زنده یاد “حاج قاسم حمادی”،شیخ روشنگر و زبان حقگو / غلامرضا جعفری

مرگ حقیقتی است یکه ، شاهدی که نشان می دهد زیستن خطی مستقیم نیست ، بلکه دورانی است که آدمی را از جایی به جایی می برد ، در این باره یقین ، بازی نهایی را می کند هنگام کنار رفتن پرده های جهان حضور. در هفته ای که گذشت باوری چنین برای حاج قاسم […]

مرگ حقیقتی است یکه ، شاهدی که نشان می دهد زیستن خطی مستقیم نیست ، بلکه دورانی است که آدمی را از جایی به جایی می برد ، در این باره یقین ، بازی نهایی را می کند هنگام کنار رفتن پرده های جهان حضور. در هفته ای که گذشت باوری چنین برای حاج قاسم حمادی عضو دوره سوم شورای اسلامی اهواز مسجل شد ، هر چند ایشان در دوره نخست زندگی خویش – پیش از مرگ – نشان داد که با چنین باوری قدم می زده است.

hamadi

نخستین باری که ایشان را دیدم ، پیش از انتخابات شورای سوم بود ، جایی که برای هماهنگی موضوع انتخابات آمده بود ، مردی که با ظاهر آر ام و ساده اش ، باور رجلی سیاسی با مفهوم امروز را در چشم آدمی دشوار می کرد ، در تعریفی که از چنین رجال در ذهن مردم نشسته با عبارتی ساده چنین می توان گفت : سیاستمدار یعنی کسی که نتوان فهمید چه می خواهد و چه چیز را نمی خواهد ، کسی که کلامش در ظاهر چیزی است و در پس پرده دیگرگون ، اما از حاج قاسم حمادی با ظاهر ساده اش چنین دریافتی به دست نمی آمد.نشست و منتظر رسیدن ساعت جلسه شد ، نیم ساعتی هنوز وقت مانده بود ، کیف همراهش را گشود و قرانش را در آورد ، عینک را اندکی جابجا و آغاز به قرائت قران کرد و من نگاه می کردم ، در دل به خود می گفتم این مرد چگونه می اندیشد ؟ چرا چنین راهی را انتخاب کرده ؟ این ظاهر ساده ، دره عمیق دشواری های شهر و شورا را چگونه تاب خواهد آورد ؟! اما او هنوز مشغول قرائت قران بود و با دشداشه و چفیه اش علیرغم همه ظواهر ساده حس احترامی عمیق را در آدمی برمی انگیخت.

انتخابات شورای سوم به پایان رسید و ایشان به عنوان نماینده این شهربه شورا وارد شد و من هنوز مات و متحیر در نخستین پرسش خود ؛ هرچند در روزهای تبلیغات دریافتم وی شخص آگاهی است ، اما برای رودررویی با سیستم و ساختاری همچون شهرداری آگاهی به تنهایی کافی نیست.حاج قاسم حمادی حالا دیگر نماینده مردم شهر بود و به قاعده بسیاری باید منشی تلفن همراهش را راه می انداخت و پیامک هایش را نیز ، تا در پاسخ مردم بگویند : ((در جلسه هستم )) اما ایشان از آن دست مردم نامبرده نبود ؛ وی از متن مردمی بود که خانه های شان در ندارد ، برای ورود تنها نیاز کافی است ، نیاز به دیدن دوست یا آشنایی و یا نیاز به حل دشواری و مشکل کسی ؛ در خانه این مردم برای دوست و حتی دشمن باز است و همین دلیلی بسنده بود تا تلفن همراهش بدون منشی و پیامک پاسخگوی خیل تماس مردمی باشد که هر کدام شان با دشواری های زیستن در حال دست و پنجه نرم کردن است و در این میان حاج قاسم حمادی خریدار کلام شان که گاه تلخ بود و گاه حتی زننده ، اما وی می دانست که مردم دشواری های پیچیده ای دارند و روح آزرده شان گاه طغیان می کند.

شیخ پیر شورا که اکنون ردای نمایندگی برتن داشت بی اندکی تغییر کیف همراهش را که حاوی رفیق راهش ((قران کریم)) بود برداشت و وارد شورای اسلامی شهر اهواز شد ؛ « اتاق کار من بیشتر به سبک و سیاق مضیف است و من برای کار روی زمین می نشینم و کتاب ها و مدارکم را دور خود می چینم » شیخ که از جوانی دچار درد اجتماع بود از همان روزگار سعی در روشنگری داشت آنچنانکه در زمانه پرهیاهوی مبارزات مردم با حکومت خودکامگان و بی هراس از رژِیم سلطنتی برای گسترش نور انقلاب اسلامی ، کتاب ها و مقاله ها را از تهران به شکلی مخفیانه به اهواز می آورد ، تا دوستان و آشنایان نیز آگاهانه دچار درد مردم شوند.

روح روشنگر شیخ در شورای شهر نیز در تلاطم حقوق مردم بود ، مردمی که با اعتمادشان کوهی از دشواری و مسئولیت را بر دوش ایشان و همراهان دیگرش در شورای اسلامی شهر گذارده بودند ، سید مهدی آلبوشوکه یار نزدیک وی در شورای شهر طغیان روح پیراسته حاج قاسم حمادی را مربوط به نسلی می داند که در تلاش برای انقلاب ، اسلام را راه رهایی مردم یافتند ، وی می گوید : « حاج قاسم حمادی از جمله مردانی است که پیوستگی عمیقی با تاریخ مردم این منطقه دارند ، مردمی که در کمال خلوص و سادگی مشکل برادرشان را دشواری خود می بینند و برای رفع این دشواری گاه از مرز طغیان می گذرند ».

شیخ پیر شورای سوم اهواز که پیش از انقلاب و در دانشگاه تهران ادبیات خوانده و با روح کلام آشناست در نطق های خود پیوسته از حق مردم می گفت و در این باره تردیدی نداشت و هر جایی که چیزی در خلاف حقوق مردم می دید ابایی از فریاد نداشت و تفاوتی نمی کرد مخاطب این فریاد کیست : « « معاون شهردار است و دیپلمه با معدل ده و دو صدم در وقتی که بسیاری از نیروهای شریف شهرداری با مدارک بالاتر و توان بیشتر در حاشیه مانده اند .»» و یا در هنگام گفتن از حقوق کارگران :« نمیدانم به گل های زیبای درون سالن نگاه کنم یا به بدن های نحیف و شکم های گرسنه کارگران ، ما برای مردم نان می خواهیم ، حرف های زیبا نمی خواهیم . فقط باید جواب این ملت را بدهیم چرا شهرداری نباید مسائل جزئی آنها را حل کند … ».هر چند مسیر این دوره شورا پر از سنگلاخ و دره بود و شیخ پیر شورا در راه ماند اما در بیراهه نماند ، حاج قاسم حمادی در هفته گذشته امانت خود را به صاحب امانت سپرد تا دوره ای دیگر از زندگی خود را آغاز کند چرا که برای مسلمان مرگ فنا نیست ، آغاز است.