جمال و جلال شهر، آرزویی کهنه!!

پرسش این است که چرا اهواز روز به روز زشتتر از اینی که هست می‌شود؟! آیا اهواز به دلایل ماهوی و ماهیتی امکان تجلی و تلالو و رسیدن به جمال و جمالیت را ندارد؟! به طبع هر انسان ولو با هوشی متوسط و حتی پایینتر؛ پرسش این پاسخ را چنین میدهد که : زیبایی در […]

پرسش این است که چرا اهواز روز به روز زشتتر از اینی که هست می‌شود؟! آیا اهواز به دلایل ماهوی و ماهیتی امکان تجلی و تلالو و رسیدن به جمال و جمالیت را ندارد؟! به طبع هر انسان ولو با هوشی متوسط و حتی پایینتر؛ پرسش این پاسخ را چنین میدهد که : زیبایی در حوزه اشیا و پدیده ها امری است ممکن الحدوث. و این امکان؛ ساختاری و اندیشه ای می‌خواهد که آنرا از امکان در حدوث به فعلیت در احداث برساند؛ نشانه های موجود خاصه در دو دوره شورای شهری که گذشت خبر از سیطره نوعی رفتار به دور از هرگونه اندیشه زیبایی شناختی و استتیک در اشیا می‌دهد، نوعی از مدیریت که در دوره سوم فقط خواستار تغییر تاریخ شهر و ساختار تاریخی اش بود، ساختاری که ارجاع به فرهنگ و نوع زیست مردمی می‌دهد که در این شهر صده های بسیاری است که زیسته اند و به طبیعت انسان_ که هر کجا بماند فرهنگ و تفکر خود را در شکل شهر و خانه ها نشان میدهد_ نوعی از شبکه اجتماعی و فرهنگی را شکل دادند؛ البته بی توجه به نکته ای مهم که اساسا سازمانی که ماموریتش در گستره جمال و جلال شهری است، ماهیتا توان ورود به موضوع تغییر جذری و ریشه ای در ذات و ظاهر شهر را ندارد، امری که باعث شد سازمان متولی امر همچون کلاغی شود که توان پریدن به شکل کبک را ندارد؛ و در اثر اصراری به دور از منطق امر، راه رفتن خود را نیز از یاد ببرد و سازمان مورد نظر نیز به دور از ماموریت ذاتی، قانونی و سازمانی خود، نه پریدنش ماند و نه اینکه توانست به درستی راه برود و راه ببرد.

در دوره چهارم سطح فاجعه به شکل دیگری چهره نشان داد، در این دوره با مدیریتی که در اساس شهر را در حد چیزی می‌دید که منافع گروهی و جمعی و فردی را تامین کند؛ با اعطای سازمان متولی امر به شکلی غریب و با اشاره به موضوع درگذشت یکی از مدیران شهرداری، سازمان بدل به مجموعه ای شد که اساسا توان تدبیر در امور جمالی را نداشته و اندک آشنایی با فلسفه زیبایی شناختی و استتیک در امور نداشت، البته چنین انتخابهایی در واقع میراث تلخی بود از دوره شورای سوم که راهش به انحلال کشید و مایه تعجب این بود که چرا چنین دوره با بسیاری مشکلات شکلی و ساختاری، به الگویی در انتخاب مدیران بدل می‌شود، هر چند در دوره شورای چهارم مرز فاجعه درنوردیده شد و تقریبا عموم انتخابها دهان حیرت را تا سرحد پارگی رساند؛ چندان که در موضوع جمال شهری؛ شهردار وقت با انتخابی به دور از هرگونه منطق جمالی و جلالی و حتی منفعت ساده شهری؛ انتخاب مدیر سازمان را به شکل((پرداخت جرا)) رسمی در فواتح مردم اهواز شبیه تر کرد.

اینکه نمایندگان مردم در دوره مذکور چه می‌کردند و چرا تحمل پذیرش چنین شکلی از مدیریت شهری را داشتند؛ خود قصه ای دور و دراز است، البته به دور از انصاف است اگر همگی شان را یک کاسه کنیم و اعتراضهای ایشان را نبینیم، هر چند اقلیتی به شدت محدود در میان بیست و یک نفر عضو شورا بودند، اقلیتی که شاید یک یا دو نفر را بیشتر شامل نشود از جمله سیدمهدی آلبوشوکه که از همان دقیقه اول؛ عدم همراهیش با جریان فاجعه در مدیریت شهری را اعلام کرد و بر همین منوال ادامه داد، عضوشورای شهر که مجربانه و در همان روزهای انتخاب شهردار رای منفی خود را اعلام کرد اما به دلایلی که بر عموم فعالان و موثران مخفی نیست با جمع و جماعت همراه شد، قصه جایی جالب می‌شود که بعدها همانانی که رای مثبت او را به انتخاب شورا خواستار بودند، به وی در این باب و رفتارهای ویرانگری که منبعث از این انتخاب بود معترض شدند بی آنکه توجه کنند که ایشان با اشاره به موضوع مهم تفاوت مدیریت اجرایی و مدیریت سیاسی از همان دقایق اول این انتخاب را شکست یافته می‌دانست.به هر روی آن دوره ها گذشت هرچند اهواز هنوز بیمار میراث مانده از رفتارهای ضدتوسعه در ادوار یاد شده است.

اما در اکنونی که هستیم کشتیبان دگر شده و بدون توجه به داده های اطراف که نشان از بقای نوع انتخابهای دو دوره سابق در شورا می‌دهد، خوشبینانه امیدوار باشیم که امر جمال و جلال شهری به عنوان دانشی بنیادین مورد توجه قرار گیرد و به حوادث روزگار گره نخورد، امیدوار باشیم که امر زیبایی شناختی که بخشی مهم از موضوع فلسفه و معرفت بشری است به یک شوخی در حد رنگ کردن جداول بتنی در ایام عید تقلیل نیابد، امیدوار باشیم که اهواز به عنوان شهری دیرپا و دارای مکنت فرهنگی، به سازه ای بدریخت؛ ناشی از عدم معرفت متولیان امر بدل نشود، امیدوار باشیم که شهر جایی برای توسعه انسان اهوازی باشد و نه خوابگاهی برای کسانی که فقط برق سکه های نفتی را می‌بینند و حتی این سکه ها را در بانکهای اهواز پنهان نمی‌کنند و در نهایت اینکه امیدوار باشیم حال اهواز و کارونش خوب باشد و این سرطان ریزگرد، جان و جلال شهر زادگاهی ما را به مرگ و کدورت و پلشتی و زشتی مبتلا نسازد.

غلامرضا جعفری