یک شب بیادماندنی با ابوعادل در مسجد الحرام

نعیم حمیدی :سال ۹۱ مسئول اطلاع رسانی ستاد مکه حج ایران بودم و بدلیل حجم برنامه ها و کارهای خبری و همچنین لزوم انجام مناسک و واجبات حج تمتع فقط ۳ الی یک و نیم ساعت فرصت خواب داشتم . برای تکمیل کارهای روزانه و تدوین گزارش ها و به روزرسانی اخبار پایگاه سازمان حج […]

نعیم حمیدی :سال ۹۱ مسئول اطلاع رسانی ستاد مکه حج ایران بودم و بدلیل حجم برنامه ها و کارهای خبری و همچنین لزوم انجام مناسک و واجبات حج تمتع فقط ۳ الی یک و نیم ساعت فرصت خواب داشتم .

برای تکمیل کارهای روزانه و تدوین گزارش ها و به روزرسانی اخبار پایگاه سازمان حج و زیارت، مجبور بودم بعد از پایان برنامه ها ، از ساعت ۷ تا ۱۲ شب به وقت عربستان کارهای نیمه تمام را به صفر برسانم تا برای روز دیگر کار عقب مانده نداشته باشم این امر سبب شده بود تا فرصتی جهت تفقد حجاج اهوازی و دوستان یا گشت و گذار در بازار نداشته باشم .تهیه و تدوین ۷۰۰ گزارش خبری ، انجام ۱۵۰۰ مصاحبه با حجاج ایرانی ، مدیران ، سفرا و بعثه های کشورهای اسلامی و تنظیم حدود ۲ هزار خبر طی مدت ۵۲ در روز حضور در مدینه ، مکه و جده تقریبا وقت اضافی برایم باقی نگذاشته بود

معمولا تنها اتاقی که در ستاد مکه (طبقه اول هتل دارالهادی) چراغ آن تا ۱۲ شب روشن و جلب توجه می کرد دفتر کار من بود . گاهی اوقات آبدارچی گیلانی ستاد در کنارم می نشست و درد دل می کرد و من هم فقط سر تکان می دادم اما دستم به کیبرد و چشمانم به صفحه لپ تاپ سفید زوم شده بود

شب ۱۲ آبان (سه روز قبل از ایام تشریق) نماز مغرب و عشا را در نمازخانه هتل خواندم و برای صرف شام به رستوران رفتم تا وارد شدم آیت الله هادوی تهرانی ( از مدرسین حوزه علمیه قم و عضو شورای علمی بعثه و همچنین از نوادگان کریم خان زند ) با اشاره دست من را به میز خودشان دعوت تا در کنارشان باشم و گفت و گپ های قبلی رو که باهم داشتیم ادامه دهیم

وقتی سینی شام روی میز گذاشتم و مشغول احوالپرسی و گفتگو با آیت الله هادوی شدم یک لحظه از دور دیدم ابوعادل با دشداشه سفید و عرق چین سفید بین میزها دنبال کسی می گشت و همه جا را دید می زد . او را صدا کردم و یک صندلی برایش کنار خودم گذاشتم و به آقایان دور میز معرفی کردم ، شام را تعارف کردم ، گفت : نه صرف شده است. گفتم حاجی چه خبر ، امری باشه در خدمت هستم

ابوعادل مثل همیشه با لبخندی مهربانانه و لحنی آرام گفت : امشب میخوام تو رو از لپ تاپ بِکَنم و با خود به مسجد الحرام ببرم ، دوربین ات رو هم بیار ازم عکس بگیر که اگر مُردم اون ها رو توی ملاثانی نیوز منتشر کنی و یک خاطره ای بماند

آیت الله هادوی وقتی صحبت های ابوعادل را شنید ، لبخندی زد و گفت : حاجی مثل اینکه خیلی عشق دوربین هستی .

ابوعادل با اون صراحت لهجه پاسخ داد : حاج آقا ، من از جبهه رفتن و اون لحظه ای که پیکر خونین شهدا را بردستانم گرفتم عکس ندارم الان هم اومدم آقای حمیدی رو به یک بهانه ای ببرم پیش خدا .

بعد از صرف شام و خداحافظی با آیت الله هادوی ، با ابوعادل به سمت دفتر ستاد اطلاع رسانی رفتیم ، گفت نکنه میخوای دوباره خبر کار کنی ، گفتم : حاجی چندتا کار نیمه تمام مونده تموم کنم بعد باهم می ریم ، گفت : اصلا نمیزارم کار کنی .من دم درب می ایستم ، لپ تاپ رو خاموش کن ، دوربین ات رو هم بیار و برویم مسجد الحرام .

دیدم بهانه و راهی برای نشستن پشت میزکار و فرار از دست ابوعادل نیست . گفتم ; چشم ، فقط اجازه بده بروم تا اتاق استراحت ام در طبقه ۴ ، کت شلوار رو بزارم کنار تجدید وضو بکنم و خدمت برسم .گفت : من درب هتل منتظرم.

