در ستایش قدرت! / لفته منصوری – کارشناس ارشد جامعه شناسی

اگر به تریپ قبای رئیسی، مدیری، مسئولی بر نخورد! در اهواز حال نان خوب نیست! ربطی هم به گران یا ارزان کردنش ندارد! شاید تنورهای اینجا داغ است! شاید شاطرها خسته و نالانند! شاید گندم بی برکت شده! شاید آرد خوب الک نشده! شاید خمیر خوب ورز نشده! شاید جوش شیرین را که از خمیر […]

اگر به تریپ قبای رئیسی، مدیری، مسئولی بر نخورد! در اهواز حال نان خوب نیست! ربطی هم به گران یا ارزان کردنش ندارد! شاید تنورهای اینجا داغ است! شاید شاطرها خسته و نالانند! شاید گندم بی برکت شده! شاید آرد خوب الک نشده! شاید خمیر خوب ورز نشده! شاید جوش شیرین را که از خمیر گرفتند! شاید …

البته من یک نانوایی می شناسم بیست! بازنشسته ها از ساعت 9 صبح میان صف میگیرن! کیفیت نونش عالیه! با 8000 تومن چهل و چهارتا نون می ده! دونه ای 180 تومن! دور ریز نداره! خوش پخته! بگیر بذار توی فریزر! هر وقت در آوردی انگار تازه از تنور دراومده! آدرسش پشت سیلوی اهوازه! حسین آقا قبلا شماره می داد! ولی بعضی شماره شون می گرفتن و می رفتن و نوبتشون رد میشه! بعد میومدن دعوی راه می انداختن! حسین زیر بار زور نمیره! خودم چند بار شماره ام گذشته بود و نون به من نداد! حسین آقا کارش خیلی قانونیه! کاری نداره کی هستی؟ او فقط به صف نگاه میکنه! از این به بعد به هر کی سر صفه نون میده! اصلا گوشش بدهکار این حرفا نیست! فاتحه داری، زنی، پیرمردی یا بچه باشی؟! چون همیشه هندز فری اش تو گوششه! گاهی می خنده و گاهی سری تکون میده! شیش دونگ حواسش به هندز فریه! ما هم سر صف از داعش و مذاکرات هسته ای تا مسائل داخلی قاطع و حق به جانب حرف می زنیم و نظر میدیم! تقریبا از هیچ چیز راضی نیستیم! در مذاکرات صف نانوایی دولت هیچی بارش نیست! هر وقت یکی، انتقادی و عیب و نقصی می گیره بقیه هم به کمکش میان و حرفای او را تکمیل می کنند! اگر یکی، از کار دولت در جایی تعریف کرد؛ بعد ازش می پرسن ببخشید؛ آقا شما کجا کار می کنید؟!!! بعضیا تظاهر می کنند حسین را از قدیم ندیما می شناسن! بلند بلند با زبان عربی و یا فارسی با او خوش و بش میکنن! شکلاتی، موزی، آدمسی بهش تعارف می کنن! همیشه از او تعریف می دن! یه چشم به حسین دارن و یه چشم به ما که سر صف هستیم! شاید بتونم دو سهمیه چهل و چهارتایی بگیرم؟ اگر بده برای دو هفته دیگه احتیاجی به نون نداریم! نونش هم که تو فریزر بیات نمیشه! راستش نه وقتشه دارم 40 دقیقه تا یک ساعت تو صف بایستم! نه حوصله اش! همه چی دست حسینه! اگر او بخواد مسئله حله! اونوقت اعتراض اینارو چکار کنم؟ خُب به اینا چه ربطی داره؟ میگم ما دو نفریم من و این پسر سه ساله ام که تو ماشین نشسته! حالا بذار چشمشون از اعتراض در بیاد! و …

سر صف نانوایی کتاب رمان کوری ژوزه ساراماکو نویسنده شهیر پرتغالی را می خواندم. این کتاب بیانگر تراژدی دردناک زندگی انسانی است. کوری یک رمان معترضانه ی اجتماعی، سیاسی است که آشفتگی اجتماع و انسان های سر در گم را تصویر می کند. کوری در یک شهر ناشناس اتفاق می افتد. یکنفر از اهالی این شهر، پشت چراغ قرمز در یک چهارراه، دچار نابینایی می شود. یک نوع نابینایی سفید و درخشان که البته مسری است. بیماری از همان یک نفر شروع می شود و شیوع پیدا می کند. هر کسی که به نوعی با فرد بیمار در تماس باشد، کور می شود. یکنفر داوطلب می شود که به فرد نابینا کمک کند. اما از موقعیت استفاده کرده، ماشین او را می دزدد. او نابینای بعدی خواهد بود. بیماری به این ترتیب شیوع پیدا می کند تا اینکه مقامات شهر احساس خطر می کنند. تصمیم می گیرند که افراد نابینا را قرنطینه کنند. اما از طرفی، کسی حاضر نیست در میان جمع کوران باشد تا برای برطرف کردن احتیاجات اولیه، به ایشان کمک کند. پس می توانید تصور کنید که مکان قرنطینه به چه وضعی درمی آید. روابط انسان ها در دنیای کوچک قرنطینه دچار تحول می شود. موقعیت انسان های داخل قرنطینه روابط آنها را سامان می دهد.

ساراماگو تأكيد دارد كه اعمال انساني در « موقعيت» معنا مي‌شود. در اين رمان فلسفي مسئله سرگشتگي انسان معاصر يا « انسان در موقعيت» است كه از خلال ابعاد و لايه هاي مختلف و واكنش هاي آنان بررسي مي شود.ساراماگو مي‌گويد:« اين كوري واقعي نيست، تمثيلي است. كور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داريم و عاقلانه رفتار نمي‌كنيم….»

شهید مطهری در کتاب انسان کامل می تویسد: امام صادق (ع) فرمود: «ان الله عزوجل فوض الی المؤمن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا؛ خدا اختیار مؤمن را در هر چیز به خود او داده است الا در یک چیز، و آن اینکه خوار و ذلیل و توسری خور باشد»، «اما تسمع قول الله تعالی یقول: و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین؟؛ آیا گفتار خدا را نشنیده ای که می فرماید: عزت برای خدا و پیامبرش و مومنان است»، بعد فرمود: «فالمؤمن یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا؛ مؤمن همواره عزیز است و هیچگاه تن به خواری نمی دهد»، «ان المؤمن اعز من الجبل؛ مؤمن از کوه بلندپایه تر و منیع تر و عزیزتر است»، زیرا لااقل یک تکه از کوه را می توان با کلنگ کند ولی با هیچ کلنگی نمی شود یک قطعه کوچک از روح مؤمن را جدا کرد و روح او را کوچک کرد. (ان الجبل یستقل منه بالمعول، و المؤمن لا یستقل من دینه شی ء).

حال روابط ما انسان ها سر صف نانوانی ها، در ادارات، در دادگستری، در بیمارستان، در رویاروی با پلیس راهنمایی، وقتی تابلوی ایست را جلوی ما می گیرد؛ وقتی مأمور آب و برق و گاز می خواهد رقم کنتور را ثبت کند، وقتی می خواهیم وام بگیریم، وقتی می خواهیم ترفیع بگیریم، وقتی می خواهیم بلیط از آژانس بگیریم، وقتی می خواهیم در یک مصاحبه استخدامی شرکت کنیم، وقتی می خواهیم مقاله علمی در نشریه علمی-پژوهشی چاپ کنیم، وقتی …ما از کدام الگو پیروی می کنیم؟ آیا زندگی ما در طراز «قال الصادق» است؟ یا …

ارادتمند – لفته منصوری