سانسور و خودسانسوری!

حبیب باوی ساجد (فیلم ساز وداستان نویس) : چیزهایی هست که گفتن اش زبان را می سوزاند و نگفتن اش مغز استخوان را (آن چنان که احمدشاملوگفت)..این عکس هم از آن دسته عکس های ست که مغز استخوان رامی سوزاند؛بدجوری هم می سوزاند..این مردکه چنین با اعتمادبه نفس وسط این جمع ایستاده است، نه متهم […]

حبیب باوی ساجد (فیلم ساز وداستان نویس) : چیزهایی هست که گفتن اش زبان را می سوزاند و نگفتن اش مغز استخوان را (آن چنان که احمدشاملوگفت)..این عکس هم از آن دسته عکس های ست که مغز استخوان رامی سوزاند؛بدجوری هم می سوزاند..این مردکه چنین با اعتمادبه نفس وسط این جمع ایستاده است، نه متهم است،نه مسول و نماینده ی مجلس است که تظاهر به چیزی و رای شخصیت حقیقی اش بکند..این مردفیلم سازاست،امانه شبیه همه که همه ی ارزش واعتبارش دراین است که خودش بود.. این مردپیش گو و پیامبر نبود،اما آثارش هم پیش گویانه است و هم معنوی اند..ولی این وسط چه می خواهدکه چنین ایستاده است؟بهتر است بپرسم این آدم هایی که دورمیز و اتو کشیده نشسته اند از او چه می خواهند؟

این آدم های به ظاهرمرتب و با ادب، سانسورچی های سینمای شوروی اند..این ها بسان گرگ هایی اندکه یک آهوی زیبا و یایک اسب اصیل را احاطه کرده اند تایکسره او را بدرند و حتی استخوان هایش را هم چال کنند!! غافل ازاین که تاریخ حتی یک نام کوچک ازاصحاب سانسور در حافظه اش نمانده، امانام این مرد هر روز درجایی ازجهان زاده می شود.واقعا چرا باید دستگاه سانسور به خودش اجازه بدهد بگوید چه چیزی دراثر هنری باشد یا نباشد!؟

این «چیز» را چه کسی بهتر ازهنرمندی که با«عرق ریزان روح» تن به خلق اثرش داده است می فهمد؟ ای بسامن باچنین صحنه هایی تا امروز روبرو هستم ودردناک تراین که سانسور گاهی اززبان کسانی گفته می شود که خودراصاحب اندیشه و هنروعقیده می دانند!! کسانی که چه بسا حتی گاهی کارهنری هم می کنند!! میزانسن ایستادن این مرد واین نشسته گان به ظاهر محترم را یک میلیارد!! باردرزندگی آزموده ام. ای بسادر نهایت اززبان شان مثلأشنیده ام که :«به جمع احترام بگذاروبنشین وصدایت رابلندنکن»!! در حالی که ایستادن هنرمندمقابل این آدم ها، یعنی اجتناب ازکنارآن هانشستن است. صدای بلند، یعنی این که علیه عقاید شما شورش می کنم..بی ادبی،سرک کشیدن در آثار هنری ست و تأویل و تفسیر فرامتنی ست که خواهان متهم کردن هنرمند است..

باری، درحکومت های خودکامه ی مستبد،سانسوردرابعادمختلفت ودرمیان شخصیت های گونه گون تبلور می یابد؛ممکن است یک انسان اتوکشیده ای که حتی عطر ادکلن اش از توی عکس هم به مشام مابخورد، سانسورچی باشد..برای حذف سانسور، بایدازخودمان بیاغازیم؛ کجای زندگی مان دچار خودسانسوری شده ایم؟من آن کس راکه فریادمی زندراخوش تردارم تاآن کس که باتوطئه ی سکوت سعی در حذف واتهام دارد.. من هرآن کس که برجای خودش ایستاده است راستایش دارم؛حتی اگردافعه داشته باشد؛ به شرط این که خودش باشد. آن چنان که جناب «آندری تارکوفسکی» فقید دراین عکس به این شکل درجلسه ی سانسورچی های فیلم هایش درشوروی ایستاده است.