حافظ رند ، وجدان بیدار جامعه

مهری کیانوش راد :*رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار ؟ کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش .شاه نشین ابیات ریا ستیزانه ی حافظ ، امیرمبارزالدین محتسب است . حاکمان روزگار حافظ به تناسب سیاست و سود و زیان خود ، گاه شیعه بودند و گاه اهل تسنن می شدند.همه […]

مهری کیانوش راد :*رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار ؟ کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش .شاه نشین ابیات ریا ستیزانه ی حافظ ، امیرمبارزالدین محتسب است . حاکمان روزگار حافظ به تناسب سیاست و سود و زیان خود ، گاه شیعه بودند و گاه اهل تسنن می شدند.همه ی این ها کافی بود ، تا حافظ را به ترسیم چهره ای آرمانی ، ورای این مصلحت اندیشی ها ی رایج زمانه بکشاند.حافظ معتقد است صلاح اندیشی را از سه نفر نباید انتظار داشت : رند و عاشق و مجنون

*صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ /ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح .

از این سه چهره آشناتر مجنون است ، انسانی که از او حکم عقل را برداشته اند و در برابر اعمالش بازخواست نمی شود ، خلاصه از هفت دولت عقلا آزاد است و در دولت دیوانگی خود ، شاهانه زندگی می کند.حافظ رند و عاشق را در ردیف مجنون (دیوانه ) قرار می دهد .رند یا انسان برتر و اَرمانی حافظ نیز تسلیم شرایط حاکمه نمی شود و در راه اعتقادات خود تاملامت خلق پیش می رود و دیوانه وار خود را رها از هفت دولت قوانین مزورانه ی جامعه می داند.

*نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی/ پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست.

حافظ وجدان بیدار جامعه خویش است و می داند اگر قراراست کاری انجام بدهد ، در همین دنیاست ، در همین زمان کوتاهی که فرصت بازیگری به او داده شده است ، تا نقش خویش را از نیک و بد بر صفحه ی روزگار رقم زند.

*صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا که قبول افتد و که در نظر اَید.

در نتیجه دنیا و اَخرت ظاهری زاهد ریایی را به هیچ می گیرد .

سرم به دنیای و عقبی فرو نمی آید /تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست.

شاید اعمال حافظ به نظر برخی عجیب باشد ، اما سررشته ی اعمال حافظ را باید جای دیگری جستجو کرد.

*در پس آینه طوطی صفتی داشته اند/آنچه استاد ازل گفت بگو ، می گویم .
*روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق /شرط اَن بود که جز ره آن شیوه نسپریم .

با این اوصاف شاید هیچ واژه ای جز رند نمی توانست بیانگر این همه ویژگی های عجیب باشد.اما در پس این چهره ی ظاهری رند عافیت سوز ، انسانی را می بینیم منزه و اَراسته به کمالات الهی ، انسانی که نیاز را می شناسد ، اهل دعاست و دارالسلام خانه ی اوست.

*زاهد غرور داشت ، به سلامت نبرد راه /رند از ره نیاز به دار السلام رفت.

مستجاب الدعوه است و اهل صفای دل .

*به صفای دل رندان صبو حی زدگان /بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند.

اما این رند یا حافظ ، در اَن زمانه پر ریا چگونه به این کمالات دست یافت ؟به اقرار حافظ ، هر اَن چه دارد ، از دولت قرآن است.

*من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه /قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم .
*گر به دیوان غزل صدر نشستم چه عجب /سال ها بندگی صاحب دیوان کردم .
*صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ /هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.

برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به :کتاب حافظ هاتف میخانه عشق ،