بمناسبت سالروز شهادت امام سجاد (ع):برترین الگوی رفتاری در فضای بسته سیاسی

او فرزند حسين بن على(علیه السلام) سومين امام شيعيان جهان، مادرش«شهر بانويه»(1)، مشهورترين لقبش«زين العابدين» و«سجاد» است. امام سجاد(علیه السلام) در سال سى و هشت قمرى ديده به جهان گشود(2) و دوران كودكى خود را در شهر مدينه سپرى كرد. حدود دو سال از خلافت جدش امير مؤمنان(علیه السلام) را درك نمود و پس از […]

او فرزند حسين بن على(علیه السلام) سومين امام شيعيان جهان، مادرش«شهر بانويه»(1)، مشهورترين لقبش«زين العابدين» و«سجاد» است. امام سجاد(علیه السلام) در سال سى و هشت قمرى ديده به جهان گشود(2) و دوران كودكى خود را در شهر مدينه سپرى كرد. حدود دو سال از خلافت جدش امير مؤمنان(علیه السلام) را درك نمود و پس از آن مدت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عموى خويش امام مجتبى(علیه السلام)كه تنها در شش ماه آن عهده دار خلافت اسلامى بود. پس از شهادت امام مجتبى(علیه السلام) در سال 50 هجرى، به مدت ده سال در دوران امامت پدرش حسين بن على(علیه السلام) كه در اوج قدرت معاويه با او در ستيز و مبارزه بود، در كنار او قرار داشت. در محرم سال 61 هجرى در جريان قيام و شهادت پدرش حسين(علیه السلام) در سرزمين كربلا حضور داشت. پس از فاجعه كربلا كه امامت به او رسيد، همراه ديگر اسيران اردوگاه حسينى به اسيرى به كوفه و شام برده شد، و در اين سفر سر پرست و تكيه گاه اسيران در كوران مصائب و گرفتاري ها بود. او در اين سفر با سخنراني هاى آتشين خود حكومت يزيد را رسوا ساخت و پس از باز گشت از شام، در شهر مدينه اقامت گزيد تا آنكه در سال 94 يا 95 هجرى به شهادت رسيد و در قرستان معروف «بقيع» در كنار قبر عمويش امام حسن(علیه السلام) به خاك سپرده شد.حضرت امام سجاد (ع) در بدترین شرائط اجتماعی و سیاسی قرار داشت تمایز شرائط دوران آن حضرت با دوران دیگر معصومین (ع) قابل دسترسی است.

sicCOl0_535

فضای سنگین زمان امام سجاد (ع)

1- حادثه کربلا:
وقوع جریان کربلا و شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یارانش و شدّت ظلمی که بر آنان روا شد فضای عادی جامعه را تبدیل به یک فضای سنگین کرد که غبار آن ظلم صفحه اجتماع آن روز را تیره و تاریک کرد. آن ظلم و خونریزی به حدّی ناجوانمردانه رقم خورد که بعدها خود عبدالملک بن مروان به حجاج که مسئولیت اداره مکه را به عهده داشت نوشت:”من دیگر با خون بنی عبدالمطلب کاری نخواهم داشت..”

2ـ جو رعب و وحشت:
شاخصه دیگری که در فضای بسته سیاسی آن روز نقش اساسی داشت وحشت و رعبی بود که بر دلهای عموم مسلمین حاکم شد و قدرت نفس کشیدن را از آنان ستود.حادثه کربلا و به دنبال آن سرهای بریده بر سر نیزه و قرار دادن در معرض دید همگان در شهرهای مختلف عراق و شام و نیز حمله وحشیانه مسلم بن عقبه به مدینه و قتل عام و غارت و تجاوز به مسلمین، وحشت و رعب را در دل مردم به نهایت رساند.بر این اساس جرأت ارتباط با امام سجاد (ع) از همگان خود بخود گرفته شد.

