پيشينه ها ومباني “ولايت فقيه” ؛ سلسله دروس آیت الله دکتر حیدری / بخش نخست

اشاره : مسئله ى «ولایت فقیه» به عنوان یک رکن اساسى در حوزه ى سیاست اسلامى مطرح است. از دیدگاه شیعه، ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه‏ى ولایت امامان معصوم ‏(ع) است، همان گونه که ولایت آنها در امتداد ولایت نبى اکرم ‏(ص) قرار دارد و حاصل آن، اعتقاد به این نکته است که در […]

اشاره : مسئله ى «ولایت فقیه» به عنوان یک رکن اساسى در حوزه ى سیاست اسلامى مطرح است. از دیدگاه شیعه، ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه‏ى ولایت امامان معصوم ‏(ع) است، همان گونه که ولایت آنها در امتداد ولایت نبى اکرم ‏(ص) قرار دارد و حاصل آن، اعتقاد به این نکته است که در رأس جامعه‏ى اسلامى و در مقام مدیریت کلان آن باید یک اسلام شناس قرار گیرد که اگر معصوم ‏(ع) حضور داشت، شخص او و اگر نبود، فقیهان این مسئولیت را بر عهده خواهند داشت. این دیدگاه از نتایج پذیرش این نکته است که وظیفه‏ى اصلى حکومت از دیدگاه اسلام بسط ارزش‏ها و احکام الهى در جامعه مى باشد و براى تحقّق چنین آرمانى نیاز است در بالاترین مصدر تصمیم گیرى شخصى آگاه به دین قرار گیرد. البته بدون شک این شخص باید از اوضاع خارجى نیز مطلع و توانایى اداره‏ى جامعه را نیز دارا باشد. اهمیت بحث ولایت فقیه تا آنجا است که برخی از فقها تصریح کرده اند مسئله ولایت فقیه، امری اجماعی و مورد اتفاق فقیهان شیعه است. آنان اصل ولایت فقیه را قبول داشته اند و گفته اند باید فقیهی باشد تا زمامداری امور جامعه اسلامی و اجرای احکام الاهی در عصر غیبت را بر عهده بگیرد؛ مثلاً شیخ مفید پیرامون اجرای حدود الاهی توسط فقیه عادل می فرماید:«و اما مسئله اجرای حدود الاهی، مربوط به سلطان و حاکم اسلامی است که از سوی خداوند متعال نصب می شود. اینها عبارتند از امامان هدایت از آل محمد (ص) و کسانی که ائمه: آنها را به عنوان امیر یا حاکم نصب کنند و ائمه اظهار نظر در این مطلب را، به فرض امکان آن، به فقهای شیعه و پیرو خود واگذار کرده اند».به بیان دیگر؛ نظریه ولایت فقیه برخاسته از متن دستورات امامان معصوم (ع) است. با آغاز دوره غیبت کبرا در سال 326 هـ عالمان بزرگى؛ نظیر شیخ صدوق (م 381 هـ)، شیخ مفید (م 413 هـ) و سید مرتضى (م 436 هـ)، شیخ طوسى (م 460 هـ) نیازهاى جامعه اسلامی را نسبت به تعلیم معارف اسلامى بر اساس مقتضیات زمان و مکان را بر آورده‏اند. آنان در برابر هجوم دشمنان، از حقایق نورانى اسلام به خوبى دفاع کرده‏اند. اجتهاد در فقه، تبیین اصول عقاید، اخلاق، تاریخ، تفسیر قرآن، تدریس علوم اسلامى، تبلیغ دین، تربیت دینى جامعه، تهذیب اخلاق مردم و مبارزه با ظلم و ستم استبداد از مهم‏ترین کارکردهاى آنان بوده است. در زمان غیبت کبرا، عالمان و فقیهان بزرگ سرپرستی و اداره جامعه شیعی را بر عهده داشتند از جمله؛ قدیمی ترین این افراد که نظریات وی در این باب موجود است، مرحوم شیخ مفید (333 یا 413 – 338 هـ ) است.شیخ مفید که از فقهاى بزرگ تاریخ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است. تمام سخنان این فقیه بزرگ جهان اسلام از پذیرش اصل ولایت فقیه و این که فقیهان متکفّل زمامدارى امور جامعه اسلامى در عصر غیبت از سوى امامان معصوم ‏(ع) هستند، حکایت دارد و این کلمات گهربار که بیش از هزار سال از تاریخ آن مى گذرد، همچنان مى درخشد، هر چند که برخى درخشش آن را نمى بینند، یا نمى خواهند ببینند. بعد از شیخ مفید عالمان دیگر، یکى پس از دیگرى، در مورد ولایت فقیه و حدود اختیارات آن بحث کرده‏اند. از جمله آنها مى‏توان به شیخ ابو الصلاح حلبى (م: 447 هـ)، ابن ادریس حلى (م: 598 هـ)، محقق حلى (م: 676 هـ)، محقق کرکى (م، 940 هـ)، مولى احمد مقدس اردبیلى (م: 990 هـ)، جواد بن محمد حسینى عاملى (م: 1226 هـ)، ملا احمد نراقى (م: 1245 هـ)، میر فتاح عبد الفتاح بن حسینى مراغى (م: 1274 – 1266 هـ)، صاحب جواهر (م: 1266 هـ)، شیخ مرتضى انصارى (م: 1281 هـ)، حاج آقا رضا همدانى (م: 1322 هـ)، سید محمد بحر العلوم (م: 1326 هـ)، آیت اللَّه بروجردى (م 1382 هـ.ق)، آیت اللَّه شیخ مرتضى حائرى (م: 1362 هـ. ش) و امام خمینى (م: 1368 هـ. ش)، اشاره نمود. در دهه کنونی از حیات انقلاب اسلامی یکی از فقیهان متتبع و محقق که به مقوله ولایت فقیه پرداخته و آثار ارزشمندی را تقدیم جامعه علمی کشور نموده حضرت آیت الله دکتر محسن حیدری استاد حوزه و دانشگاه و نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبری است . کتاب ارزشمند آیت الله حیدری درباره ولایت فقیه که در لبنان به سفارش سید حسن نصرالله بعنوان یک کتاب درسی منتشر شد از جمله این دستاوردهای گرانبهاست.اینک بخشی از دروس استاد پیرامون موضوع “ولایت فقیه” که توسط یکی از شاگردان ایشان گردآوری و تخلیص گردیده جهت استفاده و مطالعه علاقمندان به شرح ذیل تقدیم می شود:

