پماد زخم!

یونس حردانی : خسته وکوفته وخواب آلود ابزار کار وخودرا کشان کشان به سایه یک مجتمع مسکونی بلند رساند وبا گفتن یاعلی مدد پس از در آوردن کفش های کهنه از پا با تکیه بردیوار به زمین نشسته وسریعا بخواب رفت،قبلا چندین نوبت اورا گاهی صبح ،گاهی ظهر گرم وگاهی شب تاریک اورا در حال […]

یونس حردانی : خسته وکوفته وخواب آلود ابزار کار وخودرا کشان کشان به سایه یک مجتمع مسکونی بلند رساند وبا گفتن یاعلی مدد پس از در آوردن کفش های کهنه از پا با تکیه بردیوار به زمین نشسته وسریعا بخواب رفت،قبلا چندین نوبت اورا گاهی صبح ،گاهی ظهر گرم وگاهی شب تاریک اورا در حال وارسی وچیز یابی از سطل های زباله شهرداری دیده بودم ،بنده که برای خرید نان از نانوایی محل، در حال گذر بودم، تصمیم گرفتم پس از خرید نان گپ کوتاهی با او زده واز اوضاع واحوالش باخبر شوم

شلوغی نانوایی وزمان صرف صبحانه شاتر وکارگران مقداری از وقت را ربود،احتمال دادم که محل را ترک کرده باشد ولی گویی سحر خیزی و مسافت طولانی کودک کار معصوم را حسابی خسته کرده ونه تنها بیدار نشده بود بلکه خرپف هایش سنگین تر هم شده بودند،سریعا به منزل رفتم ویک عدد نان داغ واندکی کره وپنیرویک لیوان یکبار مصرف چای ویک لیوان آب خنک در طبق، به سویش برگشتم،دستها چرکین لباس ها ژولیده وکفشی دریده داشت،بیدارش کردم به سختی بیدار شد،پس از سلام صبحانه را به او تعارف کردم، با آب شربی که همراه داشت دست وروی خود را آبکشی وشروع به خوردن صبحانه نمود،گفتم : عمو چرا زود خوابت برد، گفت:کفش کار تنگ است ودیروز خیلی دوره گردی کردم ،پاهایم تاول زدندودیشب از شدت درد بیخوابی کشیدم، گفتم: امروز را استراحت میکردی، گفت جای( وقت) استراحت ندارم،من نان آور خانواده ام مادر وخواهرانم چشم انتظار چندر غاز های روزانه ام هستند،

پاهای خود را از کفش بیرون کشید ، جای زخم ، خون خشک بودندپمادی ازجیب در آورد وپس از مالیدن بر هر تاولی از پاهایش آهسته اخ میگفت، نمیدانم پماد را خریده بود یا درون کیسه های پلاستیک سطل زباله یافته بود،بعد از تشکر فراوان بابت صبحانه خدا حافظی نموده وباز ازنو روز از نو وبا یاعلی مدد گفتن کار خود را ادامه داد،