3ـ زندگی امام تحت کنترل شدید:
در این فضای بسته سیاسی، مشکل دیگری وجود دارد آن اینکه همه زندگی امام سجاد (ع) زیر دید قوی مأموران امنیتی و جاسوسان حکومتی قرار داشت. نمونه کوچک آن از این قرار است که امام سجاد (ع) کنیزی دارد که او را آزاد کرد و سپس با او ازدواج نمود ، این خبر به عبدالملک بن مروان در شام می رسد و او نامه عتاب آمیزی به حضرت ارسال نمود. (ن.ک: کافی 5/344 ـ بحار 46/105)

4ـ بیگانه مرکز خلافت از اهل بیت:
مرکزیت خلافت و ریاست بر جوامع اسلامی در شام قرار دارد و شام منطقه¬ای کاملاً بی گانه از اهل بیت (ع) بوده تا جائی که از معروف ترین آیات قرآن در راستای شخصیت ائمه (ع) بی اطلاعند و از شنیدن آیات نظیر «قل لا اسئلکم …» و «آت ذی القربی …» و «انما یرید الله لیذهب عنکم …» که در منقبت اهل بیت (ع) است سخت متعجب می شوند و بعد از آگاهی دست به توبه بلند می کنند. (ن.ر:لهوف/74)چرا که معاویه از طرفی این مردم را در بی خبری محض نگه می داشت (ن.ک:نهج البلاغه خطبه/52) و از طرف دیگر جهالت آنان را روز به روز پر رنگ تر می کرد که داستان شتری که مال یک کوفی بود و یک شامی مدعی مالکیت آن شد و 50 نفر را آورد که شهادت دادند بر اینکه این شتر ناقه(شتر ماده) است و مال فرد شامی است در حالی که شتر اصلاً ناقه نبوده وجمل(شتر نر) بوده . این داستان به اعتراف خود معاویه اوج بی خردی بافت عمومی شام را نشان میدهد . (مروج الذهب 3/31)این جهالت از مرکز حاکمیت اسلامی وقتی به اقصی نقاط سیطره حکومت اسلامی سرایت کند نتیجتاً سطح جامعه اسلامی یک جامعه سطحی نگر بی خرد و خرفه گرا خواهد بود که لایه های جهالت و خرافه را می توان در جای جای جوامع اسلامی دید.

5ـ اعلام علنی حاکمیت جامعه،بر جدائی از معنویت و مقدسات:
شاخصه دیگری که در جامعه پیش روی امام سجاد (ع) قرار گرفته این است که حاکم آن با اینکه سوابقی در زهد و عبادت و تلاوت قرآن داشته امّا به مجرد اینکه به ریاست رسید قرآن به کناری نهاد و گفت :«هذا فراق بینی و بینک و هذا آخر العهد بک» (تاریخ الخلفاء سیوطی/217)وقتی حاکم جامعه رسماً اظهار جدائی بین حاکمیت و منابع دینی را اعلام کند باید منتظر بود و دید که تک تک افراد آن اجتماع تا کجا به مغایرت با دین در رفتار خود شتابان حدکت خواهند کرد.خصوصاً عبدالملک بن مروان بر برخی از احکام مهم دین در رابطه با حاکمیت و حکومت قلم بطلان کشید و فرمان داد به: «منع سخن گفتن در مقابل خلیفه و حاکم» و «و منع امر بمعروف» . (همان/218)

6ـ فساد و بد اخلاقی کارگزاران حاکمیت:
فضای جامعه زمان حضرت سجاد (ع) بقدری استبدادی و آلوده شده به انواع آلودگی های سیاسی –اقتصادی-اخلاقی که مسعودی مورخ قابل اعتمادهمگان می نویسد: «کان له اقدام علی الدماء» یعنی برنامه ی نهادینه شده عبدالملک بر خونریزی و هتک افراد بوده که این برنامه را با افرادی چون حجاج در عراق و مهلب در خراسان و هشام بن اسماعیل در مدینه اجرائی کرد. (مروج الذهب 3/91).
در این موقعیت است که حضرت سجاد (ع) جامعه خود را به جامعه¬ای توصیف می کند که مورد حمله شیر و گرگ از یک سوی و روباه و سگ از سوی دیگر و نیز خوک از زاویه دیگر، قرار گرفته است. (خصال/339)

