معلم روستا و حکایت درس و شکار!

دکتر سید رضا میرزاده : سال ۵۳ برای خدمت سربازی فراخوانده شدم پس از یک دوره آموزشی کوتاه در گرگان به عنوان سرباز معلم (سپاهی دانش )به اتفاق تعدادی از دوستان شهرهای دیگر خوزستان به دهدشت اعزام شده در روستاهای مختلف منطقه تقسیم شدیم شرایط منطقه از حیث جاده و امکانات بسیار سخت و دشوار […]

دکتر سید رضا میرزاده : سال ۵۳ برای خدمت سربازی فراخوانده شدم پس از یک دوره آموزشی کوتاه در گرگان به عنوان سرباز معلم (سپاهی دانش )به اتفاق تعدادی از دوستان شهرهای دیگر خوزستان به دهدشت اعزام شده در روستاهای مختلف منطقه تقسیم شدیم شرایط منطقه از حیث جاده و امکانات بسیار سخت و دشوار بود.من خود را به آموزش و پرورش بخش لنده که حالا شهر شده معرفی و مسؤلین مربوطه هم بلافاصله به همراه راهنما مرا راهی روستایی دور دست بنام دم تنگ عروه کردند راهنما سوار قاطر و من پیاده پس از طی مسیر سخت کوهستانی به روستا رسیدم.راهنما اهالی که عده قلیلی بودند را جمع کرده مرا معرفی و بلافاصله منطقه را ترک کرد

روستا بسیار محروم ،و مردم بسیار فقیر بودند.من کار تدریس را شروع کرده و همه وقتم را صبح ها به تعلیم و عصر ها به تربیت می پرداختم دانش آموزان خیلی با من صمیمی شده بودند.چند هفته ای گذشت احساس کردم مردهای روستا دل خوشی از من ندارند.علت را جویا شدم گفتند چرا همه وقت خود را صرف بچه ها میکنی دوست داریم ما را در شکار همراهی کنی .مدتی از ضرورت و اهمیت درس بچه ها برایشان صحبت کردم در نهایت قانع شدند که درس بچه ها برای معلم مهم تراز رفتن به شکار است و از آن به بعد با من صمیمی شدند.انش آموزان روستا هنوز ه هم پس از چهل و چند سال با من در ارتباطند و احوال میگیرند.معلم چون در قلبهاجای میگیرد هرگز به فراموشی سپرده نمی شود

روز معلم بر همه آنها که در قلبها جا دارند مبارک باد