پرسه های ناچاری!

تعطیلی پنجشنبه ها ، یا هر روز دیگر بنا به ایدئولوژی یا تعریف اقتصادی، بعنوان یک روز اضافه بر تعطیلات هفته در بعضی کشورها بعنوان فرصتی برای لذت بردن بیشتر از زندگی، و تجدید قوا برای فعالیت کیفی ترمشاغل، در تقویم ها گنجانده می‌شود، در چند سال اخیر نشان داده ، که بهره وری انسانی […]

تعطیلی پنجشنبه ها ، یا هر روز دیگر بنا به ایدئولوژی یا تعریف اقتصادی، بعنوان یک روز اضافه بر تعطیلات هفته در بعضی کشورها بعنوان فرصتی برای لذت بردن بیشتر از زندگی، و تجدید قوا برای فعالیت کیفی ترمشاغل، در تقویم ها گنجانده می‌شود، در چند سال اخیر نشان داده ، که بهره وری انسانی علیرغم کسر ساعات شغلی با افزایش همراه است، این موضوع تا بدانجا پیش رفته که بسیاری از دولت‌ها با در نظر گرفتن استراتژی‌های شغلی و پیشرفت های تکنولوژیکی، تلاش دارند، این تعطیلات به کسر ساعات شغلی روزمره، نیز منجر شده، و اکنون یکی از دغدغه های بزرگ و هزینه بر اینگونه دولتها برنامه ریزی برای اوقات فراغت!! مردم است، تعریف وزیر خوشبختی، جوانان و نیز وزیر بازنشستگان و پیشکسوتان و…، بدین منظور در کابینه ها در حال اشاعه است،

ظهر پنجشنبه است!! ادارات تعطیل!..پنجشنبه و استکانهای پیاپی چای!!از بس که چای خوردیم خسته شدیم، راستش دیگه از بس فلاسک و قوری در کنارمان بوده، عضو لاینفک وجودمان شده و اگر نباشند،و لو خالی!!انگار تمرکزمان بهم میخورد.سرگرمی و اوقات فراغت شده؛ اخبار و به خصوص دلار و سکه و جوانکی ۳۱ ساله که چند هزار سکه خرید؛ و همدردی با مردم آبادان و خرمشهر در خصوص کمبود آب، حالا دیگر بازسازی این دوشهر در اولویت چندم قرار گرفته است،

غرور ملی مان هم که از هیچ پایداری فرضیه بخشی برخوردار نیست، یک بازی فوتبال و گرفتن یک پنالتی یا مصرع شعری او را برای زمان محدودی به اوج میبرد، و صدای عربده راننده ای در ترافیک یا دختر بچه ای که در پشت چراغ قرمز اسپند دود میکند، او را نیست و نابود میکند،حالا غرض این نیست، که بلند شویم و با آبپاش به گلهای خیالمان آب دهیم..این اقتصاد سیاسی و سیاست اقتصادی هم شده قوز بالا قوز که همه، از رئیس جمهور تا جمهور را گیج و سردرگم کرده است، فقط اینرا میدانم که کوتوله ها اگر گرد بزرگی جمع شوند، نه تنها بزرگ نمی‌شوند، بلکه او را از خودشان هم کوتوله تر میکنند، و این تا بدانجا پیش میرود، که دروغ سرایی و تمجید مخدرانه روز به روز وضع را خرابتر میکند.

این دروغ ها وقتی خطرناکتر میشوند، که عامل به آنها چنان مهارتی به بیان آنها پیدا میکند، که توانایی تشخیص بین حقیقت و دروغ را از دست داده و خواسته یا ناخواسته خویش را در محاصره دروغ گویان دیگر میبیند، این حلقه کوچک و کوچکتر شده تا آنجا که آنهاییکه تمایل به دروغ گفتن یا حتی شنیدن و دیدن آنرا ندارند، از حلقه مذکور بیرون رانده میشوند. و بلعکس متمایل شدگان به تحمل و همراهی با دروغ به هسته مذکور نزدیکتر شده و در این راستا، مزایا و دسترسی به قدرت به کسانی داده میشود، که مایل هستند، برای اخذ این امتیاز ها دروغ بگویند و آنرا تحمل کنند، متاسفانه، این مساله منجر به ایجاد یک شیوه زندگی تبدیل می شود.شاید این دروغها که تبدیل به شیوه رفتار سازمانی و مدیریتی شده اند، نمی‌گذارند، پنجشنبه ها بادبادک بازی کرد، و میوه تازه خرید….، اینبار نگران آن هستم، ظهرها و گرمای ۵۰ درجه برق هم برود، بادبادک بازی پیشکش…

فاضل خمیسی