سه مشکل مهم دیگر :
غیر از این شش عامل مهم که فضای سیاسی جامعه را مسدود می کند، امام سجاد (ع) با سه مشکل مهم دیگر نیز روبرو است:
الف) یاران آن امام (ع) بسیار بسیار اندک هستند، امام صادق (ع) شرائط آن روز با این بیان ترسیم فرموده: «ارتدد الناس بعد الحسین الا ثلاثة: ابو خالد الکابلی و یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم». (اختصاص/64)و امام سجاد (ع) فرمود:«ما بملکه و المدینة عشرون رجالاً یحبنا» (بحار 46/143) که در تمام مکه و مدینه 20 نفر محب واقعی نسبت به اهل بیت دیده نمی شود!

ب) مشکل دیگر انحطاط شدید اخلاقی جامعه و مردمان زمان حضرت سجاد (ع) است. شرائط به گونه¬ای بوده که در مکه و مدینه به راحتی در ملاء عام غناء و شراب استفاده می شد و جلسات مختلط زنان و مردان در میان لهو و لعب برگزار می شد. و کثرت جمعیت در استقبال از آوازه خوانی بنام «جملیه» مشهور است. (ن.ک:حیاة زین العابدین 2/409 و 410)

ج) ناآگاهی مردم از احکام قطعی شریعت، بگونه¬ای که وقتی عمر بن عبدالعزیز به حج می رفت دید حاجیان در روز عید قربان از مناسبک حج بی اطلاعند. و نماز این مردمان هم به همین شکل دارای نقصان های جدی بوده که در تاریخ ضبط شده. (تاریخ الخلفاء سیوطی/224)

امام سجاد (ع) و رهبرئی تأثیرگذار
در این شرائط وا نفسا امام سجاد (ع) بهترین رهبری معنوی را ارائه کرد و زیباترین نتایج را ترسیم فرمود.آنچه را که امام بعنوان یک سرمایه معنوی مطرح نمود و عواملی موثر در موفقیت اش بحساب می آید:قداست باطنی خود امام اولین عامل مؤثر در این رهبری معنوی و تأثیرگذار قداست باطنی و روح پاک خود امام سجاد (ع) است چون تردید ناپذیر است که تا رهبر معنوی جامعه در اوج پاکی و خلوص نباشد اجتماع بهره ای از حسن و زیبائی نخواهد داشت .آزاد کردن غلامات خود در شب عید فطر و هزار رکعت نماز شبانه و تقسیم کل دارائی خود با مساکین و رفتن به حج با پای پیاده و … نشانه هائی از روح پاک و قداست ضمیر حضرت زین العابدین(ع) است. (ر.ک بحار الانوار جلد 46)باز هم تکرار میکنیم ، مگر امکان دارد یک جامعه¬ای رهسپار معنویت و قداست شود ولی رهبران و متولیان آن خود در وادی معنویت و معرفت قدمی بر نداشته باشند؟!

ارشاد و هدایت عمومی و خصوصی

در سخت ترین شرائط امام سجاد (ع) از هدایت عمومی مسلمین غافل نبود و هر جمعه در میان هر جمعی از مسلمین در مسجد النبی که بود می فرمود:«یا ایها الناس اتقوا الله و اعلموا انکم الیه راجعون فتجد کل نفس، عملت من خیر محضراً….» (تحف العقول/ 249)”رساله حقوق” که از معجزات قولی و تالیف آن امام همام است خود یک دستورالعمل جامع اخلاقی، اجتماعی و عبادی و سیاسی است که درخصال و امالی شیخ صدوق و دیگر کتب شیعی آمده است.غیر از این هدایت های عمومی امام سجاد (ع) از ارشادات خصوصی و فردی نسبت به برخی از افراد نیز کوتاهی ندارد. گاهی به عالم معروف زمانه «زهری» نامه ارشادی و اخلاقی می نویسد. (ر.ک: تحف العقول/ 274)و زمانی دیگر به برخی از شیعیان خاصه خود نامه می نگارد که:«خدا ما و شما را از کید ظالمین حفظ فرماید … ای مؤمنین طاغوتیان شما را فریب ندهند و دنیا زدگان شما را به سمت خود جلب نکنند … امروز روزی است که فتنه ها پشت سر هم هجوم آورده و شما خود را اطاعت الهی و طاعت ازآنکه برترین است برای اطاعت کردن ، قرار دهید …» (تحف العقول/252)