35

از نخستين پرسشهايي كه هنگام بحث وبررسي پيرامون “ولايت فقيه”مطرح مي شود اين است:آيا در اسلام يك نظام سياسي كه رهبري جامعه را به عهده بگيرد وجوددارد؟ممكن است راز پديدآمدن اين گونه سؤالات ،ناشي از تصور وتوّهمي باشدكه نزد برخي از مردم در مورد اديان، پديد آمده،چراكه آنها به واسطه تبليغات منفي بيگانگان اين گونه مي نگرند كه دين يك مقوله فردي است وجزتنظيم رابطه انسان باخدا هيچ هدفي ندارد.براين اساس سخن از نظام سياسي در اديان بي معنااست.هرچند اين تصورنسبت به اديان تحريف شده صحيح باشد،اما در مورداسلام صددرصدخطاست؛زيرا اسلام ديني است همه سونگراست وباتوجه به اجتماعي بودن بشر، بدون ترديد از نظام سياسي برخوردار است وبر اين مطلب ادله زيادي دلات مي كند كه برخي از آنها اشاره مي كنيم.

دليل اول:ضرورت عقلي وجود حكومت براي جامعه؛

از بديهياتي كه همه عقلا آن را درك مي كنند اين است كه هيچ جامعه اي بدون نظام وحكومت پايدار نمي ماند وعلت فاعلي تحقق نظام وحكومت ،ناظم وحاكم مي باشد.توضيح مطلب:جامعه بشري كه افراد آن واجد عقل،قدرت،ابتكاروهواهاي نفساني مشوق مزاحمت براي ديگران مي باشند،اگرفاقد حكومت باشد،خودبه خود،هرج ومرج پديد آمده وزندگي بشر مملوّازظلم وتجاوز مي گرددوبراي هيچكس،جامعه نمي تواند به عنوان بستري مناسب جهت رشدوپرورش استعدادها وشكوفايي كمالات انساني،مطرح باشد.ازطرفي ميدانيم كه اسلام دين عقل وعقلايي است؛لذا اين دليل بديهي عقلي،برضرورت وجودحكومت دراسلام دلالت مي نمايد.ضمناًنصوص اسلامي فراواني وجوددارد كه به اين حكم عقلايي ارشاد مي كندمثلاً:حضرت علي عليه السلام افرادجامعه رابه دانه هاي يك تسبيح تشبيه نموده ومي فرمايد:”موقعيت زمامدارورهبر،همچون ريسماني است كه مهره هاراجمع كرده،به آنها وحدت بخشيده ولذا اگرريسمان ازهم بگسلد،مهرها پراكنده شده وهركدام به گوشه اي خواهد افتادوهرگز نمي توان آنها راجمع آوري نمود وازنونظام بخشيد”.(نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 146ص442)

