خاک های نشسته بر قفسه و گرد فرو نشسته بر کتاب های یکدست / هادی خوش سیما

چند باری در سفر به شیراز و گذر از پایانه خلیج فارس ( سه راه خرمشهر اهواز ) ، با صحنه ای مواجه شدم که اگر برچسب ِ پایتختی کتاب بر اهواز نبود ، شاید بی خیال از کنارش عبور می کردم و لام تا کام هم سخن نمی گفتم و این گونه برآشفته نمی […]

چند باری در سفر به شیراز و گذر از پایانه خلیج فارس ( سه راه خرمشهر اهواز ) ، با صحنه ای مواجه شدم که اگر برچسب ِ پایتختی کتاب بر اهواز نبود ، شاید بی خیال از کنارش عبور می کردم و لام تا کام هم سخن نمی گفتم و این گونه برآشفته نمی شدم. تاسف بیشتر ٬ زمانی ست که پس از طرح موضوع با مسئولین مربوطه ، نه تنها اصلاحی در روند صورت نگرفت بلکه به شکلی مضحک تغییر کرد و قفسه ی کتاب امانتی ، از یک عنوان کتاب مشابه ، به قفسه ای خالی با دستمال های چرکین مبدل شد!

دیدن چنین صحنه هایی برای ما خوزستانی ها عادی شده و اینقدر در لاک خودمان فرو رفته و از مطالبه گری و نقش شهروندی خود دور افتاده ایم که چنین مواردی به چشم مان نمی آید و اگر هم ببینیم به سادگی از کنارش عبور می کنيم و اهمیتی برای آن قائل نيستيم. اما این گونه موارد برای مردمان دیگر استان ها ، غیرعادی ست و معمولن با دیده ی تعجب به ما می نگرند که چرا شهروندان مطالبه نگری نیستیم. به عبارت بهتر ، چرا مردمان بی خیالی هستیم و چرا چنین بی تفاوت شده ایم؟

مصادیق این بی خیالی ها و ندیدن ها و یا دیدن ها و گذشتن ها ، فراوان است ؛ از مسائل شهری گرفته تا حق و حقوقی که براحتی نادیده می گیریم.نمونه کوچک آن ، قفسه ای ست که در سالن ترمینال اهواز ، برچسب کتابخانه امانتی خورده است. کافی ست در سالی که اهواز با ماراتن یا قرعه ، پایتختی کتاب را از آنِ خود کرده ، یک شهروند یزدی که شهرش کاندیدای پایتختی کتاب بود ، به اهواز سفری داشته باشد و پایش به این ترمینال باز شود و چند دقیقه ای وقت خود را تا موعد حرکت ، در آنجا بگذراند. پس از دکه های رنگارنگ سیگار و یک سرویس بهداشتی با گماشته ای نشسته بر صندلی برای گرفتن پول ! به قفسه ای رنگ و رو رفته با برچسب « کتاب امانتی » بر خواهد خورد که شعاری در باب کتاب بالای آن نوشته شده و در نهایت کج سلیقه گی و بی تفاوتی ، تمام قفسه های آن از یک عنوان کتاب پر شده است.

با دیدن این صحنه ، آن شهروند یزدی چه تصور و تصویری از پایتختی کتابِ ایران در ذهنش نقش می بندد؟ آیا این سوال و ابهام برایش مطرح نمی شود که چرا شهرش با سرانه بالای مطالعه و انواع و اقسام روش ها و سیستم های مطالعه کتاب و ترغیب شهروندان به کتابخوانی ، نتوانست عنوان پایتختی را از آن ِ خود نماید ولی اهواز با یک قفسه ی خاک گرفته ، ماراتن پایتختی را تصاحب کرد؟!

خاک های نشسته بر قفسه و گرد فرو نشسته بر کتاب های یکدست ، نشان می دهد که هفته ها و ماه ها حتا کسی به یک قدمی آن نزدیک نشده است. و البته نباید هم قدمی به سوی قفسه ای متروک با یک عنوان کتاب برداشته شود ؛ که اگر برداشته شود و دستی به سوی آن دراز شود ٬ جای تعجب دارد…اگر دست اندرکاران پایتختی کتاب نمی توانند طرح ها را عملیاتی سازند و سرانه مطالعه را تکانی دهند، لااقل با کج سلیقه گی همین اندک آبروی مانده را هم بر باد ندهند و قفسه های متروک کتاب را جمع کنند. البته حکایت این قفسه ، تنها یک نمونه از هزاران خروار بی برنامه گی ها در استان است….

انتخاب اهواز به عنوان پایتخت کتاب ایران، لااقل این انتظار و توقع را ایجاد کرده که سرانه کتاب و کتابخوانی ما افزايش يابد و طرح ها و پیشنهادهایی که اهواز را پایتخت کتاب کرد، محقق شود. اما آنچه شاهدیم این است که به جای افزایش سرانه مطالعه ، صرفا سلسله سخنرانی های مسئولین در این باب سیر صعودی داشته و نه تنها طرح ها و پیشنهادات عملی نشده بلکه شاهد کج سلیقه گی ها و کج فهمی ها در این قضیه نيز هستیم. دقیق نمی دانم این شعر از کدام شعار معاصر است اما با دیدن این اوضاع و احوال و کار وارونه مسئولین ، واقعا به دل می نشیند و طرح های شکست خورده علتش این است که کار اکثر مسئول ها سخنرانی ست…

پ ن : هر چه مسئولین در این رابطه کم می گذارند و کم کاری می کنند اما اقدام گروه های مردم نهاد در ترویج کتاب و کتابخوانی قابل تقدیر و ستایش است ؛ بخصوص اقدام اخیرشان در نذر کتاب در دهه محرم. پیشنهاد می شود این گروه قید تکاپوی مسئولین را در پایتختی کتاب بزنند و خود آستین بالا زده و با الگو برداری از کتابخانه های امانتی ترمینال کلانشهرها ، با انواع و اقسام کتاب ها و شیوه های نوین و ترغیب و ترویج آن ، رنگ و رویی به قفسه های متروک بدهند.