قرنفل

یونس حردانی :صبحگاهی پیر مرد عصا بدست برای خرید نان تازه وداغ خم کوچه قدیمی را طی میکرد، مرتب عینک ته استکانیش را بالا وپایین کرده تا دید لازم داشته باشد ،پس ازطی مسافت کوتاهی بر دیوار تکیه داده تا نفسی تازه کند، هوای خنک بهاری هوس انگیزبرای یک چرتینگ دل انگیز بود،کاغذ کارتنی یافت […]

یونس حردانی :صبحگاهی پیر مرد عصا بدست برای خرید نان تازه وداغ خم کوچه قدیمی را طی میکرد، مرتب عینک ته استکانیش را بالا وپایین کرده تا دید لازم داشته باشد ،پس ازطی مسافت کوتاهی بر دیوار تکیه داده تا نفسی تازه کند، هوای خنک بهاری هوس انگیزبرای یک چرتینگ دل انگیز بود،کاغذ کارتنی یافت آنرا دولا نموده ودر یک سایه مناسب با گفتن یا علی مدد وبا تکیه برعصایش برآن کارتن نشست،چند دقیقه ای گذشت که بوی قرنفل به مشام پیرمرد خوش کرد،زنان درقدیم قرنفل را باحنا قاطی کرده وبرای طراوت وسلامتی موی خود استفاده میکردند علاوه برآن بوی بسیار خوش از سر خانمها پخش میشد،پیرمرد یک نستالوژی عطر رایاد نمود که دردوران جوانی هنگام دیدن مخفیانه معشوقه اش بوی قرنفل وحنا ازسر محبوبه اش که هرگز به آن‌ نرسید به مشامش میرسید،این عطر قرنفل، پکری وخواب آلودگی را از سر پیر مرد را ربود،چون همان عطر وهمان جنس وهمان معشوقه ولی اینبار معشوقه با عصای دسته شکسته بود،