صنعت مرگ!

امروز جمعه که مشتاقانه از اول صبح در حال مطالعه‌ی کتاب ارزشمند و تأثیرگذار «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» اثر دارون عجم اوغلو و جیمز ای رابینسون با ترجمه‌ی سلیس و روان محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی پور[1] در کتابخانه‌ی منزل خود بودم. صدای پی‌درپی رگبار کلاشینکف مرا به صرافت انداخت که دلیل این عاملِ سلب […]

امروز جمعه که مشتاقانه از اول صبح در حال مطالعه‌ی کتاب ارزشمند و تأثیرگذار «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» اثر دارون عجم اوغلو و جیمز ای رابینسون با ترجمه‌ی سلیس و روان محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی پور[1] در کتابخانه‌ی منزل خود بودم. صدای پی‌درپی رگبار کلاشینکف مرا به صرافت انداخت که دلیل این عاملِ سلب آسایش و آرامش در جامعه‌ای که ساکن کلان‌شهر اهواز است را جویا شوم؟!

221

آری معلوم شد فاتحه‌ای در این نزدیکی‌ها هست و افرادی که در «مناسک مرگ» یا «صنعت مرگ» در پی کسب منابع کمیاب «قدرت، ثروت و شهرت» هستند؛ اقدام به تیراندازی می‌کنند. ازنظر گیدنز، انسان‌ها در جامعه‌ی مصرفی به کام‌جویی حاصل از بدن مدیریت‌شده در همه شئون آن تشویق می‌شوند. در این میان، «سن»، «سالخوردگی»، «ناتوانی» و «مرگ» از اصلی‌ترین چالش‌های فراروی لذت مذکور است. تأکید فرهنگ معاصر بر زیبایی و جوانی، حقیقت مرگ را مورد نفی قرار داده است. وی معتقد است، به دنبال تمایز منحصربه‌فرد جوامع مدرن، مرگ برای افراد تبدیل به معضلی هستی شناختی شده است.[2]

نوربرت الیاس نیز معتقد است ما در جریان متمدن شدن مسئله‌ی مرگ را به‌شدت سرکوب می‌کنیم؛ یعنی اجازه نمی‌دهیم که مرگ خودش را به ما نشان دهد. ازنظر او مرگ وزندگی باهم و درهم‌آمیخته‌اند؛ اما در جریان متمدن شدن ما مرگ را سرکوب می‌کنیم و اجازه بروز به او نمی‌دهیم.[3] دنیوی شدن زندگی انسان، «مرگ» را به اساسی‌ترین چالش «بدن» تبدیل کرده است. انسان معاصر، نحوه‌ی مواجهه هستی شناختی با «مرگ» را در گریز ذهنی از آن به‌وسیله‌ی مدیریت مستمر بدن در عین آگاهی از فناپذیری آن یافته است.

شیوه‌ی اطلاع‌رسانی مرگ؛ پوسترها، پلاکاردها و بنرها؛ شاعران، مداحان و روحانیون؛ مسجد محل برگزاری مراسم ترحیم؛ قبرستان محل تدفین؛ آیین تشییع؛ بیرق‌های عشایری که در تشییع و تدفین حاضر می‌شوند؛ هوسه ها و یزله هایی که اجرا می‌گردند؛ تیراندازی هوایی که در میان غریو حماسه‌های شاعران انجام خواهد شد؛ غذای فاتحه، نوع و کیفیت آن؛ مراسم احسان و اینکه کدام عشیره در شأن و مقام عشیره‌ی ما است که خود را کاندیدای برداشتن رخت عزا از تن بازماندگان کند و ده‌ها جزء دیگر از «مناسک مرگ» که شاید هیچ ارتباطی با مرده ندارد و بدون توجه به او بلکه حذف مرده، نوعی فرآیند «هویت‌یابی» برای «بازماندگان» است. درواقع گریز ذهنی از واقعه‌ی مهیب مرگ است. ما نیاز به پژوهش‌های جامعه‌شناختی در پدیده‌های پس از مرگ داریم. موضوع تیراندازی در مراسم فاتحه‌ها نه‌تنها یک عامل سلب آسایش و آرامش جامعه بوده و مسئولان قضایی و انتظامی باید با آن برخورد قانونی کنند. بلکه این موضوع از زوایای مختلف باید موردبررسی قرار گیرد. ما با صنعت مرگ مواجه شدیم صنعتی که نسبت چندانی با دین و سنت ندارد بلکه پدیده‌ی مدرنی است.

اهواز – لفته منصوری

 

 

پانوشت:

[1] – در یادداشت پشت جلد کتاب آمده است: «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» با نگارشی درخشان و دلپذیر به پرسشی پاسخ می‌دهد که قرن‌ها متخصصان را درمانده کرده است. چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیرند و به‌واسطه ثروت و فقر‌، سلامتی و بیماری‌، غذا و قحطی از یکدیگر مجزا می‌شوند؟» آیا این امر ناشی از فرهنگ‌، آب‌وهوا یا جغرافیاست؟ شاید جهل و غفلت از سیاست‌های صحیح علت ناکامی‌هاست؟ مطلقاً خیر. هیچ‌یک از این عوامل قطعی یا محتوم نیستند.

از این‌که بگذریم‌، چگونه توضیح دهیم که چرا بوتسوانا تبدیل به یکی از کشورهایی شده است که سریع‌ترین رشدها را در جهان دارند، درحالی‌که سایر کشورهای آفریقایی همچون زیمبابوه، کنگو و سیرالئون در ورطه فقر و خشونت گرفتار آمده‌اند؟ دارون عجم اوغلو و رابینسون قاطعانه نشان می‌دهند که این نهادهای اقتصادی و سیاسی ساخته دست بشرند که شالوده موفقیت اقتصادی یا فقدان آن را می‌سازند.

عجم اوغلو و رابینسون بر مبنای پانزده سال مطالعه بر روی منابع اصلی به شواهد تاریخی فوق‌العاده‌ای از امپراتوری رم‌، دولت – شهرهای مایا و نیز دوران قرون‌وسطی، اتحادیه جماهیر شوروی و آفریقا نظم می‌بخشند تا نظریه اقتصاد سیاسی تازه‌ای بنا کند که ارتباطی وسیع با پرسش‌های سترگ امروزین دارد. «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» نحوه نگاه و درک شما را نسبت به جهان دگرگون می‌کند.»

[2] – گیدنز، آنتونی (1394) تجدد و تشخص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفقیان. تهران: نشر نی. ص 77.

[3] – الیاس، نوربرت (1384) تنهایی محتضران، ترجمه یوسف اباذری. تهران: ارغنون، شماره 26 و 27 صص 450-449