در جدال با خویشتن

عبدالحسن حردانی : در بیابانهای کویری گرم و خشک تا چشم کار میکند بیابان و کویر ماسه زار است تنها چیزی که در این بیابان برهوت مشاهده میشود دانه های ماسه ای که هر چند گاهی به یک طرف در اثر طوفان هولناک روان میشود البته بوته های خاردار خشک هر چند گاهی در چند […]

عبدالحسن حردانی : در بیابانهای کویری گرم و خشک تا چشم کار میکند بیابان و کویر ماسه زار است تنها چیزی که در این بیابان برهوت مشاهده میشود دانه های ماسه ای که هر چند گاهی به یک طرف در اثر طوفان هولناک روان میشود البته بوته های خاردار خشک هر چند گاهی در چند قدمی دیده می شوند . طوفانها تودههای شن و ماسه را هر چند گاهی در محلی انباشته میکنند ولی پس از چندی دوباره این توده ها را پراکنده می سازد.

اگر به سطح زمین نگاه کنیم ناگهان خطوطی از ماسه به ظاهر موازی با هم و راه راه می بینیم که در اثر طوفانها و گردباها این چنین شکل یافتند. چند قدمی جلوتر خطوطی عمود بر خطوط پیشین تشکیل شدند به اطراف که نگاه کنیم ترس از تنهایی و نهایت ضعف را در مغز و مغز استخوان خود احساس می کنیم ، هر چند گاهی طوفان ها شدت بیشتری بخود می گیرند بطوری که دیگر به راحتی نمی توان همه چیز را رویت کرد گرمای سوزان ، ماسه های روان ، گردبادها و طوفان وسعت بی ابتدا و انتهای بیابان، همگی بیگانگی وجودمان را با این محیط به اثبات می رساند و مرگ را برایمان به ارمغان می آورد با اضطراب و تردید ، تعارض در تصمیم و عدم تعادل در عمل به سمتی دیگر حرکت خویشتن را گسسته و سپس ادامه می دهیم ، خیام بود ابو العلاء بود شاملو و ادونیس نیز هم …….

در ادامه حرکت ایسم ها و اثرات خانه های ویرانه ای به چشم می خورد که در آنها اسکلت های پوسیده انسانها و حیوانات وجود دارد آتش ترس در سراسر وجودمان زبانه میکشد شاید مرگ را برایمان مجسم کنید براستی که آن مرگ نیست بلکه دق مرگ است مرگ تدریجی است ، زجرکش شدن است که متاسفانه تاکنون جوخه های دار آن در شورای امنیت باقی مانده است البته ما هنوز نیز به آنجا چشم دوخته ایم و به جامعه ملل امیدواریم. اگر به رگه ها و سر منشا عملکردهای ظلم گرایانه ابنا بشر به ظرافت و دقت و با دیدگاههای عملی مبتنی بر قوانین جامعه شناختی و روانشناسانه توجه کنیم جدال با خویشتن را در می یابیم بافت روح و روان انسان خطوطی از نیروهای متقابل و متناقص است ما برای تحقق عدالت ظلم میکنیم ! کدام تحقیق آکادمیک ثابت می کند که تیره بختیهای انسانها ناشی از خواست انسان بر عدالت ستیزی است؟

عواملی بشدت تاثیر گذار بر عملکردهای انسان ، جامعه بشری را به چنین ساختاری گرفتار ساخته است؟ انسانها در طول تاریخ خون جگر خوردند تا عدالت اجتماعی را محقق سازند ولی ثمر بخش نبود به دلیل کشمش و جدال در درون انسان که عموما انسانها از این کشمش ها غافلند. غافلند از اینکه عامل مهم شکل گیری وضعیت کنونی جامعه جهانی را در جدال با خویشتن باید جستجو کرد به حیات علاقمندیم لذا خود کشی میکنیم در درون خویش آتش جنگ و جدال پایان ناپذیری را احساس می کنیم ما منفعلانه نظاره گریم تا حال در اثر تعارضات همچون گذشتمان شکل گیرد البته ما به اشتباه و در اثر عادت آن را اراده “ما” می پنداریم در حالیکه تنازع در بقاست و گاه تعارض در انسانیت و در هر حال تضاد در نیازهاست. نیازهایی که بشدت احساس می شوند و نه تنها چاره ای جز تامین آنها نیست بلکه خارج از چاره و اراده ماست و از آن بالاتر اینکه اگر اراده ای باشد در بستر این نیازهاست نیازها ، گرایشات و احساساتی که ذاتا وجود یکی از آنها مستلزم حذف دیگری است در حالیکه حذف هیچ یک از آنها امکان پذیر نیست.

چنین دور باطل و غوغا برانگیز گریز ناپذیری روح و روان ما را تشکیل می دهد و ما را همچون پرکاهی و یا همچون دانه های ماسه روانی در بیابانها به این طرف و آن طرف می کشاند و حرکاتی نامنظم و متضاد با هم را بر ما تحمیل می کند از جهتی باید ناکازاکی و هیروشیما با خاک یکسان شوند و از جهتی دیگر باید سازمانهای حقوق بشر شکل گیرند و عده ای فقط و فقط برای نجات انسانها خود را فدا می کنند. گاهی مارشهای نظامی و جنگ افروزانه و گاه موسیقی آرامی که محرومیت انسانها را در خاطره ها زنده میکند و انسانها را متاثر میکند نواخته میشود. گاه هیتلر ، موسولینی و……

راهبرند و گاه نلسون ماندلا گاه اشتراک شرقی و گاهی سرمایه داری غربی در حالیکه کاروانهای تکنولوژی همچنان شتابان به پیش می تازند.

اگر روزی موجود هوشمندی غیر از آنان در کرات دیگر پیدا شود آن وقت اومانیسم و پنداشتهای انسان مدارانه نیز ویران میگردد پنداشتهایی که بر تار تعارضات بنا شده اند ظاهری خوشایند و درست اما بر اساس نادرستی و ناخوشایندی و زشتی است.

** فارغ‌التحصیل فلسفه غرب از دانشگاه تهران