نشعانیات ؛انتخابات آخرت (۳)

سیدنشعان علوی : شنیدید میگن طرف خوشی زده زیر دلش ، تقریبا اکثر بهشتیان به این حالت گرفتار میشوند، نه کاری ، نه تلاشی ، نه تشکیل خانواده ای و بزرگ کردن فرزند،تنها کاری که یک فرد در بهشت انجام میدهد بقول خودمونیا بخور وبخوابه، این تکرار بعد از مدتی باعث بی حوصلگی وحتی افسردگی […]

سیدنشعان علوی : شنیدید میگن طرف خوشی زده زیر دلش ، تقریبا اکثر بهشتیان به این حالت گرفتار میشوند، نه کاری ، نه تلاشی ، نه تشکیل خانواده ای و بزرگ کردن فرزند،تنها کاری که یک فرد در بهشت انجام میدهد بقول خودمونیا بخور وبخوابه، این تکرار بعد از مدتی باعث بی حوصلگی وحتی افسردگی ودلزدگی میشود، حالا جالب اینجاست که بعد از خوردن پس دادنی در کار نیست ،نمیدانم سیستم بدن اینجا چطور تنظیم شده که طرف فقط میخورد و چیزی پس نمی‌دهد ، نمیدانم تبخیر می‌شود یا ی چیزی مثلا تومایه های فتوسنتز ،یعنی احتمالا غذا بعد از هضم به اکسیژن تبدیل میشود ، البته محاسن این فرایند ،عدم نیاز به سیستم فاضلاب است اینجا هیچ پس‌ماندی وجود ندارد ، قربون قدرت خدا ،چی میشد این سیستم را تو دنیا نیز در بدن انسان نصب میکرد ، اونوقت نه معضل فاضلابی بود و نه آلودگی رودخانه ها و نه بیماری های انگلی وهزار کوفت و زهرمار دیگه.

‌اینجا هر کسی سرش توکار خودشه ،البته کار که نه ،سرش تو عیش و نوش خودشه ، از آنجا که من تو دنیا از عیش بی بهره واز نوش در بهترین حالت ،آب معطر به بوی لجن نوش جان میکردم ، همچین بمن نمیچسبه ،شاید تعجب کنید اما واقعیته، اینکه شخصی تمام عمرشو غرق در بدبختی وحرمان بوده و حالا یهویی تو بهشت پرتش کنی، اگر توانایی مردن داشت ،قطعا در جا سکته را میزد و جان به جان آفرین تسلیم میکرد ولی اینجا اخرته، دنیای بی نهایت هاست، دنیای بی انتها برای من جذاب نیست . عین دونده ای که هرچه میدود به خط پایان نمیرسد.‌کم کم حوصله ام از حور العین و نورالعین وهرچی عینه سر رفت و تصمیم گرفتم ی گشتی در بهشت بزنم.

‌صدایی بی نهایت دلنشین وموزون از همان روز اول ورود تا الان بدون انقطاع بگوش میرسید ، بسمت صدا حرکت کردم ، مردی زیبا چهره در زیر درختی نشسته بود آواز میخواند ، از آنجا که عین فلانی هاله نوری دور سرش بود حدس زدم پیامبر است، شنیده بودم که حضرت داود چون صدایی دلنشین دارد برای بهشتیان آواز میخواند ، با اینکه کنارش ایستادم ولی ایشان بی تفاوت به حضور من همچنان آواز میخواند ،باخودم گفتم بنده خدا حضرت داود اون دنیا در خدمت خلق الله بود واین دنیا هم دربست در اختیار بندگان برگزیده ، الان مثلا ایشان نباید از فیوضات بهشت بهره ببرد؟! این بنده خدا که شب و روز داره برا بهشتیان آواز میخونه! .

‌به راه خودم ادامه دادم یا خدا !!!مجید ارمند روی یک شاخه درخت نشسته بود وسه جلد دوزخ ،برزخ و بهشت دانته را در دست داشت ،اما در حال مطالعه کتاب دوزخ بود ،حوریان بهشتی عین قناری بالای سر ایشان پر پر میزند و مجید بدون اینکه سرش را بالا بیاورد ،آنها را کیش میکرد، تو گویی مگسهای مزاحمند، نه حوری. صدایش کردم اما چنان غرق خواندن کتاب دوزخ، دانته بود که اگر صدساله دیگر هم میماندم بازهم متوجه حضورم نمیشد ،ناامید از کنار مجید ارمند گذشتم.

به قسمتی از بهشت رسیدم که جوی های شیر وعسل همچون جزیره ای احاطه اش کردند ، صدای همهمه می آمد ،بایستی از انهار عسل وشیر می‌گذشتم، تمام بدنم آغشته به عسل شد ،بلافاصله به درون جوی شیر رفتم ،الان شدم نشعان شیرعسلی.داشتم خودمو تر و تمیز میکردم که صدایی آشنا به گوشم رسید، باورش سخت بود ولی صدای عبدالله سلامی را از میان همهمه ی بسیار، تشخیص دادم ،بطرفش دویدم ودراغوشش کشیدم اونم شیرعسلی شد، گفتم فکر نمی‌کردم اینقدر از مردنت خوشحال بشم ،او هم لبخندی زد و گفت، اون دنیا که بهت گفتم اگه از کرونای چینی جان سالم بدر ببریم از انگلیسیه محاله، ناخودآگاه بیاد داستان دایی جان ناپلئون افتادم,گفتم ابوشافع خیلی کار خوبی کردی مردی، گفت چی چی رو کار خوبی کردم ، مردحسابی ،ادمی که تو کوران انتخابات بمیره حقشه بره جهنم واسفل سافلین.

ادامه دارد