قبا گر حریرست و گر پرنیان ؛ بناچار حشوش بود در میان / پیمان شوهانی

چندی پیش در خبرگزاری اگزار مطلبی با عنوان (( درسی که شهرداری شوش می تواند از شهردار مونیخ بگیرد )) منتشر شد که موجب شد پیمان شوهانی مدرس دانشگاه و سخنگوی انجمن ایران دوستان شهرستان شوش دانیال ( ع ) در این خصوص نقدی بنویسد.به نام نقشبند صفحه ی خاکی سخن را می آغازیم که […]

چندی پیش در خبرگزاری اگزار مطلبی با عنوان (( درسی که شهرداری شوش می تواند از شهردار مونیخ بگیرد )) منتشر شد که موجب شد پیمان شوهانی مدرس دانشگاه و سخنگوی انجمن ایران دوستان شهرستان شوش دانیال ( ع ) در این خصوص نقدی بنویسد.به نام نقشبند صفحه ی خاکی سخن را می آغازیم که عبیر آمیز مه رویان افلاک است .به تازگی دوستان اهل قلم مطلبی با عنوان (( درسی که شهرداری شوش می تواند از شهردار مونیخ بگیرد )) نگاشته اند که در آن به حوادت اخیر پناهجویان سوری و رفتار شهردار مونیخ در ابراز همدردی با آنان پرداخته اند . اما در ادامه ی مطلب در مقام مقایسه ، به انتقاد از شهرداری شوش پرداخته اند که چرا برای روز عید سعید فطر برای همدلی با مردم شوش ، حتی یک پلاکارد در سطح شهر نصب نکرده اند .که با غور و تأمل در این مطلب می توان به دو نکته ی مهم اشاره کرد .

bemused-refugees-get-emotional-welcome-in-germany

نخست اینکه جسم بی جان آیلان بر روی ساحل ، متعلق به روح تمام جامعه ی بشری است و با این اتفاق تلخ ، دل تمام ابنای بشر قرین غم و اندوهی جانکاه شد ، که ” بار غمش بر زمین دوخت پای ” و غم سوز عشق آن را نیارست نهفت .اما قسم دوم مطلب که در مقام مقایسه و انتقاد بر شهرداری شوش بیان شده ، قیاس مع الفارقی است که جدا از اصول هدف نقد و انتقاد منصفانه است . برای تنویر افکار عمومی باید اظهار داشت که دوستان اهل قلم باید نقد را در چارچوب اصلی آن که همانا کمک به اصلاح و سازندگی است ، بکار برد . چو همانطور که در تعریف نقد گفته اند: ” جدا کردن سره از ناسره ” ؛ پس باید هدف از نقد و نقادی ، صرفا کمک به سازندگی باشد .

اما متأسفانه در جامعه ی ما برای نقد هر چیزی ، اغلب معایب و کاستی ها را می نگرند و نگاهی به محاسن آن ندارند که این از هدف اصلی نقد و نقادی بدور است . هدف ما دفاع از هیچ ارگانی نیست و تا جایی هم که توانسته ایم از کاستی ها و قصور مسئولین شهر شوش در چارچوب نقد منصفانه ، انتقاد کرده ایم ؛ آنچنانکه بر نامگذاری پارک مالیات ، معترض شدیم یا جناب آقای درویشی ، دبیر محترم انجمن دوستداران میراث فرهنگی شهرستان شوش ، از کف پوش های منقش به سربازان هخامنشی برای مزین کردن پیاده روهای ورودی شهر ، انتقاد کرده بودند که کاملا بجا و در جای خود بیان فرمودند . و دوستان اهل قلم چند وقت پیش در مطلبی همین انتقاد ” پلاکارد برای روز فرخنده عید سعید فطر ” را بیان کرده بودند که در جای خود کاملا درست بود اما این که دوباره رفتار شهردار مونیخ را به کم کاری روز عید سعید فطر و قصور شهرداری شوش ، تعمیم دهیم ، بدور از هدف واقعی نقد منصفانه می باشد ؛ چون این دو مقوله هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارند و صرفا ذهن خواننده و مخاطب را به این نکته رهنمون می کنند که قلم دوستان با تعصب و بغض و جانبداری همراه است . آنچنانکه فردوسی ، خداوندگار رستم و حماسه ی ملی بیان می دارد :” همی خویشتن را چلیپا کند  به پیش خردمند رسوا کند “پس هر نقد و انتقادی باید در جای خود و بوقت خود بکار رود ؛بفرموده ی خواجه ی رندان عالم ، حافظ :” هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد “

دوستان اگر می خواستند مقایسه ای داشته باشند ، بهتر بود بجای همچین سخنی و انتقاد از قصور شهرداری شوش ، به رفتارهای شرم آور و درخواست های نامشروع برخی کشورهای عربی به ظاهر مسلمان در قبال با پناهجویان سوری بپردازند .بطور مثال :

«زید الزید» روزنامه نگار روزنامه «الان» کویت در نسخه روز یکشنبه آن نوشت: «مشاهده کارزارهای گسترده حاکی از همدلی و انسجام با پناهجویان سوری در کشورهای اروپایی خبر داد.»وی در ادامه نوشت: «اما نبود واکنش کشورهای عربی ، مایه افسوس و تعجب ما شده است. ما شاهد یک سکوت رسوا کننده هستیم.»در حالی که تمام جوامع بشری خود را با پناهجویان سوری ، همدرد می دانند اما آیا چرا برخی کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارس سکوت کرده اند و از پذیرش آنان ، امتناع کرده اند ؟حال باید از قصور و رفتار شرم آور این کشورها انتقاد کرد یا نزدن یک پلاکارد توسط شهرداری شوش ؟

پیشتر هم اشاره شد که مرگ آیلان ، مرگ غم انگیز روح جامعه ی بشری بود اما چرا اهل قلم برای سپهر ۱۰ ساله ای که در ساعت ۱۴:۳۰ مورخه ۱۰ شهريور ۹۴ در خيابان وحدت اسلامي – خيابان بازارچه شاپور بدست یک جانی سر بریده شد ، دست به قلم نشدند ؟ گلوی به ناحق بریده ی سپهر ، گلوی بشریت نبود ؟ بای ذنب قتلت ؟ چرا با نقد روان کاوی به این مشکل نمی پردازند که یک پسر بچه ی بی گناه چرا باید بدست یک انسان معتاد سر بریده شود ؟ سربریدنی در روز روشن و در پایتخت کشور ؟ چه کسی با مادار داغدار سپهر همدردی کند ؟

در پایان سخن ، اشاره ای به سخنان گوهر بار سعدی در بوستان روح انگیزش می اندازیم که در نهایت فروتنی و خاکساری در یک جمله ی تمثیلی بیان می دارد ، آنچنان که اگر لباسی از حریر و پرنیان دوخته شده باشد با همه ی جمالی و زیبایی که دارد اما برای آستر آن ، از پارچه ی ارزان قیمت ( حشو ) استفاده می کنند ؛ پس از خواننده و هنرمند پاکیزه خوی چشم امید دارد اگر در بین سخنان چون شربت عذبش ، معایبی نیز مشاهده کرد به بزرگی خود بر او ببخشاید . پس امید دوست است که هر سخن نقدی منصفانه و در جای خود بکار رود و به محاسن نیز توجه داشت .

” الا ای هنرمند پاکیزه خوی   هنرمند نشنیده‌ام عیب جوی

قبا گر حریرست و گر پرنیان   بناچار حشوش بود در میان

چو خرما به شیرینی اندوده پوست  چو بازش کنی استخوانی در اوست “

پیمان شوهانی _ مدرس دانشگاه و سخنگوی انجمن ایران دوستان شهرستان شوش دانیال ( ع )