حاشیه ای بر داستان باسکول ، سایه درخت بی عار

مجید آرمند : حدودا دو سال پیش وقتی این قصه دکتر کیانوش راد را خواندم فضای خاکستری و اندوهبار این روایت تراژیک و مملو از استعاره ها و گریزهای دردآلودش عمیقا تحت تاثیرم قرار داد و مرا بفکر فرو برد ..روایتی که ژرفای بسترش رنج و شکست و فقر و حرمان تنازع مستمر امید و […]

مجید آرمند : حدودا دو سال پیش وقتی این قصه دکتر کیانوش راد را خواندم فضای خاکستری و اندوهبار این روایت تراژیک و مملو از استعاره ها و گریزهای دردآلودش عمیقا تحت تاثیرم قرار داد و مرا بفکر فرو برد ..روایتی که ژرفای بسترش رنج و شکست و فقر و حرمان تنازع مستمر امید و نومیدی بود و پهنه و دامنه هایش به لعاب عشقی غیر متعارف و ممنوعه آراسته شده بود ..

نویسنده بشیوه ای هنرمندانه وظریف و البته غیر ملموس تابوی ذهنی مخاطب اهوازی خود را از منطقه بدنام باسکول به محاق اجزای دیگر ماجرا میبرد و با قلم شیوایش بگونه ای پلشتی فضای یک محله نفرین شده را در سایه و حاشیه یک رابطه عاشقانه افلاطونی غیر متعارف قرار میدهد که سبب میشود ترنم موسیقی انسانی بطن ماجرا هم در حاشیه و هم در متن در همه ابعاد و کل روایت بیشتر از هر صدای دیگری بگوش مخاطب برسد و برای الباقی صداها دیواری نامشهود میکشد .. بهمین خاطر است که در طول روایت ، خواننده ناخواسته و ناگزیر ، تسلیم محض فضای مه آلود ماجرا و اسیر امواج پی در پی موسیقی غالب بر قصه باقی میماند ..
غزلواره بودن سناریو و بیان عاشقانه متن ، سبب میشود خشونت و زمختی عریان واقعیت آنچنان بظرافت به حاشیه رانده شود که خمیرمایه تراژیک روایت به وجه غالب روایت بدل و سرخوردگی سیال و استیصال مفرط آدمهای آن نقش دوم تاثیر بر مخاطب را بازی کنند ..
و باز بهمین خاطر است که راوی در صحنه پردازی ها و بک گراندهای پی در پی خود تعمدا گره بیشتر در کلاف در هم تنیده ذهن مخاطبش میاندازد و او را تا پایان ماجرا درگیر بخش پر رنگ عاطفی کل هژمونی قصه یعنی عشق باقی می گذارد ، که به نظر بنده میشود آن را نوعی همدلی ناگفته و تسلای خاطر غمزده مخاطب از سوی راوی تعبیر کرد ..
بنده بارها و پاراگراف به پاراگراف این قصه دکتر کیانوش راد را با دقتی وسواس وار مرور کردم و صادقانه اذعان میکنم در هر بار خواندن ، این قصه پر غصه بیشتر از قبل در ته وجودم رسوب کرد و از قلم سرشار از عشق انسانی نویسنده لذت بردم ..

از شرایط زندگی جنوب ، از فضای متفاوت جنوب ، از مردم دلخسته جنوب و از حال و هوای شگفت جنوب ، نویسندگان و هنرمندان عرب و فارس زبان جنوبی زیادی نوشته اند و طبعا هر کدام از روزنه ای این جغرافیای متمایز از تمام اقلیم های ایران را نگاه کرده اند و به سبک و سیاق و از پشت عینک باورهای خود توصیف کرده اند ..گفت :

هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه ..

نسیم خاکسار ، احمد محمود ، صادق چوبک ، محمد ایوبی ، یوسف عزیزی و بسیار از بسیار دیگر دغدغه مندان این دیار هرکدام از زاویه ای و از منظری به این اقلیم شگفتی ها نگریسته و قصه و سرگذشت و غمنامه تحریر کرده و سروده اند ..
در این میان رمانهای ماندگار ، داستان یک شهر ، همسایگان و زمین سوخته احمد محمود که شاهکارهای ماندگار ادبیات مردمی جنوب است در جایگاه رفیع خود ثبت است و نام احمد محمود بی تردید قافله سالار این ره پر رهرو نویسندگان جنوب است که در روایت درد ورنج جنوبی ها و ترسیم عینی و ملموس زندگی اندوهبار آنان در این وادی پرماجرا سرامد دیگران است ..

