بناپارتیسم ایرانی!

به باور توماس هابز، آنگاه که جامعه ای با آشوب و نابسامانی آشنا می شود، خواست برآمدن یک خود کامهٔ نیکوکار و نیز امکان جمع خودکامگی و نیکو کاری خود در گرو اندیشه ورزی افزون تری است. خواست برآمدن چنین خودکامه ای در نظر مردم باعث سامان اجتماعی و ایجاد امنیت در جامعه خواهد شد. […]

به باور توماس هابز، آنگاه که جامعه ای با آشوب و نابسامانی آشنا می شود، خواست برآمدن یک خود کامهٔ نیکوکار و نیز امکان جمع خودکامگی و نیکو کاری خود در گرو اندیشه ورزی افزون تری است. خواست برآمدن چنین خودکامه ای در نظر مردم باعث سامان اجتماعی و ایجاد امنیت در جامعه خواهد شد.

همچنین از دیدگاه کارل مارکس هنگامی که جامعه دستخوش هرج و مرج و بی ثباتی سیاسی و اقتصادی می شود و رقیبان اجتماعی در تراز برابری از قدرت قرار گرفته و هر یک از بیرون کردن رقیب از قلمرو چالش سیاسی ناتوان می مانند،و آنگاه که طبقهٔ چیرهٔ پیشین توان در انحصار گرفتن قدرت را از دست می دهد، نیروی نوینی از میانهٔ این آشوب سر بر می آورد و با بر هم زدن توازن موجود بین رقیبان ناتوان، گوی قدرت را از میانه می رباید و با خودکامگی درصدد حل بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برمی آید. کارل مارکس این گرایش اجتماعی را بناپارتیسم نام نهاده است.تبدیل بحران های جامعهٔ ایران به ابر بحران، آشفتگی اقتصادی و روند رو به افزایش نرخ تورم وارز،بحران های منطقه ای، عدم توانایی دولت در حل مشکلات جامعه و ناکارآمدی نهاد دولت،به خطر افتادن همبستگی اجتماعی و ملی به دلیل اعمال سیاست های تبعیض آمیز بین مرکز و مناطق پیرامونی بخصوص مناطق جنوب و جنوب غربی کشور،چپاول منابع ثروت توسط باندهای قدرت آیا شرایط را می تواند برای ظهور جریانی که قادر به ایجاد سامان اجتماعی و اقتصادی باشد تسهیل و آماده کند.؟

عبدالرضا نواصری 

تیر ۹۷