برای شیخ یاسر عماره

اى داد از لحظه هاى بى بازگشت! رفتن و سرودنى همچون رود… نجوایى به بلندىِ شُکوهِ فرشتگان؛ در صلاتى بى تکرارِ دنیاى فانى…! او همچنان میرود؛ بى آنکه نگرانِ روزهاى رفته باشد چه صاف و زُلال است! روزهاى با مردم بودنش همچون؛ آبِ چشمه یِ حیات، زمزمِ نور بى هیچ دغدغه و دل واپسى یِ […]

اى داد از لحظه هاى بى بازگشت!
رفتن و سرودنى
همچون رود…

نجوایى به بلندىِ شُکوهِ فرشتگان؛
در صلاتى بى تکرارِ دنیاى فانى…!
او همچنان میرود؛
بى آنکه نگرانِ روزهاى رفته باشد

چه صاف و زُلال است!
روزهاى با مردم بودنش
همچون؛
آبِ چشمه یِ حیات،
زمزمِ نور

بى هیچ دغدغه و دل واپسى یِ روزهاىِ رفته دنیایى…

هر روزش نور بود…
یا نور النّور یا منور النّور یا خالق النّور…(١)

انسان والا جزیى از ذاتِ اقدسِ الهى است…

*کجا نور و ظلمت بدو اندر است*
ز هر گوهری، گوهرش برتر است .(٢)

یا ؛
*شیخ یاسر عماره؛*
آبادگرد نَفْسْ هاى دُنیایى،
چه زیبا و باشُکوه!؛
دنیاىِ مردم و خود را ساختى…!
زیبا و باشکوه
از جنسِ تلألو نور
نورِ ذاتِ اقدسِ الهى…

تو همچنان چون رود مى روى…
در قلب هاى مردمان دیارت
ساری و جاری
به مهر و شکوه…
به نیکى و حسرتى که تنها یادى از آن روزهاى با تو بودن آراممان میکند
و از چشمه مهر و وفایت همچنان جُرعه جُرعه مى نوشیم…
بى آنکه سیر شویم!

تو همچنان مى روى
رفتنى به زیبایى؛
پروازِ فرشتگان…
در صبحگاهانى از شکوهِ بهار

چشم هایمان؛
خیسِ شبنمِ تَرنّم دیدارت
آغوش مى گشاییم؛
به اُمّید دیدارِ وصل
در روزِ حَشر و غاشیّه…

*عماره وٰالایمان؛*

*امیدِ وصل مان در دستان توست…

 

___________________
۱ – جوشن کبیر
۲- حکیم فردوسی

م.پورانیان
به مناسبت چهلمین
روزِ درگذشتِ:
شیخ یاسر عماره
اهواز
جمعه
یازدهم شهریور۱۴۰۱