چی خواستیم و ‌چی شد، کاش می شد به گذشته برگشت!

زمان بابادی شوراب : دیشب رفتم ‌بخوابم، هرکار کردم از فرط ناراحتی ‌خوابم نمی برد همه فکر و ذکرم در مورد شایعات پیرامون جناب دکتر شریعتی استاندار خوزستان و‌ خانم محترمه ایشان و حقیقت های متعدد شخصیت های حاشیه ساز نظام در طول این‌ چهل سال، از فاضل خدادداد و خانواده مسئولین نظام که مسیر […]

زمان بابادی شوراب : دیشب رفتم ‌بخوابم، هرکار کردم از فرط ناراحتی ‌خوابم نمی برد همه فکر و ذکرم در مورد شایعات پیرامون جناب دکتر شریعتی استاندار خوزستان و‌ خانم محترمه ایشان و حقیقت های متعدد شخصیت های حاشیه ساز نظام در طول این‌ چهل سال، از فاضل خدادداد و خانواده مسئولین نظام که مسیر اصلی را گم کرده و به انحراف رفتند، بود.تو‌ی فکر اینکه باصداقت و امید به آینده ی بهتر چه می خواستم و ‌چه شد

یاد داستان پسرک نادانی افتادم که با توجه به وسع مالی خوب پدرش که از هر نوع سرمایه خدا بهش داده بود هیچ چیزی کم نداشت زمین، باغ، چاه ‌نفت، پول، آب و ساختمان های متعددی داشت، ناراحت بود چون‌ مادرش مخالف ازدواج او در آن سن بود ‌و ‌حاضر بود مادرش بمیرد تا سد راه خواسته او از میان برداشته شود.نادان آرزوی ‌مرگ مادرش را داشت و تصورش این بود که مادرش بمیرد و پدرش برود با یک خانمی ازدواج‌کند که یک دختر مناسب و ‌هم سن و‌ سال او‌ هم داشته باشد.

مدت ها در این فکر بود که اتفاق برعکس افتاد و ‌پدرش مرد و پس از مدتی مادرش رفت با مرد دیگری ازواج کرد که چندین پسر بزرگ و ناخلف داشت.این بار نه اینکه زنی برایش نگرفتند بلکه برادران ناتنی او با نفوذی که در حاکمیت وقت داشتند یکی وکیل بود، یکی داروغه، یکی پاسبان، یکی مشاور حاکم و‌ هرکدام در دستگاه حکومتی زمان خودشان نفوذ و جایگاهی از قدرت داشتند تمام ثروت و ‌ارث و‌ میراث پسر یتیم ناسپاس و ‌مادر بینوای او‌ را بالا کشیدند و‌ سر سفره که برای غذا خوردن می نشست پسمانده غذای بقیه اگر می ماند، قبل از اینکه جلوی سگ و‌‌ دیگر حیوانات ریخته شود به او می دادند تا بخورد و ‌بقیه مال و‌ اموال یتیم بینوا را علنی به بهانه های مختلف می بردند و یا می دزدیدند و حیف میل می کردند، چون به مال مفت رسیده بودند و ‌به پسرک می گفتند چی می خواهی این سفره مال ماست همین نون و‌قوت و کمک هزینه جزیی که بعنوان یارانه بهت پرداخت می کنیم زیادی است و ‌هر وقت فکر و زمان پرداخت آن را می کنیم که باید پرداخت شود تب می کنیم و بچه ها (برادران ناتنی ) پول های او را با خوشگذرانی و ‌انتقال و‌ خرید اموال به نام خود هزینه و به باد می دادند پس از مدتی هم از خانه پدری بیرونش کردند و در تنهایی به خودش می گفت:چی خواستم و‌ چی شد کاش می شد به گذشته برگردیم!

واقعیت

حدود چهل و چند سال پیش من یک پسرک دوازده سیزده ساله بودم و در تظاهرات ضد رژیم و برای سرنگونی طاغوت در حد تفریح و‌ بازی شرکت می کردم و هر روز صبح کفش های کتانی سفید ته سبز چینی که برای فوتبال خریده بودم ‌پام می کردم و به همراه برادرم ‌سر خیابان برای شعار دادن ضد نظام طاغوت حاضر می شدیم.مدتی گذشت و‌ انقلاب شد الکی، الکی خودمان را در انقلاب سهیم می دانستیم، جنگ شروع شد ما وارث انقلاب بودیم دفاع از آن را حق خودمان می دانستیم، بزرگ شده بودیم و می توانستیم تفنگ به دست بگیریم.

همه برادران به نوبت چندین بار برای انجام وظیفه دینی و‌ میهنی به جبهه رفته و در جنگ تحمیلی؟؟؟ شرکت کردیم من در یک عملیات مرگ را در نزدیکی خودم دیدم ولی توفیق مردن نداشتم، حاصل این بود که یکی از برادران در عملیات کربلای چهار شهید شد و یکی دیگر هم مجروح شیمیایی شد.گذشت و‌ جنگ تمام شد مسئولین مملکتی را مثل بت می پرستیدیم و دستور آنان را دستور خدا روی زمین می دانستیم، با اعتقاد قوی که به آنان داشتیم حاضر بودیم به دستورات آنها هرکاری بکنیم.

کم کم فساد در دولت شروع به آشکار شدن می شد، بحث اختلاس فاضل خداداد و رفیق دوست مطرح شد، نقش دولتی ها در این اختلاس ها کمرنگ بود و ‌اشتباهات آشکار قابل اغماض بود و‌ با آمدن شهرام جزایری ها و بابک زنجانی ها و… نقش خائنین در لباس خادمین به مردم افشاء می شد.با فرار مشکوک خاوری مسئول بانک مرکزی از سران رده بالای دولت به جرم اختلاس میلیاردی، فساد در بدنه دولت آشکار شد، بعدها فساد رابطین به فساد نزدیکان هرم قدرت تبدیل شد.

برادر رییس جمهور، برادر معاون رییس جمهور، پسران و دختران وزرای دولتی، ننه جون نماینده ها، خانم مشاور، زن استاندار، خانم شهردار، پسر سفیر، نوه سه ماهه دبیر و…فساد مالی،فساد اخلاقی و انواع آن و ‌حمله و ‌دست درازی به سفره مردم(سفره نظام)ارثیه خدادادی علنی شد و‌ دیگر کسی کتمان نمی کرد، چه‌ به صورت قانونی حقوق های نجومی و‌ چه بوسیله رانت و فروش اطلاعات و ‌معاملات و متاسفانه بعضی هم وقیحانه آن را حق خود می دانستند.آثار این موضوعات اثر شومی را بر سر مملکت سایه دار کرده و‌ هر روز افسوس به باد دادن این امانت توسط بعضی امانت داران دروغین بیشتر و‌ باور ما به فساد گسترده و ‌سازمان یافته در هرم قدرت بیشتر می شود.آخرین موضوع شایعات پیرامون آقای غلامرضا شریعتی استاندار خوزستان و ‌خانم محترمه ایشان که برای خیلی از مردم حتی حقیقت بودن این شایعات عادی شده و بعضی ها صحت اینگونه شایعات را دال بر زرنگی افراد و برداشت سهم شان از سفره نظام می دانند و ‌به او‌ و اطرافیانش خرده نمی گیرند ‌و آن را عادی می دانند.!!!!

نکته آخر:اگر به سال ۵۷ برمی گشتیم با اطلاعات امروز، ما مردم چه می کردیم؟