سفرنامه بصره ؛ قسمت اول / لفته منصوری

در حاشیه همایشی که اداره کل کتابخانه‌ها برای مساجد اهواز برگزار کرده بود حجت‌الاسلام شیخ پیمان علی نژاد مسئول بخش فرهنگی دفتر نماینده ولی‌فقیه در استان خوزستان به من گفتند: حضرت آیت‌الله موسوی جزایری در آینده نزدیک عازم سفری به عراق هستند و دستور دادند که شما در معیت معظم له در این سفر باشید […]

در حاشیه همایشی که اداره کل کتابخانه‌ها برای مساجد اهواز برگزار کرده بود حجت‌الاسلام شیخ پیمان علی نژاد مسئول بخش فرهنگی دفتر نماینده ولی‌فقیه در استان خوزستان به من گفتند: حضرت آیت‌الله موسوی جزایری در آینده نزدیک عازم سفری به عراق هستند و دستور دادند که شما در معیت معظم له در این سفر باشید و گذرنامه و دیگر قضایا! و این آغازی بر یک سفر کوتاه اما ژرف که انتظارش را نداشتم؛ و چنان غرق کارهای جاری و ساری کتابخانه‌ها بودم که نه فرصتی و نه دل‌ودماغی برای تأملی و تفکری بر این سفر که به کجاست؟ و برای چیست؟ و کی؟ و چگونه؟ و چه کسانی همراه‌اند؟

0

و تا شب یکشنبه 18/4/91 که همراهان از مدیران اجرایی دکتر سید کریم حسینی معاون سیاسی اجتماعی استاندار، مهندس سید خلف موسوی مدیرکل تعاون، کار و رفاه اجتماعی و از روحانیون شیخ اسدالله محسن پور استاد حوزه و دانشگاه و شیخ عبدالباری جوانمرد زاده مسئول دفتر فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی و شیخ کامل سواری از روحانیون برجسته اهواز و شیخ جلال جابریان مسئول دفتر نماینده ولی‌فقیه و سید رضا فاضلی مسئول حفاظت حاج‌آقا مشخص شدند، این سفر برای من جدی نشده بود! و غرولندهایی که به محمدامین سعیدی جوان متخلق که به‌اندازه وزنش وزین است (هموکه گذرنامه‌ام را گرفته بود) که حالا همراه شیخ پیمان علی نژاد به‌عنوان پیش‌قراولان هیئت از مرز شلمچه به‌سوی بصره رفته‌اند! و چرا تکلیف را روشن نمی‌کنید؟ و فردا حرکت از کجاست؟ خودرو و وسایل سفر چیست؟ مدت اقامت چند روز است؟ و سؤالات گلایه‌آمیزی که نه‌تنها من بلکه دیگر اعضای هیئت هم کمابیش تا ساعت 1 بامداد با آن‌ها کلنجار رفتیم!

امروز یکشنبه 18/4/91 ساعت 7:30 صبح در بیت حضرت آیت‌الله موسوی جزایری منتظر حاج‌آقا هستیم و فرصتی تا تعدادی از آقایان روحانی نانی و پنیری در اتاق محافظان میل کنند و آماده رفتن شویم. امروز از اوّل صبح بحث داغی در خصوص سیادت برخی از طوایف عرب خوزستان نظیر کروشات از سوی شیخ محسن پور که منتسب به این طایفه است، بین آقایان روحانیون درگرفت و بحث عنیفی شد و رد و قبول‌ها بالا گرفت و این بحث تا مرز شلمچه ادامه داشت و گاه‌گاهی در بصره هم شعله‌ور‌می شد!

شیخ این‌گونه استدلال می‌کند که طایفه کروشات از فرزندان سید محمد ملقب به العروس که ایشان فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند قاسم فرزند سید محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق (ع) است و از این طریق نسب طایفه خود را به امام جعفر صادق (ع) مستند به کتاب‌هایی نظیر الجوهر الشفاف في انساب السادة الاشراف؛ المشجر الكشاف لاصول السادة الاشراف تألیف السيد محمد بن احمد الحسيني النجفي؛ تهذيب الانساب و غیره ذالک اثبات می‌نماید؛ اما در مقابل حریف یک تحلیل جامعه‌شناختی مطرح می‌کند که در صورتی یک طایفه بزرگ که در تاریخ زندگی خود در استان خوزستان به سیادت شناخته‌شده نبودند یک‌مرتبه به هر دلیل و برهانی سید شوند! آن‌وقت مردم به هر کی سید است بی‌اعتماد می‌شوند و این به ضرر اصل سیادت در استان خوزستان است.

