ماسک و ماژیک!

صبح یکی از روزهای پایانی مهر ماه بود .ماهی که شور و شوق معلم و دانش آموز برای درس و یادگیری بیش از هر وقت دیگریست.ماسک و ماژیکم را بمانند هر معلم خوزستانی با خودم بردم و روانه مدرسه شدم .آخه استخاره شامگاهی حاجی جون اینبار گفته بود درب مدارس نیمه باز باشد گرد وخاک […]

صبح یکی از روزهای پایانی مهر ماه بود .ماهی که شور و شوق معلم و دانش آموز برای درس و یادگیری بیش از هر وقت دیگریست.ماسک و ماژیکم را بمانند هر معلم خوزستانی با خودم بردم و روانه مدرسه شدم .آخه استخاره شامگاهی حاجی جون اینبار گفته بود درب مدارس نیمه باز باشد گرد وخاک با خجالت می آید .از پنجره دفتر مدرسه به حیاط نگاه میکردم منتظر اومدن یکی از این دو بودم … دانش آموز یا گرد و غبار!

ولی افسوس هیچکدامشون پیدا نشد. بی تکلیفی اکثر خانواده ها و بی اطلاعی عده ای دیگر مضاف بر بهانه تراشی بعضی از دانش آموزان بهانه جو دلیل نیامدنشان بود و ماسک و ماژیکم هر دو بی استفاده ماندند.ته دلم حاجی را ملامت میکردم آخه این همه تعطیلی بی دلیل واسه چیست ؟ این هزینه های مالی و انسانی که تلف میشوند به حساب کیست؟کجایند آنانیکه در موقع اعلام نتایج کنکور سراسری در پی آسیب شناسی و دلیل افت تحصیلی دانش آموز خوزستانی هستند؟ اینها و دهها سؤال و دغدغه دیگر وجودم را سخت می آزرد و گاهگاهی دلم بسوی عمارت والی پر میزد ولی میدانستم که گوشی درآنجا نمی یابم که شنوای سخنان پراکنده یک معلم باشد.امید است تسبیح حاجی به نفع ما بچرخد و درست استخاره دهد تا بازهم ماژیک و ماسک من هر دو بی استفاده نمانند.

 عادل صخراوی