ماه را کُشتَند…!

آه و افسوس! ماه را کشتند طلعت صبحگاه را کشتند آفتاب مسلم حق را مطلع هر پگاه را کشتند دشمنان را دوباره جان دادند ناگهان یک سپاه را کشتند بی نهایت یتیم تنها شد بی نهایت پناه را کشتند پادشاهی شبیه مردم بود مردم، آن پادشاه را کشتند ضالینِ فصیح، وقت نماز حمله کردند و […]

آه و افسوس! ماه را کشتند
طلعت صبحگاه را کشتند
آفتاب مسلم حق را
مطلع هر پگاه را کشتند
دشمنان را دوباره جان دادند
ناگهان یک سپاه را کشتند
بی نهایت یتیم تنها شد
بی نهایت پناه را کشتند
پادشاهی شبیه مردم بود
مردم، آن پادشاه را کشتند
ضالینِ فصیح، وقت نماز
حمله کردند و راه را کشتند
مستحبات من درآوردی
واجبی خیرخواه را کشتند
با شقاوت معاشرت کردند
مرد بی اشتباه را کشتند
فرق عمامه اش که زخمی شد
سبزی هر گیاه را کشتند
داد می زد فرشته ای آن صبح:
ریسمان اله را کشتند

درد و دل ها تمام شد دیگر
بغض در جان چاه را کشتند

شعری از : حجت الاسلام شیخ محمد علی کعبی