اين حقيقت درحديثي از امام رضاعليه السلام نقل شده بابياني ديگرترسيم گرديده است:”ماهيچ گروه وملتي رانمي يابيم كه بدون رهبروسرپرست،ادامه حيات داده باشند،زيرا ايشان درامردين ودنياي خود،ناگزيرازچنين فردي مي باشند.پس باحكمت خداوند حكيم سازگارنيست كه مردم را(امت اسلام)بدون رهبررهاكند؛چراكه قوام زندگي به رهبراست وهمه كارها درسايه حمايت او،سامان مي يابد.تحت رهبري اوبا دشمنانشان مي جنگند وبيت المال راتقسيم مي كنند واونمازهاي جمعه وجماعت رابرپا نموده واز ظلم ظالم،پيشگيري وازمظلوم دفاع مي نمايد”.(علامه مجلسي،بحارالانوار،ج6ص60)

دليل دوم:ضرورت اجراي قوانين الهي؛

اسلام از معارف ،اخلاق واحكام تشكيل شده است.هدف نهايي احكام ومقررات آسماني هم احياي عدل وقسط درجامعه مي باشدروشن است كه اين هدف،بدون اجراي آن احكام دست يافتني نخواهدبود؛همان گونه كه نسخه طبيب،بدون استعمال داروي اوتوسط بيمار،شفا بخش نيست.ازطرفي ديگر،اجراي احكام وقوانين،بدون پشتوانه اجرايي ميسّرنيست؛چراكه افرادجامعه باداشتن اختياروهواهاي نفساني ومصالح شخصي آفريده شده اندو اجراي احكام،مزاحم جدّي براي آن هواهاومنافع مي باشد ،لذاافراد هواپرست درپي از ميان برداشتن عوامل مزاحم بر مي آيند،بنابراين ،تلاش مي كنند تا راه اجراي قوانين راسدّنمايند.پشتوانه اجرايي احكام وقوانين هم داراي عناصر زيادي است كه مهمترين آنهاوجود حكومت مقتدرونظام سياسي صالح مي باشد.

قرآن كريم هم اين واقعيت رامورداشاره قرارداده ومي فرمايد:”مارسولان خودرابا دلايل روشن فرستاديم وهمراه ايشان،كتاب (آسماني)وميزان(شناسايي حق از باطلوقوانين عادلانه)رانازل نموديم،تامردم قيام به عدالت نمايند؛وآهن رانازل كرديم كه در آن قوّت شديدونيز منافعي براي مردم وجوددارد،تاخداوندبي آنكه اوراببينندبداند چه كسي اوورسولانش راياري مي كند،وخداوندقوي وشكست ناپذيراست”.(حديد/25)

دراين آيه شريفه،بعدازانزال كتاب وميزان،درراستاي اقامه قسط درجامعه،انزال حديد(آهن)وتوصيف آن به قوّت شديد،مطرح شده است.ترديدي نيست كه بين آن دو انزال بايد تناسبي باشدوآن هم مي تواندچنين ترسيم شودكه مقصودازآهن قويِ شديد،كنايه ازسلاحي است كه يك حكومت براي كسب سلطه وايجادپشتوانه اجرايي درجهت اهداف خود(ايجادقسط وعدل)بايدازآن بهره گيرد؛زيرا ظالمان ومتمردان كه با هيچ منطقي جز زور پذيراي حق نيستند،تنها از هراس آن سلاح،تن به اجراي قانون وحكم شرع خواهند داد.علامه طباطبايي رحمه الله در اين زمينه مي نويسد:”….خداوندآهن رانازل كرد تابندگانش رادر دفاع از جامعه صالح وگسترش كلمه حق در زمين ،بيازمايد….”.(تفسيرالميزان ج19ص17)

گردآورنده : محمدباقر