زوال اجتماعی!

در سه، چهار روز اخیر که در مراسم فاتحه‌ی دایی خود در روستای جلیعه به سر می‌بردم؛ مردم روستا مطالباتی از من داشتند. پیرمردی می‌گفت که چرا میراث فرهنگی مانع گاز رسانی به روستا می‌شود؟! از من می‌خواست که با یک تماس تلفنی مسئله را حل کنم! مرد میان سالی از تبعیض آشکار قومی و […]

در سه، چهار روز اخیر که در مراسم فاتحه‌ی دایی خود در روستای جلیعه به سر می‌بردم؛ مردم روستا مطالباتی از من داشتند. پیرمردی می‌گفت که چرا میراث فرهنگی مانع گاز رسانی به روستا می‌شود؟! از من می‌خواست که با یک تماس تلفنی مسئله را حل کنم! مرد میان سالی از تبعیض آشکار قومی و استخدام افراد غیر بومی در شرکت نفت شکوه داشت؛ به من می‌گفت: تو واقعا نمی‌توانی با استاندار یا نماینده ولی فقیه صحبت کنی! دیگری به جوانی که سر جاده‌ی قبرستان روستا، خانه ساخته و حالا جلوی ماشین‌ها را گرفته که نمی‌گذارم از اینجا گذر کنید؛ اعتراض می‌کند و از من می‌خواهد با یک تماس تلفنی این فرد را به سزای عملش برسانند! مرد قد خمیده ای از من یادداشتی برای استخدام فرزندش در حراست نفت، به عنوان کسی که در طبقه چهارم شرکت نفت، ریاست می‌کند؛ بنویسم! دیگری از دعوا بر سر شخم زدن قسمتی از زمین همسایه‌اش که منجر به یک پرونده قضایی شده است، از من می‌خواهد با قاضی صحبت کنم که موضوع را فیصله دهد.

همه افراد از وضع موجود ناراضی هستند و قدرت و اقتداری برای پایان رنج‌های خود جستجو می‌کنند! نارضایتی، بلاتکلیفی و بی آیندگی در تاروپود روابط اجتماعی و ساختارهای اجتماعی روستا دیده می‌شود. هیچکس مسئولیت نمی‌پذیرد و از من به عنوان نمادی از یک ارتباط حاکمیتی درخواست کمک دارند. ترس از آینده چون دیو دهشتناکی آرامش امروز را از مردم ستانده است. اعتماد که مانند سیمان اجتماعی می‌تواند ساختمان جامعه را سرپا نگهدارد، شل و ول شده است. اعتماد به همدیگر ومهمتر از آن، اعتماد به نهادهای اجتماعی تضعیف شده است. احساس استیصال و بی پناهی در حرف‌های مردم و مهم‌تر از آن در چشم‌هایشان موج می‌زند. فرزندان به ویژه تحصیل کرده‌های آنها به مهم‌ترین دغدغه پدران تبدیل شده‌اند. نظام آموزشی با مدرک لیسانس و فوق لیسانس ناف بچه‌ها رااز روستا بُراند و حالا نظام اقتصادی قادر نیست «فرصت زندگی» برای آن‌ها ایجاد کند.این‌ها علائم یک «زوال اجتماعی» است. آیا جامعه‌ی ما رو به اضمحلال است؟ آیا می‌توان تدابیری برای کُند کردن و یا متوقف کردن این اضمحلال اجتماعی اندیشید و به کار بست؟! به نظر من جامعه‌ی ایرانی ظرفیت‌های زیادی برای اصلاحات اجتماعی و جراحی‌های بزرگ دارد. ما به یک «بازسازی اجتماعی» نیاز داریم. پیش نیاز مهم این دگردیسی، مقدم کردن منافع مردم بر مصالح حکومت و جناح‌های حاکم است.

اهواز – لفته منصوری