بعد از تجدید وضو ، دوربین عکاسی را به گردن آویختم و با ابوعادل و دو تن از دوستان تهرانی که برای تدوین فیلم حج ۹۱ آمده بودند به سمت مسجد الحرام با پای پیاده رفتیم

ساعت ۹ شب به مسجد رسیدیم ، پس از انجام طواف مستحب ،اقامه نماز و دعا ، ابوعادل گفت : برویم طبقه دوم مسجد ، آنجا با ۶ نفر از شیعیان عربستان قول و قرار دارم و به آنها گفته بودم امشب با یکی از دوستان خبرنگار جهت گفتگو و تبادل نظر در آنجا ملاقات شان کنم

گفتم حاجی قرار بود فقط زیارت و چندتا عکس باشه ، اینجا هم کار فرهنگی و سیاسی رو ول نمی کنی ، نکنه درد سر بشه ، گفت نه بابا حواسم هست بیا بریم ، تو که اینقده محتاط نبودی . گفتم : حاجی قربونت برم اینجا با یک اشتباه کارمون به کرام الکاتبین می کشه ، گفت :نترس بریم

با آسانسور به طبقه دوم سطح بالای مسجد رفتیم، دیدم ۶ نفر جوان با پوشش عربی دورهم حلقه زده و مشغول گفتگو بودند ، تا بالای سر آنها رسیدیم از جا بلند شدند و به استقبال ابوعادل آمدند و از وقت شناسی ایشان تشکر نمودند. ابوعادل به من اشاره و به دوستانش معرفی کرد و گفت : اینم دوست خبرنگارم

دیدم اون بنده خداها زود گارد گرفتند و خطاب به من گفتند: ” رجائا عدم التصویر و عدم ضبط الصوت” . گفتم : من برای عکاسی و مصاحبه نیامده ام فقط جهت آشنایی و دورهمی با حاجی خدمت رسیدم.

وقتی ابوعادل به آنان اطمینان داد . گعده تا پاسی از نیمه شب ادامه یافت ، دیدم حاجی درباره انقلاب اسلامی ، دیدگاه های مقام معظم رهبری پیرامون وحدت جهان اسلام و شیوه مبارزات و اهمیت شکل گیری جبهه مقاومت کلی نکته به این دوستان آموخته و روی ذهن و نگاه آنها تاثیر گذاشته است و اطلاعات خوبی پیرامون مردم عرب خوزستان و نقش آنها در مقابله با استعمار و پیروزی انقلاب اسلامی و دلدادگی شان به اهل بیت علیهم السلام را برایشان بیان کرده است. من شروع کردم کمی درباره مسائل تاریخی و مشترکات فرهنگی صحبت کردن ، قبلا مطالعاتی در زمینه تاریخ استان الاحسا و قطیف بدلیل سکونت نیاکان ما در آن منطقه داشتم ، کمی از اطلاعات بنده پیرامون مسائل ریز منطقه القطیف و حتی باغات کشاورزی و ترکیب جمعیتی آن ، جا خوردند .بحث ها را به سمت مسائل سیاسی و نقش بیت آیت الله العمری در حفظ پایگاه تشیع در شبه جزیره عربستان و همچنین تاریخ شیعه در این سرزمین بردم ، آنها نیز از فضای بسته و سرکوب و تحدید مراسم های عمومی بویژه در ماه محرم و اعیاد ولادت ائمه اطهار و محدودیت ترقی جوانان شیعی در چرخه قدرت و مدیریت کشورشان نکات مهمی را گفتند من هم از صحبت های آنان نت برداری می کردم . تقریبا در آخر نشست ، گفتم اجازه می دهید چندتا عکس یادگاری بگیرم ، یکی از آنها با اشاره به دوربین های کارگذاشته در محیط مسجد ، گفت مشکل ساز میشه ، ممکنه همین گعده ما الان زیر نظر باشه .ابوعادل به شوخی به اون دوست اهل مدینه گفت : “لیش یم الله و تخافون” . من هم صرف نظر کردم و به گفتگو ادامه دادم

بعد از هماهنگی نشست دیگر و.خداحافظی ابوعادل گفت : حالا که اینها نگذاشتند عکس بگیری ، بیا از من چندتا عکس بگیر ولی قول بده بعد از فوت من با نوشتن خاطرات این سفر منتشر کنی. آنگاه زد زیر خنده.

گفتم :حجی ان شاءالله عمرک طویل (عمر دراز باد) ، این حرف ها رو نگو . گفت : نعیم ، معلوم نیست بعد از این سفر چقدر زنده بمانم ، خیلی وقته دلم هوای مکه و مدینه را کرده بود که به لطف خدا و محبت دکتر سید احمد موسوی این بنده صالح خدا ، زیارت کعبه نصیب ام شد ، ولی یادت باشه این آخرین سفر من هست!

چه عجیب بود ، تقریبا یک سال بعد از سفر مکه ، ابوعادل در بستر بیماری افتاد تا اینکه روز ۱۳ رجب (۲۶ بهمن) مصادف با ولادت مولایش امام علی علیه السلام دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت

دو ساعت پس از دریافت خبر فوت ابوعادل ضمن نوشتن یادداشت مفصل و همچنین نگارش این خاطره ، فوری سراغ لپ تاپ رفتم و فایل تصاویر حج ۱۳۹۱ را جستجو و همان عکس هایی را که بر فراز سطح مسجد الحرام از زنده یاد حاج کاظم مشعلی گرفته بودم پیدا کردم تا بعنوان ضمیمه این خاطره منتشر و به وصیت آن مرد خوب روزگار عمل کنم.
سلام علیه یوم ولد ، یوم مات و یوم یبعث حیا