دل های سنگی

دکتر فاضل خمیسی: «از دور او را دید که ، دستش را به سوی *مجسمه ای * دراز کرده و پس نمی کشد، جلوتر که رفت ، صدای خواهشش را نیز شنید! پرسش گرانه معنی این رفتار را پرسید؟ پاسخ شنید: دارم برای مواجه با دل‌های سنگی آماده میشم.» ای کاش تکرار مشاهده ی سختی […]

دکتر فاضل خمیسی: «از دور او را دید که ، دستش را به سوی *مجسمه ای * دراز کرده و پس نمی کشد، جلوتر که رفت ، صدای خواهشش را نیز شنید! پرسش گرانه معنی این رفتار را پرسید؟ پاسخ شنید: دارم برای مواجه با دل‌های سنگی آماده میشم.» ای کاش تکرار مشاهده ی سختی ها و درخواست های کمکِ مردم، دل هایمان را سنگ نکند. اینرا برای خودم می گویم که می ترسم روزی دلم سنگ شود و صحنه های فقر مردم برایم عادی جلوه نماید من که پرورش یافته فقر و محلات فقیر نشین بوده و با گوشت و پوستم میدانم گفتمان «نداری» را فقط همان ندارها می فهمند!!

غروبی در حدود۴ سال پیش «زنی» زباله گرد در میان سطل های زباله دنبال روزی بود! هنوز زباله گردی خانم ها باب و زیاد نشده بود با اتومبیل از کنارش عبور کردم اما ناراحتی از دیدن آن صحنه باعث شد در اولین فرعی دور بزنم، تازه حقوق گرفته بنابراین در حد بضاعت کمکی کردم ، اما تمام راه تا منزل به فکر صحنه ای که دیده بودم افتادم…

حالا روزی ده ها صحنه مثل اتفاق آن غروب را در روز روشن میبینم اما به نُدرت توقف میکنم ، نمیدانم شرایط اقتصادی و تورم باعث این سهل انگاری شده و یا تکرار صحنه هایی از این دست دل هایمان را به سمت سنگ شدن میبرد. وجود و وفور فقرا و صحنه های دردناک تکدی گری دختران و کودکان، زنان و کهنسالان زباله گرد، کودکان پشت چراغ های راهنمایی که به بهانه شیشه پاک کردن درخواست کمک می نمایند و … که هر روز بر تعدادشان افزوده می شود، مسوولیت ما را در کمک به آنها و حتی مطالبه ی اجتماعی بیشتر می کند ، از طرفی هر چند با کمک های ناچیز ما این معضلات که دارای ریشه های مختلف سیاسی ، اقتصادی و … هستند حل نمی شود اما حداقل باعث می شود خویش را همدرد آنها تلقی کرده و مانع سنگ دلی مان گردد . نباید اجازه دهیم «عادت چشمان» باعث «مرگ قلبمان» شود.