عرضه علوم و معارف و دیگر نیازهای فردی و اجتماعی در قالب «دعا»

«دعا» در عین حال که وسیله ارتباط با حق تعالی است امّا امام سجاد (ع) برای عرضه علوم و معارف و اجابت به نیازها و حاجت های جامعه ایراد فرموده است.صحیفه سجادیه از مصادر مهم شیعه بعد قرآن و نهج البلاغه است که بسیاری از امور مهم مربوط به مباحث اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و عبادی در آن ترسیم شده.در دعای بیستم اشارات دقیقی به ظالمان در حق اهل بیت دارد و در دعای چهل و هفتم اشارات مهمی به مقامات معنوی و نیز اجتماعی امامان شیعه دارد و در دعای سوم حقائقی در مورد فرشتگان و در دعای بیستم زیباترین ارکان اخلاقی انسان و دعای بیست و هفتم در مورد رزمندگان و نیروهای نظامی و در دعای سی¬ام در مورد بدهکاران و قرض داران و … تا دعای چهل و هفتم که در اوج عرفان و معرفت است.قطعاً کلمه کلمه این ادعیه در تربیت نفوس و حفظ جامعه از آن انحطاط اخلاقی و تأثیرات ژرفی داشته است.

توجه جدّی به طبقه ضعیف جامعه

در هر جامعه¬ای هر قدر فضای سیاسی بسته شده باشد و قدرت تحرّک را زمامداران از هر مخالفی گرفته باشند امّا راه برای خدمت به مساکین و دردمندان و نیازمندان بسته نیست، و چه بسا خود این خدمات عامل برکات دیگری در عرصه های اجتماعی و سیاسی نیز بشود.امام سجاد (ع) با همه محدودیت های پیش روی لحظه¬ای از خدمات رسانی به نیازمندان غلفت نداشت، آن حضرت به نقل شیعه و سنی عائله یکصد فقیر مدینه را عهده دار بود (بحار 46/88 و طبقات کبری 5/222) و در حملات وحشیانه سپاه مسلم بن عقبه به مدینه عده کثیری از زنان و کودکان سکنا داده بود و از آنان محافظت می کرد (بحار 46/88)

نتیجه گیری

مهم آن است که آنحضرت در سنگین ترین فضای اجتماعی –سیاسی، با یک روش بسیار قوی موفقیت های بزرگی رارقم زد که مورد توجه همگان قرار گرفته است که گوشهای از آن عبارت است از:
ناکارآمد نمودن سیاست های اموی ومروانی،تربیت بهترین نفوس در مسیر قرب الهی ،آماده سازی کادر قوی انسانی برای رشدوتعالی درمسیر علم و معرفت ،ازهمه مهمتر تمهید زمینه های مورد نیاز برای تأسیس حوزة علمیه ای که بعدها توسط امام باقر و امام صادق برپا گشت میباشد.اینها همه نتیجه توفیقات بی بدیل روش و سیره موفق حضرت سجاد (ع) است.همانطوری حضرت علی (ع) الگوئی مناسب بر حکومتداری عدالت خواهانه است و حضرت حسین (ع) الگوئی برتر برای قیام و نهضت بر علیه ظالمان و طاغوتیان، حضرت سجاد (ع) الگوی بسیار عالی است برای زمانی که جامعه در یک فضای سیاسی انسدادی قرار می گیرد.

