دو قطعه شعر سپید از سروده های بانوی ادیب اهوازی “شیما زنگنه”

دو قطعه شعر سپید از ،بانوی شاعر و ادیب اهواز ،سرکار خانم شیما زنگنه ، که یکی از آنها پیرامون حال و هوای این روزهای شهر اهواز و مردم صبور و محجوب اش بدستمان رسیده که جهت اطلاع و بهره برداری خوانندگان محترم تقدیم می گردد. پرچمت را دستم دادند گفتند بالا ببر بردم! شاخ […]

دو قطعه شعر سپید از ،بانوی شاعر و ادیب اهواز ،سرکار خانم شیما زنگنه ، که یکی از آنها پیرامون حال و هوای این روزهای شهر اهواز و مردم صبور و محجوب اش بدستمان رسیده که جهت اطلاع و بهره برداری خوانندگان محترم تقدیم می گردد.

پرچمت را دستم دادند
گفتند بالا ببر
بردم!
شاخ شدی
در آوردی!
خون پاشیدند روی دیوارها
پرت نشد حواست
پایین نیامد پرچمت
گیر کردی به تمام زندگی ام
دستم انداخته اند
تاریخ های ثبت نشده
دادگاه های علیه ی من
مرد های قانون
پنجره های بسته
زندانی که در اتاق خوابم
شکل می گیرد با ترس و اضطراب
تاریخی که برده است گاهی مرا به گور
گاهی کشید از سرم‌ روسری
و گاهی به زور سرم کرد روسری
و حالا گذاشته مرا ببرد
هر چه پیش آید خوش آید
هر چه پیش آید من همانم‌که پرچمت را برده ام بالا
آمده ام کمی دستت را بیاندازم
جایی که دستم انداخته ای هر بار
همان جا که شاخ‌ شدی
در آوردی
اصلا چه فرق می کند
بیفت به جان زندگی ام‌
که پایین کشیده ام پرچمت را.

شیما زنگنه

***********************************************************************************************

اهواز
دختر خوانده ی پدر شعرهایم
خاکی لبهایت
جیغ می زند خیابان را
افتاده از موهایت
خورشیدی با دو فنجان غروب تلخ
گورت را گم نکن!
می خواهد پدر ی کند شعرم
تو را بگیرد از تاریخ
جغرافیایت را حصار بکشد
نفسهایت را بریزد در کارون
آهت کند بلند
هیچ کس هم که نباشد
دستان مچاله ی مادربزرگ
باران را می آورد.

شیما زنگنه