نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ خوزستان در تلی از خاک فرو رفته است./ احمد عامری

این روزها اگر در شهر قدم بزنی می بینی که شهرمان شبیه فیلم های سینمایی با جلوه های ویژه شده، گرد و خاک در چند روز بر همه چیز نشسته و انگار سال هاست که متروک مانده است

این روزها اگر در شهر قدم بزنی می بینی که شهرمان شبیه فیلم های سینمایی با جلوه های ویژه شده، گرد و خاک در چند روز بر همه چیز نشسته و انگار سال هاست که متروک مانده است.نفس ها تنگ شده است، دیگر پل های کارون نمایی ندارند، پرچم های سه رنگ ایران عزیزمان که بر فراز کارون برافراشته شده اند، به درستی دیده نمی شوند حتی از نزدیک. چشمان کودکان می سوزد و سرفه ها آغاز می شود. نامش را مهمان ناخوانده می گذارند ولی مهمان ناخوانده و چندین سال مهمانی؟ مگر می شود؟

مردمان این خطه دارند مریض می شوند… و این یعنی صرف هزینه های گزاف برای درمان.این روزها بسیاری از شهرهای خوزستان و به خصوص اهواز در تلی از خاک فرو رفته اند و مردم در حیرت اند که مسئولان که همیشه دم از خدمت به خلق خدا می زنند، کجا هستند.. آیا خوزستان را نمی بینند؟یکی می آید مردم را برای اعتراض به وضعیت نامناسب جوی در خوزستان تشویق به تجمع می کند، یکی سکوت می کند و دیگری معلوم نیست کجای این دنیا سیر می کند.راه را گم کرده ایم؛ راه درست اعتراض کردن را… و در کنار همه این دشواری ها، نبود گوش شنوایی برای شنیدن حرف هایمان را نیز باید متحمل شویم.بیایید از ابتدا یک بررسی ساده بکنیم؛ پدیده گرد و خاک را خیلی قبل ها نداشتیم اما چه شد که پای این پدیده به خوزستان باز شد؟ این سوالی است که هواخواهان خوزستان امروز من، باید به آن بیاندیشند.کدام عامل موجب برهم خوردن حیات آرام زمین در این ناحیه شد؟ خشکسالی به عنوان یک پدیده طبیعی یا خشکسالی به عنوان یک عامل انسانی؟

 

آقایان مسئول؛

سوال اینجاست: کدام مجموعه به تعهداتش برای جلوگیری از وقوع این پدیده، مهار و کاهش آن در خوزستان عمل نکرده است؟

سوال اینجاست: خشکی تالاب ها که نوعی سپر طبیعی برای نفود این پدیده بودند را چه کسی خشکاند؟ برای چه خشکاند؟

شیره جان این استان را می کشند با این دلیل که خوزستان یک استان ملی است، قبول! بنابراین شما با این استدلال که هر چه نفت و ثروت در زمین های خوزستان وجود دارد متعلق به همه است، پذیرفته اید که حیات خوزستان تضمین کننده حیات اقتصادی کشور است. اما بدانیم این منبع ثروت ملی که به آب و نفت و کشاورزی اش نگاه ملی می کنید، این روزها سخت نفس می کشد… نگاه ملی شما کجاست؟؟؟

می خواهیم پاسخی برای این سوال بشنویم؛ اگر این گرد و خاک طی این چند روز مهمان تهران بود چه می شد و چه می کردید…؟ نگاه ملی یعنی این که تالاب را بخشکانیم برای استخراج نفت چون ثروت ملی محسوب می شود؟ یعنی مجموعه ای برای مهار پدیده گرد و خاک به تعهداتش عمل نکند؟ نگاه ملی یعنی سکوت…؟ نگاه ملی یعنی بی تفاوت بودن نسبت به حال این روزهای خوزستان؟

این سوال آخرست اما برای بیانش جرات لازم است؛ در یک کلام، خوزستان را با مردمش می خواهید یا فقط ثروتش را؟این روزها به دنبال پاسخی برای همه آنچه که بر سر مردم استانم گذشت، می گردم. فریاد این روزهای خوزستان امروزم را با فریدون مشیری سر می هیم.

 

نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟
کجا باید صدا سر داد ؟
در زیر کدامین آسمان،
روی کدامین کوه ؟
که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!
کجا باید صدا سر داد ؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت ؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم .

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم!
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .
دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر ، با این ماه
با این خاک با این آب …
پیوسته است .

مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست.

جهان بیمار و رنجور است.
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است .

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی ، چه دنیائی !
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است …

نمی خواهم بمیرم ، ای خدا !
ای آسمان !
ای شب !
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است ؟