در فضیلت بودن

خالد لویمى :هملت :”بودن یا نبودن؛ مسئله این است. آیا شایسته تر آنست که ضربه هاى روزگار نامساعد را تحمل کنیم یا سىلاح نبرد بدست بگیریم و در مبارزه مرگبار با دریاى مسائل آنها را از میان برداریم” آیا در جهانى که زندگى مى کنیم این اوصاف حاکم است؟ در آن همه چیز بر حسب […]

خالد لویمى :هملت :”بودن یا نبودن؛ مسئله این است. آیا شایسته تر آنست که ضربه هاى روزگار نامساعد را تحمل کنیم یا سىلاح نبرد بدست بگیریم و در مبارزه مرگبار با دریاى مسائل آنها را از میان برداریم”

آیا در جهانى که زندگى مى کنیم این اوصاف حاکم است؟ در آن همه چیز بر حسب موازین است؛ منطق و روش معقول بر رفتار و گفتار حاکم است و روشن بینى و حکمت، زمام فرمانروایى را بدست گرفته است و به هر سو نظاره کنیم طراوات و صفاى طینت خُوش بشرى به مشام مى رسد. جهانى که در آن از خیانت و دغل و جنایت خبرى نیست؛ عالم، امن و امان است و فضائل در حال رشد و نمو و تعالى. متأسفانه، اینگونه محیط زیستى در حوزه دغدغه آرمانى بشر قرار دارد و واقعیت عینى بکلى به گونه اى دگر است. جهانى با عدالتى نامستقر و فضائلى روز به روز کم سو تر.اغلب امور بر مدار حیله و لذت و انتفاع آنى و کسب قدرت مى چرخد؛ در این شرائط، شاهزاده پاک طینتى مانند هملت چه باید بکند؟

او در عینیت مى بیند درستکارى، مقوله مضحکه آمیزى شده است و فجیع تر از آن، در مى یابد ممکن است تعقل و تفکر، به احتیاط و ترسویى بیانجامد و آن هنگام، فضیلت در صلابت است. همه چیز واضح و مبرهن است کلادیوس، در مستىِ کسب قدرت، پدر هملت را مى کُشد و مادر هملت اسیر لذت است و همراه این جنایت. حال، شاهزاده هملت در این وادى مکشوف، با سکوت معجون در علم به حقیقت امر، در تعذیب ترسویى خود بماند یا اینکه با صلابت بر علیه نظم مبتنى بر حیله و لذت قد علم کند و با خطابه هایش، کلادیوس آلوده به قتل و جنایت و مادر آلوده به خیانتش را به تنهایى عذاب وجدان رهنمون سازد. بهر حال اگر قرار بر این باشد که یک طرف این نزاع خیر وشر و خوش طینتى و بدنهادى، جایگاهى متناسب به این شاهزاده پاک طینت داد، بدون شک وى مى بایست وارد اقدام بشود اقدامى مبتنى بر حقیقت و درستى حتى اگر او را به دیوانه حالى نسبت دهند و در ناچارى، تدارک نیستى اش را ببینند. بودن یا نبودن؛ مسئله اینست. هملت بودن حقیقت محور را اختیار کرد هر چند به نبودن حیله آمیز منتهى شد.