خرمای خوزستانِ من خندیدن تو ؛علیهِ بهار!

گاهی برای رفتن به یک مراسم فاتحه و ترحیم در کوچه پس کوچه های خیابان های تنگ شهر و در گرهی ترافیکی مجبوری کوتاه توقف کنی، همان موقع وقتی شیشه ماشین ات را پایین می دهی و دستت را تا آرنج می کشانی بیرون، از لابه لای ماشین های در حال بوق زدن، زن و […]

گاهی برای رفتن به یک مراسم فاتحه و ترحیم در کوچه پس کوچه های خیابان های تنگ شهر و در گرهی ترافیکی مجبوری کوتاه توقف کنی، همان موقع وقتی شیشه ماشین ات را پایین می دهی و دستت را تا آرنج می کشانی بیرون، از لابه لای ماشین های در حال بوق زدن، زن و مردی را می بینی که از درب زایشگاه راه افتاده اند به سمتی؛ در حالی که با دقت و علاقه، نوزادی در آغوش گرفته اند، و تو با خود می اندیشی که هر رفتنی، را آمدنی است. با پژمردن هر گُل، شکوفه ای تازه جوانه می زند. و این همان راز هستی است، سرّ آفرینش.حکایت سال نو و رفته سالِ پوسیده و در حال جان کندن همین است. یکی می رود و دیگری می آید.

یکی به تلخی و دیگری به شیرینی. زنهار اگر یادمان باشد این رفته همان آمده دیروز است و این آمده همانا رفته فردا… با این همه، ٩۶، سالی ویژه برای جامعه ایرانی بود. شعله های ناگزیرانه سانچی امید را آتش کشید. دنا پرده از بی تدبیری برداشت. زلزله کرمانشاه اما، بحران بی اعتمادی مردم نسبت به مسیولان را فریاد زد. چرخ اقتصاد نچرخید. جشن انتخابات ریاست جمهوری، فرصتی برای قطبی سازی جامعه شد. این سال باز هم بر فاصله هایمان افزود. تار و پود اتصالمان با هویت تاریخی و تمدنی مانا و جوشنده ایرانی رنگ باخت و فرآیند اخلاقی شدن جامعه بر مبنای متد اسلامی به تعویق افتاد. با این نگره، ٩۶ اما سال روشنی نبود برای ملتی که رو به آینده دارد، باید برای بازسازی اعتماد عمومی، افزایش حسّ تعلق خاطر و همبستگی اجتماعی اندیشه کرد. باید مهربان تر بود، تکثر جامعه را پذیرفت، دیالوگ را به آیینی متداول و سنتی پایدار در کشور مبدل ساخت. گفت و گو باید کرد، باید صدای مردم را شنید و تعفن فساد را از ساحت جامعه کشید. باید علیه فساد قیام کرد. باید پوپولیسم خود حق پندار را دور ریخت و به ارزش های اصیل انقلابی بازگشت. برای اسلام، برای امام، برای رهبری و برای ایران.

محمد مالی