شاهکار ادبی ابتهاج، خلق ترانساندانس زبان در شعر امروز بود

عبدالرحمن نیک سرشت : امیر هوشنگ ابتهاج معروف به سایه، آخرین نسل طلایی ادبیات فارسی، جان به جهان آفرین سپرد. وی متبحر در شعر کلاسیک بود و این ویژگی ممتاز موجب بالندگی ایشان در آن جایگاه گردید.سایه بدلیل این که زبان شعری استواری داشت هرگز از حکمت فاصله نگرفت و به همین دلیل کلمات در […]

عبدالرحمن نیک سرشت : امیر هوشنگ ابتهاج معروف به سایه، آخرین نسل طلایی ادبیات فارسی، جان به جهان آفرین سپرد. وی متبحر در شعر کلاسیک بود و این ویژگی ممتاز موجب بالندگی ایشان در آن جایگاه گردید.سایه بدلیل این که زبان شعری استواری داشت هرگز از حکمت فاصله نگرفت و به همین دلیل کلمات در دهان او جان می گرفتند و ترانساندانس (نامیرایی)واژگانی عجیبی در اشعار او موج می زد.

بدون تردید امثال سیمین بهبهانی نسبت به ابتهاج در سبک نیمایی یک سر و گردن بالاتر بودند ولی هرگز از حیث لطافت گویش و حسامیزهای شاعرانه، نه تنها سیمین بلکه دیگر شاعران همرده و هم نسل سیمین به پای ابتهاج نمی رسیدند.

از حق که نگذریم ، زنده یاد امیر هوشنگ ابتهاج را می توان بعنوان یکی از بزرگترین تصنیف سرایان ایرانی محسوب نمود و به همین خاطر، ایشان توانست پل ارتباطی مطمئنی بین سرایشگران ادب فارسی با اهالی موسیقی برقرار نماید. به گونه ای که، بن مایه های قوی شعرهای عامه‌پسند و ملی ایشان موجب گردید تا استاد محمدرضا شجریان از تصنیف معروف《سپیده》 یا همان “ایران ای سرای امید” اثر ماندگاری را در موسیقی ایران خلق نماید.
از خصوصیات برجسته ی امیر هوشنگ ابتهاج زیست شاعرانه و مسلک بی ادعایی وی را می توان بر شمرد. با این حال وی چون در زمان حکومت شاه مدتی مسئولیت ممیزی اشعار را عهده دار بود از این حیث بعد از انقلاب ، نیروهای فرهنگی تازه به قدرت رسیده او را پس می زدند در حالیکه ایشان به این قبیل مسایل از دیدگاه حرفه ای می نگریست حتی در یک سخنرانی خود تلویحا فرق ممیزی علمی و تخصصی نسبت به ممیزی های ناشیانه را زیرکانه برشمرد.

داستان زندانی ابتهاج در سال ۶۰ بدلیل هواداری حزب توده در نوع خودش نیز جالب و شنیدنی است. با این که فکر نمی کرد به این زودی زود از حبس رها شود ولی بدلیل وساطت و پادرمیانی زنده یاد شهریار شاعر نامدار ملی مورد عفو قرار گرفت. او در این باره، خاطره ی تلخی را از دوران حبس خود بیان می نماید.

در زندان جمهوری اسلامی ایران بودم، که بلندگوی زندان درباره خوبی های ایران حرف می زد.ناگهان ترانه ی ” ایران ای سرای امید ” از بلندگوی زندان پخش شد. تا که شنیدم زدم زیر گریه!
هم بندم گفت : چرا گریه می کنی؟
گفتم: شاعر این ترانه منم!