در حاشیه توهین به روحانی: دولت دوازدهم و دولت سایه!

انتخابات ٢٩ اردیبهشت یکی از پیچ های حساس در تاریخ سیاسی نظام جمهوری اسلامی بود. دو گانه های “ترامپ و برجام” در عرصه بین المللی “داعش و عربستان” در فضای منطقه ای و “دو قطبی سیاسی و شکاف اجتماعی” در بستر داخلی از چالش های فرا روی انتخاب مردم بودند، صندوق ها اما ایرانِ پیش […]

انتخابات ٢٩ اردیبهشت یکی از پیچ های حساس در تاریخ سیاسی نظام جمهوری اسلامی بود. دو گانه های “ترامپ و برجام” در عرصه بین المللی “داعش و عربستان” در فضای منطقه ای و “دو قطبی سیاسی و شکاف اجتماعی” در بستر داخلی از چالش های فرا روی انتخاب مردم بودند، صندوق ها اما ایرانِ پیش از ١۴٠٠ را رقم می زد. حال آن که مناظرات نفسگیر به خوبی نشان داد دموکراسی ایرانی تا چه اندازه واقعی و شکوهمند و غیرتشریفاتی است.

به معنای دیگر، صندوق های رای در جامعه ایرانی، میدان انتخاب میان دو راه، اندیشه و تفکر است و تمرین شکست برای “اقلیت” و مدارا و حرمت نهادن به منتقد برای “اکثریت” از بایسته های فضای پساانتخابات است و جز این، وقتی “داعش در تهران” است و “سلمان در عربستان” آیا “خیانت” نیست؟پس چرا بازیگران سیاسیِ مشهد نشین، برآیند انتخاب مردم را بر نمی تابند؟آری “مشهد” یکی از بنیادهای قدرت در ایران معاصر است. حالا اما مخالفان منتخبِ جمهورِ دوازدهمِ جمهوری اسلامی با این شهر بی نسبت نیستند. جلیلی، قالیباف و رییسی؛ هر یک از این “روحانی رقیبان” از مشهد برآمده اند. از این سه، یک تن اما هنوز مُهر تایید شورای نگهبان بر انتخاب دوم روحانیِ ٢۴ میلیونی خشک نشده بود که اولین “دولت سایه” در تاریخ دولت های منتخب مستقر پسا انقلاب ۵٧ را تشکیل داد.

“سعید جلیلی” دانش آموخته “دانشگاه امام صادق” است، شیخ ریش سفید جمهوری اسلامی، پدر معنوی سعید و هم تایان اوست، مردی که در همه سال های حیات، “زعیم راست و معتمد چپ” به شمار می رفت: “مهدوی کنی” همان که پس از اقامه نماز جمعه رهبر انقلاب در ٢٩ خرداد ٨٨، نماز عصر را اقامه کرد، بر صندلی ریاست خبرگان با رضایت “هاشمی” نشست و در مهر ماه پنج سال بعد، راه رفته را رفت، او نماد وحدت و سیاستمداری مصلحت اندیش و اعتدالی در ساخت سیاسی حاکم بود.به گمان من، سعید جلیلی اما با تشکیل دولت سایه در مسیری خلاف جهت منویات شیخ ریش سفیدِ سفر کرده قدم بر می دارد، با او به این بهانه بی پرده تر در سخن خواهیم شد.

یکم:تا دیروز در ادبیات سیاسی جامعه ایرانی “دولت سایه” شعبده کارتل های لیبرال دموکراسی، سوغات بریتانیای فراماسون و رهیافت “یک درصدی ها” برای غلبه هژمون خود بر فرودستان بود. آقای جلیلی خود بهتر می دانند در متن “بنیاد اندیشه سیاسی اسلام در قرآن” که از قضا موضوع پایان نامه دکترای علوم سیاسی ایشان چنین است، سازه ای معارض دولت حاکم با چنین کاربستی بر نمی آید.

دوم:هسته فکری “دولت سایه پردازن” بر این باور است که دولت منتخب اگر هم محصول آرای اکثریت جمهور باشد فاقد میزان لازم از “قدرت” برای اِعمال اراده سیاسی است و از این رو آنان با بهره مندی از “قدرت حقیقی”! در سایه نشسته و تصمیم می سازند و مُهره می چینند و نظر خود را تحمیل می نمایند.

سوم:مردان کابینه دولت سایه، رای مردم را تشریفاتی و زینتی برای ویترین نظام در عرصه بین المللی می پندارند حال آن که جمهوریت بُن مایه اندیشه انقلابیون مسلمانی است که در ۵٧، استبداد دیرپایِ جان سختِ دیرینه را برانداختند.امام خمینی بنای “جمهوری اسلامی” را نهاد و مقام معظم رهبری نهال “مردم سالاری دینی” را به درختی تنومند بدل ساخت، بنابراین جمهوریت زدایی و منتخب جمهور ستیزی اگر میوه درخت دولت سایه باشد، سمّی است.

چهارم:مچ گیری و بالاتر یعنی تولید پارازیت توسط دولت سایه در کار دولت مستقر همان خروجیِ متداول دولت های سایه در خاستگاه غربی آن است، مگر آن که ایده پردازان دولت سایه در جامعه ایرانی پس از فحاشی برخی به رییس جمهور روحانی، اگر مطلوب و مورد تاییدشان نباشد، نام دیگری برای این تعبیر برگزینند.

پنجم:دست آخر این که تشکیل دولت سایه توسط یک کنشگر سیاسی که خود را حتی در معرض انتخاب مردم قرار نداد و قدم به میدان رقابت های ریاست جمهوری دوازدهم نگذاشت، همچنان محل سوال است.

پی نوشت اول:بدترین نوعِ استبداد، دیکتاتوری اقلیت است.

پی نوشت دوم:توهین به رییس جمهور روحانی در حاشیه راهپیمایی روز قدس، خدای نکرده مورد رضایت دولت سایه وطنی نباشد! حالا که حزب نداریم و دولت سایه داریم، حتماً در این خصوص ارشاد فرمایند.

پی نوشت سوم:می خواستم امشب از ناخدای شنا نابلد ادبیات این سرزمین، نویسنده “ماهی سیاه کوچولو” “صمد بهرنگی” و غربت او بگویم، شنیدن شعار “مرگ بر آخوند امریکایی” بیخ گوش رییس جمهور، حاشیه را بر متن غلبه داد.

پی نوشت آخر:همین چند دقیقه پیش از لحظه اکنون، تک بیتی در اینستاگرام شاعر محبوبم “بهمن ساکی” خواندم که: “ای علفِ علف ها؛ بره های مرا کجا گم کردی؟”

محمد مالی