زندگی نامه امام سجاد (ع)

نام معصوم ششم علی ( ع ) است . وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب ( ع ) و ملقب به “سجاد” و “زين العابدين ” مي باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدينه ولادت يافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بيماری و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد ، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش – با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت – به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی اين بود که آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنی امامت و ولايت گردد . اين بيماری موقت چند روزی بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شريف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور “شهربانو” دختر يزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود ، بهره برداری از اين قيام و حماسه بی نظير و نشر پيام شهادت حسين ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظير در جهان آن رو فرياد کردند . فريادی که طنين آن قرنهاست باقی مانده و – برای هميشه – جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد ( ع ) و زينب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوی “الله ” و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بيماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای حضرتش را از زير شکم آن حيوان به زنجير بستند . ساير اسيران را نيز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زير سنگينی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤسای قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند . در چنين حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بين سرکردگان قبايلی که در کربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت ابا عبد الله الحسين را در جلو کاروان حمل کنند . بدين صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبيد الله زياد مي خواست وحشتی در مردم ايجاد کند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد . با اين تدبيرهای امنيتی چه شد که نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام کوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب ( س ) را بگيرند ؟ گويی مردم کوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند که اين اسيران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام ( ص ) مي باشند که مردانشان در کربلا نزديک کوفه به شمشير بيداد کشته شده اند . همهمه از مردم برخاست و کم کم تبديل به گريه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بيماری به مردم نگريست و فرمود : اينان بر ما مي گريند ؟ پس عزيزان ما را چه کسی کشته است ؟ زينب خواهر حسين ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود : “… ای اهل کوفه ، ای حيلت گران و مکرانديشان و غداران ، هرگز اين گريه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خويش مي تابيد و از شام تا صبح به دست خود بازمي گشاد . هشدار که بنای ايمان بر مکر و نيرنگ نهاده ايد …” . سپس حضرت زينب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : “همانا دامان شخصيت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کرديد که هرگز تا قيامت اين آلودگی را از خود نتوانيد دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد . مگر نمي دانيد کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتيد ، و چه عهد و پيمان که بشکستيد ، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيری برديد ، و خون پاک او به ناحق ريختيد …” . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گويی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زينب ( ع ) که گويا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج مي شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حيرت کرد . شگفتا اين صدای علی ( ع ) است که گويا در فضای کوفه طنين انداز است … . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زياد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زينب کبری و ساير اسيران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين ( ع ) و اسيران کربلا به حد اعلا رسانيد ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .

پيام خون و شهادت
ابن زياد يا پسر مرجانه اسيران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . يزيد در جواب نامه ابن زياد که خبر شهادت حسين ( ع ) و يارانش و اسير کردن اهل و عيالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسين ( ع ) و همه يارانش را و همه اسيران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجير نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بيت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری – شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زيرا يزيد اسيران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و ياغيگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهايند – يزيد دستور داد اسيران و سرهای شهدا را از کنار “جيرون ” که تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند . يزيد از منظر جيرون اسيران را تماشا مي کرد و شاد و مسرور به نظر مي رسيد ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي کردند . پيرمردی از شاميان جلو آمد و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : “شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امير المؤمنين يزيد را بر شما پيروزی داد” . امام زين العابدين ( ع ) به آن پيرمردی که در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموی در امان نمانده بود ، فرمود : “ای شيخ ، آيا قرآن خوانده ای ؟” . گفت : آری . فرمود : اين آيه را قراءت کرده ای : قل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خويشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم . سپس آيه تطهير را که در حق اهل بيت پيغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : “انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا” . پيرمرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از اين آيه ماييم که خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاکيزه داشته است . پيرمرد بسيار تعجب کرد و گريست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آيا توبه ام پذيرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمينان داد . اين پيرمرد را به خاطر همين آگاهی شهيد کردند . باری ، قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند . سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند . چند روزی را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال يزيد در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پيروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در اين مجلس يزيد همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سيد الشهداء انجام داد که ابن زياد ، دست نشانده پليدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا عليهما السلام بوده است . وقتی زينب ( ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنی که يزيد به حضرت سيد سجاد ( ع ) گفت چنين بود : “شکر خدای را که شما را رسوا ساخت ” ، بی درنگ حضرت زينب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت يزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پيام خون و شهادت را بيان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سيه کاری يزيد و يزيديان برداشت ، و خليفه مسلمين را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما يزيد سر به زير انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصيت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بيتی خواند که ترجمه آن اين است : “ناله و ضجه از داغديدگان رواست و زنان اجير نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است ” .

امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين ( ع ) وقتی با يزيد روبرو شد – در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود – فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا ( ص ) ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی ( ع ) و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام ( ع ) چنين بود : “ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند” . سپس فرمود : “پيغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين ( ع ) از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست ” . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام ( ع ) سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد . يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند – بظاهر – مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام ( ع ) و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد ( ع ) پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم .

حرکت به مدينه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بيت عصمت با جلال و عزت به سوی مدينه حرکت کردند . نعمان بن بشير با پانصد نفر به دستور يزيد کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زينب کبری و ساير اهل بيت به مدينه نزديک مي شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدينه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشير و همراهانش را اجازه مراجعت داد . امام ( ع ) دستور داد در همان محل خيمه هايی برافراشتند . آنگاه به بشير بن جذلم فرمود مرثيه ای بسرای و مردم مدينه را از ورود ما آگاه کن . بشير يکسر به مدينه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدينه ايستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنين است : “هان ! ای مردم مدينه شما را ديگر در اين شهر امکان اقامت نماند ، زيرا که حسين ( ع ) کشته شد ، و اينک اين اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پيکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نيزه شهر به شهر گردانيدند” . شهر يکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شيون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر يکديگر سبقت گرفتند . بشير مي گويد : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خيمه اهل بيت پيغمبر رساندم . در اين موقع حضرت سجاد ( ع ) از خيمه بيرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک مي کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت . از جمله فرمود : “اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور مي داد ، بيش از اين بر ما ستم نمي رفت ، و حال اينکه به حمايت و حرمت ما سفارش بسيار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنايت فرمايد و از دشمنان ما انتقام بگيرد” . سپس امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) و ياران و دلسوختگان عزای حسينی وارد مدينه شدند . ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقيع رفتند و شکايت مردم جفاپيشه را با چشمانی اشک ريزان بيان نمودند . مدتها در مدينه عزای حسينی برقرار بود . و امام ( ع ) و زينب کبری از مصيبت بی نظير کربلا سخن مي گفتند و شهادت هدفدار امام حسين ( ع ) را و پيام او را به مردم تعليم مي دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا مي کردند تا مردم به عمق مصيبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را ياد بگيرند . آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسيار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدينه ، حرم مقدس رسول الله مرکز يادها و خاطره اسلام عزيز و پيامبر گرامی ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ايفا فرمود ، و به دنبال آن بيداری مردم و قيامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضايتی عميق مردم آغاز شد . از آن پس تاريخ اسلام شاهد قيامهايی بود که از رستاخيز حسينی در کربلا مايه مي گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران يزيد در برابر قيام مردم مدينه کشتارهای عظيم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر يک در گوشه و کنار در صدد قيام و انتقام بودند تا سرانجام به قيام ابو مسلم خراسانی و انقراض سلسله ناپاک بنی اميه منتهی شد . مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غير عادلانه خلفای بنی اميه و بنی عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شيعيان علی ( ع ) در طول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پيام خون و شهادت بود در صحنه تاريخ معرفی گرديد . گرچه شيعيان هميشه زجرها ديده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی هميشه اين روحيه انقلابی را حتی تا امروز – پس از چهارده قرن – در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی هميشه پيام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان مي فرمود و با خواص شيعيان خود مانند “ابو حمزه ثمالي ” و “ابو خالد کابلي ” و … در تماس بود ، و در عين حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شيعيان خاص وی معارف دينی و احکام اسلامی را از آن حضرت مي گرفتند و در ميان شيعيان منتشر مي کردند ، و از اين راه ابعاد تشيع توسعه فراوانی يافت . بر اثر اين مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خليفه اموی ، با بند و زنجير از مدينه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدينه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بينی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بيداری مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگری و گمراهی کوشيد ، و در موارد بسياری به خدمات اجتماعی وسيعی در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهای بی سرپرست پرداخت ، و نيز از طريق دعاهايی که مجموعه آنها در “صحيفه سجاديه ” گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيداری مردم اقدام نمود .

صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه که از ارزنده ترين آثار اسلامی است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقيقترين مسائل توحيدی و عبادی و اجتماعی و اخلاقی است ، و بدان “زبور آل محمد ( ص )” نيز مي گويند . يکی از حوادث تاريخ که دورنمايی از تلألؤ شخصيت امام سجاد ( ع ) را به ما مي نماياند – گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ايمان است – قصيده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است . مورخان نوشته اند : “در دوران حکومت وليد بن عبد الملک اموی ، وليعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزديک کعبه رسيد ، فشار جمعيت ميان او و حطيم حائل شد ، ناگزير قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند . در اين هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسين عليهما السلام که سيمايش از همگان زيباتر وجامه هايش از همگان پاکيزه تر و شميم نسيمش از همه طواف کنندگان دلپذيرتر بود ، از افق مسجد بدرخشيد و به مظاف درآمد ، و چون به نزديک حجر الاسود رسيد ، موج جمعيت در برابر هيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت . تماشای اين منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگيخت و در همين حال که آتش کينه در درونش زبانه مي کشيد ، يکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آميخته به حيرت گفت : اين کيست که تمام جمعيت به تجليل و تکريم او پرداختند و صحنه مظاف برای او خلوت گرديد ؟ هشام با آن که شخصيت امام را نيک مي شناخت ، اما از شدت کينه و حسد و از بيم آن که درباريانش به او مايل شوند و تحت تأثير مقام و کلامش قرار گيرند ، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت : “او را نمي شناسم ” . در اين هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از اين تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خويی آن امير مغرور خودکامه بر جان خود بينديشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : “اگر خواهی تا شخصيت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نيک مي شناسم ” . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ايمان و معراج روح ، قصيده جاويدان خود را که از الهام وجدان بيدارش مايه مي گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سيل آسا بر زبان راند ، و اينک دو بيتی از آن قصيده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی عليه الهی ما جری القلم “اين که تو او را نمي شناسی ، همان کسی است که سرزمين “بطحاء” جای گامهايش را مي شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند . اين کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد … اين فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکيزه گوهر وصی پيغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغ بی دريغش همي درخشد …” . و از اين دست اشعاری سرود که همچون خورشيد بر تارک آسمان ولايت مي درخشد و نور مي پاشد . وقتی قصيده فرزدق به پايان رسيد ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بيدار شده باشد ، خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنين شعری – تا کنون – در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکيزه گوهر مانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوايز حذف کنند و او را در سرزمين “عسفان ” ميان مکه و مدينه به بند و زندان کشند . چون اين خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله را نپذيرفت و پيغام داد : “من اين قصيده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمي خواهم ” . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذيرد و اطمينان داد که چيزی از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، اين فضايل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کينه و انتقام مي آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحريک هشام ، خليفه اموی ، وليد بن عبد الملک ، امام زين العابدين و سيد الساجدين ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری درگذشت و در بقيع مدفون شد .

*بخش اول برگرفته از مقاله حجت الاسلام و المسلمین سروش – سایت تیک