آب ، روباه و سگ

یونس حردانی : زنده ماندنمان مشروط است ، مشروط به زنده ماندن احشام ،آنها تنها منبع درآمد‌خانواده اند، البته نه درآمدی برای پس اندازویا درآمدی برای هزینه سفرهای تفریحی ویا خرید ملک ویا خرید خودرو ، نه خیر، درآمدی است برای زنده ماندن، فقط همین، باید از آنها بخوبی مواظبت کنم،باید آنهارا به چراگاه ببرم،بایدآب […]

یونس حردانی : زنده ماندنمان مشروط است ، مشروط به زنده ماندن احشام ،آنها تنها منبع درآمد‌خانواده اند، البته نه درآمدی برای پس اندازویا درآمدی برای هزینه سفرهای تفریحی ویا خرید ملک ویا خرید خودرو ، نه خیر، درآمدی است برای زنده ماندن، فقط همین، باید از آنها بخوبی مواظبت کنم،باید آنهارا به چراگاه ببرم،بایدآب وعلوفه تامین شود،باید وباید وبایدها رعایت شود تا خدایی ناکرده مشکل پیدا نکنند،اگر یکی از آنها را ازدست بدم محال است بتوانم جایگزین کنم.

گرمای شدید وکمی مستمر وروزانه آب درهور ،رودها، انهار وبرکه ها باعث شده که حیوانات را فقط برای چند ساعت به چراگاه ببریم وسپس در طویله محبوس میشوند،در حقیقت بعد از کاهش َبسیار شدید آب وبی آبی روز افزون بیشتر اوقات در طویله اند، ماندن زیاد درطویله اثرات بدی روی روحیه آنها گذاشته بطوری که تولیدات شیر بشدت کاهش یافته ولاغر شدند،مثل هر روز اندک احشام زندگیم را به چرا بردم،قمقمه آب نه کوچک ونه بزرگ یخ زده خود را بهمراه داشتم.

برای رفع عطش خود وسگ وفادارم از آن بطور قطر چکانی استفاده میکنم، نزدیک گرمای ظهر که احشام برای خنکی خود در برکه گندیده وگلی که زمانی مملو از آب بوده جای ناخوش کرده بودند ومن وسگم نظاره گر آنها بودیم ناگهان ازدور روباهی رادیدم که به سمت ما میآمدمعمولا روباه ها از فاصله سیصد چهارصدمتری بادیدن انسان پابه فرار میگذارند ولی آن روز روباه برعکس با دهنی باز وزبانی بیرون له له کنان بطرف ما میآمد، گویی برای رفع شدید تشنگی خطر مرگ را پذیرفته بود،گویی میدانست ما اندک آبی در چنته داریم، نزدیک ونزدیکتر میشد،سگ با وفایم برای چند لحظه گارد تهاجمی گرفت،او همیشه ابزار دفاعی ما در مقابل خطر درندگان بوده، هم من اورا آرام کردم وهم جالب اینجاست که گویی خود سگ هم متوجه شد که این مخلوق مانند دیگر احشام در تظلم بی آبی است ونیاز به کمک دارد ،

روباه با زبان بی زبانی آب میخواست وبازبان بی زبانی آب طلب میکرد به یک متری من که رسید زوزه ای ضعیف و شبهه التماسی کرد دهانش باز وزبانش خشک ،بیرون وتا پایین پوزه اش بود،درب قمقمه را باز کرده واندک اندک آب بر زبان خشکش ریختم،آب را باولع میبلعید،کمی که آب نوشید درآز کنان ونفس نفس زنان برای اندک زمانی دراز کش زمین شد سپس با تکان دادن دم خود بعنوان تشکراز ما دور ودورتر شد،رو به سگم کردم که از او بپرسم چرا به او حمله نکردی، دیدم اشکهای سگ مرتب سرازیر میشد وبه حال خود و روباه ودیگر احشام از جفای بی آبی میگریست،ای کاش بعضی ها ،از انسانیت غیر انسانهایی چون سگ درس عبرت گرفته وبحال مردم و احشام دل بسوزانند،

همه ما نماینده احشام هستیم،