حکایت گرگ خوردن خر کرمعلی و باران و سیل در اهواز…!

در آبادی ما ، دمدمه های غروب آفتاب که هوا گرگ و میش می شد،خانواده ها از گاو و گوسفند و الاغ و استرهایشان آمارگیری دقیق می کردند، اگر گاوی ، گوساله ای ، کره الاغ و نره خری ، بزغاله ای سرکله اش پیدا نمی شد، در اولین اقدام، مشخصات حیوان را به کریمداد […]

در آبادی ما ، دمدمه های غروب آفتاب که هوا گرگ و میش می شد،خانواده ها از گاو و گوسفند و الاغ و استرهایشان آمارگیری دقیق می کردند، اگر گاوی ، گوساله ای ، کره الاغ و نره خری ، بزغاله ای سرکله اش پیدا نمی شد، در اولین اقدام، مشخصات حیوان را به کریمداد گاله زن می دادند که بالای برج ملاشریف برود و هی جار بزند، صدای نتراشیده و نخراشیده کریمداد از بالای برج، مثل توپ ۱۰۵ نادری وقتی قمپز می کرد، کوه و دمن و دشت حداقل تا ۲ریشتر لرزش و پژواک ایجاد می کردند، یک روز سرد پائیزی که خر کرمعلی گم شده بود، کریمداد فاتحانه بر بالای برج رفت و نعره زد، آهای مردم آبادی خر دیزه کرمعلی گم شده است ،

برای یافتن آن کمک کنید، اگر نشتابید طعمه ی گرگ ها خواهد شد. در چنین مواقعی به محض شنیدن هی جارکریمداد، جوانان آبادی، یکی یکی در مازه ملا خلیل تجمع می کردند تا آقابیک که نقش سردسته را داشت،به تناسب تعداد نفرات و چراغ طوری ها افراد را گروه بندی و تعیین محل کند ، مثلا می گفت، قوچعلی و حاجتمراد با چراغ لامپا و گرز بروند سمت آسیاب ها ، نوروز و غارتی بروند سمت دره آبزا، امرالله و بیت الله بروند سمت اشکفت انباری و…. با این تقسیم کار، حیوان گم شده اگر طعمه گرگ ها نمی شد به سرعت پیدا می شد، عملیات گشت خریابی زمانی به پایان می رسید که کریمداد از بالای برج هی جار بزند، مثلا بگوید ، جغله های مال خر پیدا شده، یا بگوید ، خر را گرگ خورده…صدای کریمداد هم که عالمگیر بود و به محض شنیدن گروهها به سمت آبادی راه می افتادند و عملیات پایان یافته قلمداد می شد.

در ماجرای گم شدن خر کرمعلی، من و کاه حشمت و مش گرگ الله تو یک دسته بودیم و در باغات انار رودبال ابوالعباس ، با یک عدد چراغ طوری و یک عدد لامپا و سه عدد گرز بلوطی پدر دار، در حال جستجو بودیم که صدای زوزه های چند گرگ ما را میخکوب کرد، گرگ الله شروع کرد به باکه و گاله زدن، کاه حشمت شروع کرد به سنگ انداختن و من هم چسبیدم به چراغ طوری، چون مرحوم خان عمو بارها بهم یادآوری کرده بود که گرگ و گراز و خرس و سایر حیوانات وحشی از آتش و چراغ طوری و چراغ قوه می ترسند ، اما گرگ های گرسنه ای که من دیده بودم،

چراغ طوری که هیچ گلوله برنو هم انها را فراری نمیداد،گرگ الله به بالای درخت انجیر رفت ، به طرف زوزه ی گرگها چراغ قوه انداخت و گفت : گرگ ها خر کرمعلی را خوردند، منم فی الفور دسته چراغ طوری را به شاخه انار آویزان کردم و خودم را بالای انجیر کشانیدم و کاه حشمت هم روی درخت انار رفت، شروع کردیم به داد و هوار و گاله زدن ، راستش را بخواهید، هر سه نفرمان مثل منارجنبان اصفهان از ترس کپ کردیم و شروع کردیم به لرزیدن … گرگ الله می گفت ، قفل کردم ، آخه گرگ ها موی عزرائیل به تن دارند…. نیم ساعتی به همین منوال گذشت ، گرگ ها هم با نهایت آرامش و اشتهای زاید الوصف، از بی عرضه گی ما سه نفر که مثل تارزان بالای درختان انار و انجیر خودمان را آویزان کرده بودیم

نهایت بهره را بردند و شروع کردن به تکه پاره کردن الاغ زبان بسته ،از دل و جگر و روده ها شروع کردند به خوردن تا رسیدند به ران و سردست و فیله و گردن …، بعد هم با شکم پر راهشان را کج کردند و رفتند و ما هم از درخت ها پایین آمدیم و روی نعش خر دیزه کرمعلی رفتیم که فقط پوست و کله و چندتا دنده از آن باقی مانده بود، گرگ الله با دیدن صحنه دلش آتش گرفت و روی نعش خر شروع کرد به شیون کردن و شروه خواندن ،کاه حشمت هم چندتا اشک ریخت و من هم خشم فروخورده ام را برای خودم باقی گذاشتم ، سپس به طرف خانه کریمداد رفتیم و ماجرای گرگ خوردن خر را به تفصیل به اطلاع رسانیدم ، ایشان هم چراغ لامپا را برداشت و با همان صدای نکره اش بالای برج ملا شریف رفت و هوار کشید، آهای جغله های مال ، آهااااااای … خر کرمعلی را گرگ خورد…. به محض پژواک نعره کریمداد،صدای شیون و گاگریو کرمعلی و همه ناز اشک همه ی آبادی را درآورد…. خود من هم به گریه افتادم .*امروز ۲۱ آبان ۹۷ دقیقا ده دقیقه در اهواز باران بارید و همه ی اهواز را سیل گرفت، دلم می خواست مثل کریمداد بالای بلندترین آسمانخراش اهواز برفتم و با همان صدای توپنده و بلند گاله بزنم …..

آهاااااااای آقای کتانباف …..

آهااااااای کریمی

آهاااااای اقای ….

آهاااای آقایان شورای شهررررررررر، اهواز را آب برد…اما من دیگر نه پای رفتن دارم و نه نای گفتن، چون می دانم که گفتنم نه اثر دارد و نه خریدار

محمد شریفی