به‌ویژه اینکه سیادت بار شرعی دارد و متضمن حقوق شرعی است که موضوع پیامدهای اجتماعی و روانی سنگینی در پی دارد. اصولاً این استنادها و ارجاعات در این دوره و زمانه ایجابی نیست بلکه سلبی خواهد بود! اما مگر شیخ محسن پور که یک مناظره کننده حرفه‌ای است دست برمی‌داشت! من مناظرات ایشان را با وهابی‌ها در جریان حج تمتع می‌دیدم که شخصیتی قوی و بادانش و بینش مباحثه و حتی مجادله می‌کرد! حاج‌آقا ساعت 8:10 دقیقه بشاش و بانشاط تشریف آوردند و سلام و احوال‌پرسی و درنگی به خاطر شیخ محمود محمد زاده یکی از اعضای هیئت که گذرنامه و ویزای او صادرشده اما نیامده بود. شیخ دیشب به من گفت این هفته می‌خواهد امام‌جمعه اروندکنار را منصوب کند و لذا نمی‌تواند در این سفر حضور یابد. حاج سید محمود موسوی قرآن را گرفته و همراهان یکی‌یکی قرآن را بوسیده و از زیر آن گذشتند؛ و من آیه «ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد» را تلاوت کردم که جالب است بدانیم کلمه «معاد» یک‌بار بیشتر در قرآن نیامده آن‌هم به معنای بازگشت به وطن اصلی و نه قیامت! شهید مطهری می‌فرماید: در تعبیرات قیامت، کلمه «معاد» نداریم از همه اسم‌های قیامت معروف‌تر معاد است ولی این اصطلاح شرعی نیست، یعنی توسط متشرعین ایجاد نشده بلکه توسط متکلمین ساخته و پرداخت‌شده است!

ساعت 8:20 دقیقه خودروی ون استانداری به همراه پژو 405 حامل آیت‌الله موسوی جزایری و سمند محافظان، اهواز را به‌سوی مرز شلمچه ترک کردیم. نزدیک دارخوین خودروی حامل حاج‌آقا دچار اشکال شد که لحظاتی با آن ور‌رفتند و به حرکت خود ادامه دادیم. جالب است که ماشین خوبِ در اختیار محافظان بود! ساعت 10 به شلمچه رسیدیم. در پایانه تجاری استراحت کوتاهی کردیم و ساعت 10:45 از مرز شلمچه عبور کردیم. هنگام عبور از مرز آقای حسینی فرماندار خرمشهر خودش را رساند و حاج‌آقا را بدرقه کرد. در آن‌سوی مرز تعداد زیادی از مسئولان عراقی برای استقبال از حضرت آیت‌الله موسوی جزایری و همراهان منتظر بودند.

آقای حمید مختص آبادی سرکنسول جمهوری اسلامی ایران در بصره، سرتیپ هیثم فرمانده خط مرزی، حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ محمد فلک المالکی امام‌جمعه زبیر و نماینده دفتر آیت‌الله‌العظمی سیستانی در این شهر، شیوخ عشایر شیعه و بیت سعدون از اهل سنت و علمای شیعه و اهل سنت زبیر و عراقی‌ها چه کبکبه و دبدبه‌ای راه انداخته بودند! همه آقایان به‌صف شده بودند ادای احترام در حد اعلی بود از سلام و احترام نظامی تا دست‌بوسی و سنت زیبای عراقی‌ها در تمسک به سادات به‌ویژه به علمای آن‌ها تصویر دل‌نشینی از عشق و محبت به علماء به‌ویژه حضرت آیت‌الله موسوی جزایری نشان دادند؛ و حاج‌آقا در این شلوغی حواسش به همه‌چیز بود به اعضای هیئت همراهش نگاه می‌کرد که سوار شدند یا نه؟! جا نمانند و هکذا! هنگامی‌که سوار خودروی ویژه شد صدا زد سید کریم! حاج لفته! کجا هستند؟! من پشت سرش بودم گفتم بفرمایید حاج‌آقا؟! نگران ما نباشید! همه سوار شدند و لبخند رضایتی و بدین ترتیب سفر از مرز شلمچه به‌سوی بصره آغاز شد.

راننده ما ابو میثم با چهره سیاه‌سوخته 38 ساله نشان می‌داد؛ از مرز شلمچه تا بصره 25 دقیقه راه است. 16 خودرو شامل خودروهای میهمانان و میزبانان و استقبال‌کنندگان و اسکورت نظامی مسلح به تیربار و سلاح‌های نیمه سنگین چه اسکادران بزرگی شد راستش من تا حالا این‌همه محافظ ندیدم! خودروهای پلیس در جلوی کاروان با آژیر ممتد خبر از حضور یکی از مسئولان عالی‌رتبه می‌داد و همین موضوع موجب نگرانی ما شد. سیستم حفاظت و اسکورت عراقی‌ها بیشتر سخت‌افزاری است تا نرم‌افزاری و این با تیپ حفاظت ایرانی بسیار متفاوت است! از اولین ایست بازرسی که عراقی‌ها به آن «السیطره» می‌گویند گذشتیم. سربازان بالباس‌های چریکی و تادندان‌مسلح و در آماده‌باش کامل حتی در این هوای گرم صورت‌ها را با روپوش سیاه پوشانده و چهره وحشت‌زایی از خود نشان می‌دهند؛ و من در حیرتم که این‌همه سنگینی لباس و کلاه‌خود و خشاب‌های پُر و تجهیزات انفرادی را در ساعت‌های متمادی پست‌های نگهبانی چگونه تحمل می‌کنند؟! پس از حدود 8 کیلومتر، شبکه آبیاری و زهکشی دیده می‌شود.

ادامه دارد……..

3 1 2 3 4 6 7 10 12