چرخ و فلک!
چرخ و فلک عنوان فیلم مستندی از زندگی جانباز مهدی باوی از مدافعان حرم و حریم این کشور به کارگردانی مرتضی مطوری و تهیهکنندگی سعید راضی حویزه که امروز به همت موسسه فرهنگی – هنری سرلشکر شهید علی هاشمی در سینما بهمن اهواز از آن رونمایی شد.مرتضی مطوری را از دههی ۷۰ و از انجمن […]
چرخ و فلک عنوان فیلم مستندی از زندگی جانباز مهدی باوی از مدافعان حرم و حریم این کشور به کارگردانی مرتضی مطوری و تهیهکنندگی سعید راضی حویزه که امروز به همت موسسه فرهنگی – هنری سرلشکر شهید علی هاشمی در سینما بهمن اهواز از آن رونمایی شد.مرتضی مطوری را از دههی ۷۰ و از انجمن سینمای جوانان اهواز شناختم. جوانی کاوشگر، پر نشاط و عاشق حرفهی خویش هست. او با گزینش سوژههای متروک و مهجور جامعه، رسالت سینمایی خود را پیگیری میکند.
چرخ و فلکِ مرتضی مطوری داستان زندگی یک جوان بادبادک فروش عرب اهوازی است که توسط او و همسرش روایت میشود. از عکسهای دوران کودکیاش که به فرزندانش نشان میدهد، معلوم است که به پاسداری از وطن علاقه داشته است. مهدی باوی به سوریه اعزام میشود و از ناحیه کتف، کمر و گوش مجروح شده و موج انفجار هر از چند گاهی او را از خود بیخود میکند. او به سمعکی نیاز دارد، به او ۳ میلیون تومان وام میدهند؛ ترجیح میدهد به جای سمعک با این وام چرخ و فلکی برای امرار معاش خود و خانوادهاش خریداری کند …مرتضی مطوری اگر به جای این جانباز، مستند زندگی یک شهید مدافع حرم را میساخت؛ این گونه موفق نمیشد که پرده از شکافِ عمیق فقر و غنی با لفاف ارزشی که در جامعهی ما ریشه دوانده، بزداید. مطوری با چرخ و فلک توانست که پوستهی زنگارگرفته شعارهای ارزشی برخی مدعیان را از میوهی جهاد و شهادت بر کَند و نشان دهد که ایثار نمرده، اما جانبازان دردمند هستند.
چرخ و فلک سوژه محور و درعینحال اُبژکتیو است. از آن جهت سوژه محور است که دیگر نمیتواند جانباز را چون شهید در قاب کرده و شعر و شعار نثارش کنند و از آن جهت اُبژکتیو است که پرده از ریاکاری و تزویر مدعیان برمیدارد و جانباز با همسر و دو فرزند خردسالش را در مقابل هیولایِ مهیب فقر و تنگدستی رویارو می کند.به نظر من این جسارت و مهارت مرتضی مطوری ستودنی است که او نخواسته که از کلیشهی «ارزشها» به نفع قدرتمندان استفاده کند و زندگی مهدی باوی را با زرق ورق رنگی و چشمنواز بستهبندی کند تا به آرامش و آسایش آنها خدشهای وارد نشود!یکی از دردناکترین سکانس های این مستند جایی است که همسر مهدی به او میگوید: «دیگر به سوریه نرو، تو سهت را دادی، بگذار دیگران بروند، می خواهم از این به بعد مال من باشی، مال بچه هات …»من با چشمهای خیس و عرق شرم سینما را ترک کردم.
اهواز – لفته منصوری
سلام بزرگوار.
دیگر چه میتوان کرد
دیگر چه میتوان گفت
مارا پس از فیلم نقدهای راستگفتار نگه میدارد. حس میکنم متن شما بخشی از فیلم است که بعد از فیلم در روان جامعه جری میشود .
از گفتار تحلیلی و غیر کلیشه ای شما سپاسگزارم.
ممنونم از محبت شما.
کوچک شما
سعید راضی حویزه
تهیه کننده