هژمونی ، ریتم ، شالوده و موسیقی سیال و مترنم در سرتاسر روایت تمام عیار جنوبی دکتر کیانوش راد گرچه در ساختار وروایت کاملا رئالیستی و کپی برابر اصل واقعیت های اندوهبار و ملموس این وادی است اما قدرت ، سیطره و ترنم نامحسوس موسیقی رمانتیک جاری در زمینه و حاشیه داستان که همانا خمیرمایه و شالوده عشق نویسنده به انسان دردمند جنوبی ، و رنجهای سیزیف گونه اوست با تمثیل های بدیع و گریز های رئالیستی کاتب و استعانت هوشمندانه اش از بکارگیری استعاره های بومی و واقعی مختص جنوب او را از دیگر راویان این قبیل داستانسرائی از توده ها در این خطه متمایز تر میکند بگونه ای که واگویه های آدمهای قصه اش در جای جای قصه مبدل به نوعی مرثیه سرائی و بیان رنجنامه ای میشوند که حتی مصداق دردها بلحاظ شباهت های ماهوی زندگی در شهرهای دیگر ایران از فراسوی مرزهای جغرافیای خوزستان هم عبور میکند و توصیفش از رنج و حرمان و فقر و ایمان و عشق و ایثار وفداکاری آدمهای معمولی و دردمندش ، ایران شمول میشود و سطر به سطر آن درد نامه ای عمومی و وطنی را به ذهن مخاطب متبادر میکند ..
دردا و دریغا که نویسنده در این غمنامه بنوعی تنها راوی زندگی مردم فارس زبان اهوازیست و عرب خوزستانی بگونه تامل برانگیزی غایب ماجراست ..تو گوئی راوی انسان عرب این جغرافیای مشترک را ظاهرا نمی بیند و یا سهوا از حضورش در صحنه نمایش مغفول مانده است !! .. بگذریم ،گفت :

هرکس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا ، دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند ، حرفی نیست
از دوست بپرسید ، چرا میشکند ؟!!

باری ..نثر و نگاه و قلم و افق های دید دکتر کیانوش راد را بنده متعالی ، انسانی ، تعهد گرایانه ، و سرشار از زیبائی شناسانه ارزیابی میکنم و به ایمان قلبی ایشان در مراعات رسم و رسوم عاشقی به انسان که روح و جانمایه طرز تفکر ایشان است اعتقاد راسخ دارم و طبعا این شیوه نگارش صادقانه و دور از شعار ایشان را ارج مینهم .. ضمن اینکه کماکان معتقدم ایشان هم کما اسلاف خود ، احمد محمود ها اهواز را همواره در نوشته های فاخر خود مع الاسف یک شهر منحصرا فارس زبان توصیف کرده و به نرمی و ظرافت از کنار ذکر مصیبت بومیان عرب رد شده و آنها را در محاق فراموشی قرار داده است .. چرا که اهواز دکتر کیانوش راد در باسکول ، سایه درخت بی عار هم خیلی تفاوت چشمگیری با سلف خود احمد محمود در همسایه ها و داستان یک شهر و حتی زمین سوخته اش ندارد .. و اگر چه جسم پر درد و رنج و محرومیت و فقر و بدبختی ساکنان طاعون زده اش را بزیبائی جراحی میکند اما متاسفانه از دیگر ساکنان زخمی اصلی و بومی آن گریز میزند و یا بهتر بگویم میگریزد و دریغ از تیمار اندکی از این زخم های کهنه و آماس کرده مع الاسف..

با این وجود داستان باسکول دردنامه ای بسیار حزین و پرآب چشم است که راوی مثل یک مرثیه سرا عمق فاجعه را واکاوی و تشریح میکند .. گرچه در بسیاری از زوای این قصه رشته اتصال حوادث مقطع و بریده و غیر مرتبط و باصطلاح ریتم قصه دچار سکته میشود ولی در جمع بندی کلی بسیار حزین ، زیبا ، انسانی ، اثر گذار و در خور ستایش و احترام است ..