در تمنای وصال! / محمد چوپان

برخی انسانها آیینه یار اند ، غریب و تنها و غیر قابل درک….. باروحی بزرگ که بی وقفه به شکستن حصارتن می اندیشد ! اینان نیلوفرها را میجویند تا همراهشان شوند و تا خدا قدکشند ، و “مصطفی رشید پور” که جا مانده قافله ی خوبان زمان بود از همین قبیله بود. او خود را […]

برخی انسانها آیینه یار اند ،
غریب و تنها و غیر قابل درک…..
باروحی بزرگ که
بی وقفه به شکستن
حصارتن می اندیشد !

اینان نیلوفرها را میجویند
تا همراهشان شوند
و تا خدا قدکشند ،
و “مصطفی رشید پور”
که جا مانده قافله ی
خوبان زمان بود
از همین قبیله بود.

او خود را برای
شکستن حصار تن
به نیلوفری قلمه زد
که پاسخش به
مرگ سرخ حسین ، اسارت ،
و هنرنمایی تازیانه ها
فقط یک کلام بود :
“ما رأیت الا جمیلأ “……..

و مصطفی ،
پیک گردان عشق ،
در هفتم شهریور ۹۵
پس از تحمل ماهها رنج ،
آنچه دید ، زیبایی بود……..

او اینک
سلام رسان ما به
برادرشهیدش، احمد
و دیگر شهیدان راه خداست……

بزم تان پایدار
و شمع محفل تان ،
حلقه مستانه حسین و زینب باد.

اگرچه اندکی به درازا می کشد
اما شعری از “جامی” را
حسن ختام کنم
که وصف آسمانیان را
بجز از قلم بزرگان ادب
نتوانیم شنید …….

گفت به مجنون صنمی در “دمشق”
کای شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبه ی عشق چیست؟
عاشق و معشوق در این پرده کیست؟

عاشق یکرنگ حقیقت شناس
گفت: که ای محو امید و هراس
نیست در این پرده بجز عشق، کس
اول و آخر، همه عشق است و بس
عاشق و معشوق ز یک مصدرند
شاهد عینیت یکدیگرند

عشق مجازی به حقیقت قویست
جذبه صورت، کشش معنویست
آتش عشق از من دیوانه پرس
کوکبه ی شمع ز پروانه پرس
عشق به هر سینه که کاوش کند
خون دل از دیده تراوش کند

عشق کجا راحت و آسودگی؟
عشق کجا دامن آلودگی؟
گر تو در این سلسله آسوده ای
عاشق آسایش خود بوده ای
عشق همه سوز و گداز است و بس
نیستی و عجز و نیاز است و بس

آتش عشق از تو گدازد تو را
صاف تر از آیینه سازد تو را
عشق کز آن مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است
ما که در این آتش سوزنده ایم
کشته ی عشق و به او زنده ایم

✋سلام دوست در تمنای وصال من…..
روزت خدایی و فرجامت همچون
شهیدان و رهیافتگان ،
قرب الهی باد.
دوشنبه ۸ / ۶ / ۹۵
☆ اهواز ☆
■ محمد چوپان ■