⁠⁠⁠⁠⁠جگرکی در آخرین امتحان!

امروز در آخرین امتحان نظریه های جامعه شناسی من و تورج فتاحی هوس خوردن جگر در یکی از جگرکی های قدیمی شوشتر کردیم. البته به هوای اینکه شاید از بطری نوشابه شیشه ای قدیمی پیدا کنیم و یا حتی پیاز را نه با چاقو، بلکه با ضربه ی مشت خود ورق ورق کنیم. جگرکی در […]

امروز در آخرین امتحان نظریه های جامعه شناسی من و تورج فتاحی هوس خوردن جگر در یکی از جگرکی های قدیمی شوشتر کردیم. البته به هوای اینکه شاید از بطری نوشابه شیشه ای قدیمی پیدا کنیم و یا حتی پیاز را نه با چاقو، بلکه با ضربه ی مشت خود ورق ورق کنیم. جگرکی در پیشانی بازار قدیمی شوشتر واقع است. یک دهنه ی کوچک با در و دیواری که گذشت روزها و شب ها را فریاد می زند. این جگرکی محل رفت و آمد آدم های پول دار نیست.

عموما روستایی های اطراف شوشتر در این محل تردد می کنند. مردی با دبیت گشاد سیاه در کنار مردی با دشداشه سفید و جوانی که شلواری با فاق کوتاه که بخشی از نیشمگاهش زار می زند! و من نمی دانم این مد می خواهد کدام ویژگی مردانه را عیان کند؟! و شوشتری هایی که ایستادند تا جگر خام ببرند. یکی در دفتر چاک خورده و کثیف عددی و نشانه ای گذاشت یعنی که نسیه برده است. سینی های رویی یا روحی که بر خلاف نامشان از جنس آلومینیم هستند، آن قدر ضربه دیده و صافشان کردند که بدون تار و تنبک سر میز قر و فر می روند! سیخ های کج و معوج که بارها و بارها خم و راست شدند. صندلی های پایه بلند فلزی و میز آلومنیمی به عرض ۲۵ سانتیمتر پرچ شده به دیوار و منویی که روبرویت داخل سینی بزرگی هست و با اشاره انتخاب می کنی که دل یا جگر و یا قلوه می خواهی! نوشابه در بشکه ی آبی رنگ و با خنکای یخ! و های و هوی بلند حول “جگریسم” غوغای زندگی را نشان می دهد.

صاحب مغازه دائم حرف می زند. صبح اول وقت رفته تا جگر خوب گیرش آمده تا مشتری را قانع کند که برایش سنگ تمام گذاشته و این عادت بد ما ایرانیان که معمولا جلوی مغازه دار و اغذیه فروش از او تعریف می کنیم و از رقیبش بدگویی می کنیم. که من بهترین غذا را نزد تو خوردم و تو بهترینی و از این خزعبلات! برخی از آنها بلند حرف می زدند که ما دو نفر غریبه ی نا آشنا حرفهای آنها را بشنویم. زندگی روزمره سهل و ممتنع است. زندگی روزمره با حرف هایی عادی و غیر تاملی، نه پیچیده و فلسفی، قابل درک و فهم برای کنشگران اجتماعی است.

زندگی روزمره سرشار از معنا است. مملو از واقعیت است. مشحون از سوژه است. پر از عادت ها، هنجارها و ارزش های اجتماعی است. زندگی روزمرّه پیدا و پنهان و مبهم و آشکار است. پیداست، زیرا همه افراد تا حدی جنبه های آن را درک می کنند. تقریباً همه می دانند که چگونه با دیگران تعامل کنند، راه بروند، بخندند و یا عشق و نفرتشان را به دیگران ابراز کنند. پنهان است، زیرا زندگی روزمرّه در عمیق ترین لایه های روان انسان ریشه دارد. واقعیت های زندگی روزمرّه مربوط به همه است، یعنی همه کنشگران اجتماعی و تمامی گروه ها و اقشار آن را پدید می آورند. رفتارهای روزمرّه، معمولا و نوعاً آگاهانه، از روی تأمّل و مبتنی بر محاسبات عقلانی نیست، بلکه ناشی از عادت واره ها و «ته  نشست ها» ی ذهنی و تربیتی است.
من و تورج به آهنگ زندگی گوش می دادیم. مردم هر روز اینجا جگر می خورند. هنگام جنگ و صلح جگر می خورند. در عید و عزا جگر می خورند. آهنگ زندگی می نوازد. نبض حیات می تپد. رودخانه ی زندگی پر از واقعیت اجتماعی است. جگرکی روان شناس است. مردم در کنار هم هستند دبیت و دشداشه و شلوار فاق کوتاه و من و تورج که برای آنها غریبه هستیم. زندگی در جریان است و هیچ چیز جلودار آن نیست، نه دمای ۵۴ درجه! نه ریزگردها! نه خشکسالی! نه سیل! نه انتخابات! مردم جگر می خورند و زندگی می کنند و جامعه شناسان در کتابخانه ها برای جامعه ی ایرانی نظریه پردازی می کنند.

اهواز – لفته منصوری