نقد صابری بر “رهاشدگی” و پاسخ منصوری

اخیرا جناب آقای مالک صابری از فعالان فرهنگی – اجتماعی خوزستان با ارسال یادداشتی کوتاه به برخی ارجاعات مربوط به مقالات آقای منصوری ملاحظه ای داشته که مشروح نقد آقای صابری و پاسخ جناب آقای منصوری از نظر می گذرد: جناب منصوری سلام لطفا جهت بهره مندی بیشتر مخاطبین،لطف بفرماییددرمفهوم آسیبهای اجتماعی به صورت خاص […]

اخیرا جناب آقای مالک صابری از فعالان فرهنگی – اجتماعی خوزستان با ارسال یادداشتی کوتاه به برخی ارجاعات مربوط به مقالات آقای منصوری ملاحظه ای داشته که مشروح نقد آقای صابری و پاسخ جناب آقای منصوری از نظر می گذرد:

جناب منصوری
سلام
لطفا جهت بهره مندی بیشتر مخاطبین،لطف بفرماییددرمفهوم آسیبهای اجتماعی به صورت خاص ،مصداقی تر مرقوم بفرمایید ودر بیشتر مطالب حضرتعالی ، خواننده را به پای نوشت و کتابهای بعضا قطور ارجاع می دهیدکه به نظر می رسد با روح نحوه نگارش در شبکه های اجتماعی چندان سازگاری ندارد،و شاید توجیهی هم نداشته باشد چرا که آوردن مصداق در تحلیل آسیبهای اجتماعی نیاز به محافظه کاری مرسوم در مسائل سیاسی ندارد.

با احترام صابری

پاسخ من:
سلام جناب صابری عزیز، از اینکه مطالبم را می خوانی و انتقاد می کنی خوشوقت شدم. اینکه در نقد “رها شدگی” فرمودید مصداقی بنویسم و از ارجاع به کتابهای قطور پرهیز کنم و این سنت با نوشتار در گروههای مجازی سر سازگاری ندارد. ضمن احترام به نظر جنابعالی توضیح زیر را ارائه می دهم:

1) معمولا نوشته های من در فضای مجازی “مسئله محور” هستند. یادداشت های اخیر را ملاحظه بفرمایید:
رها شدگی موضوع: ولنگاری نوجوانان. مصداق = سیگار و قلیان کشی در جاده ساحلی .
⬅منبری پژوهش محور . موضوع: معرفی یک منبر خوب. مصداق = منبر ابونور کربلایی در حسینیه الزهرای گلستان اهواز. ⬅شب های کارون. موضوع: نقد برنامه تلویزیونی شب های کارون. مصداق = برنامه ای که در هفته کتاب پخش شد. ⬅درآمدی بر ژئوکالچر شیعی، زیارت اربعین، بازتولید هویت شیعی. موضوع: بررسی تولید قدرت شیعی. مصداق = راهپیمایی اربعین. ⬅دفاع مقدس ما و تئاتر آبزورد غرب، تضاد ظرف و مظروف. موضوع: نقد تئاتر. مصداق = نمایش پیک نیک در میدان جنگ اثر فرنادو آرابال به کارگردانی ندا عزیزیه که در مهرماه در تالار کتابخانه مرکزی خوزستان اجرا شده بود. ⬅ما قدمته عند تولی دائره المکتبات العامه لمحافظه خوزستان. موضوع: گزارش عملکرد دوران خدمت در اداره کل کتابخانه های عمومی. مصداق = در پاسخ به نقد یکی از بستگانم که برای من نوشته بود که شما برای جوانان چه کردی؟

⬅شکاف گفتمانی. موضوع: اختلاف گفتمان بین مدیران و مردم. مصداق = ارزانی قیمت گوجه در خوزستان با گزارشی از بندقیر.بقیه یادداشت ها و مطالب هم از این رویه پیروی کرده اند. یعنی تا مسئله ای نبوده نوشته ای تولید نشده است. البته من ادعا ندارم که به همه مسائل پرداختم و نه حتی به مهمترین آنها. چون توان و تخصص و دانش و تجربه من محدود و علاقه من خاص است.

ممکن است از نظر برخی دوستان مسائل مهمتری وجود داشته باشد به عنوان مثال دو نفر از دوستانم از سر شفقت و کمی شاید بیشتر از آن “اظهار تأسف” کردند که چرا به موضوع رویکرد مسئولان سیاسی به شیوخ عشایر [به عنوان افراد ظالم که باقیمانده ساختار عشایری کهن هستند] و دادن شخصیت اجتماعی و سیاسی به آنها نمی پردازم. یا دوست دیگر نوشته بود از شما انتظار می رفت در موضوع تقابل دولت آقای روحانی با مقام معظم رهبری در موضوع برجام مطلب بنویسید و از اینکه مطالب دست دوم می نویسم و به این موضوع مهم نپرداختم، اظهار تاسف کرده است.

ملاحظه می فرمایید که اولویت و فوریت موضوع های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی آنقدر زیاد و از نظر افراد مختلف درجه های متفاوت دارد که نیاز به تخصص ها، بینش ها و نویسندگان متفاوت دارد. گو اینکه اگر مجموعه ای از افراد در زمینه های مختلف اولویت دار یا فوریت دار با رعایت چارچوب شرعی امر به معروف و نهی از منکر و بقول برخی “نقد سازنده” بنویسند. جا را بر همدیگر تنگ نخواهند کرد. از سوی دیگر اگر فردی بر اساس علایق و یا دانش و تجربه اش بنویسد نباید محکوم شود که چرا به آن موضوعی که مورد علاقه من هست قلم نزدی و اثری نیآفریدی!

2) نوشته های من لزوما به یک نتیجه سر راست و جویده و آماده بلع و هضم نمی رسند! گاه در یک مطلب طولانی فقط به یک سوال می رسم. سوالی که احیانا فراموش شده! یا مغفول واقع شده! یا مورد بی مهری قرار گرفته! یا ایحاد تأملی، ایهامی و ابهامی در آنچه که شایسته است در آن درنگی باید! در همین یادداشت “رها شدگی” من مخاطبانم را با سه سوال ترک کردم. سه سوالی که به نظر من ارزش تأمل و تدبر دارند. بنابراین نوشته های من نسخه های پزشکی نیستند که در آنها برای یک موضوع درد آور داروی تجویز کرده باشم. راسیتش نه خودم را در این جایگاه می بینم و نه دردهای اجتماعی را نسخه پذیر بنحوی که چون اکسیر شفا بخش مسیح وار همه دردها و رنج ها را درمان کند، بیابم.

3) من در زاویه دید دقت می کنم. آندره ژید در کتاب مائده های آسمانی می نویسد: ” بنگر که عظمت در نگاه تو باشد،نه در آنچه می بینی”. در یادداشت ” رها شدگی” من بی خیالی سربازان کانکس نیروی انتظامی را نسبت به رویدادهای پیرامون خودشان دیدم، من خاموش بودن چراغهای شرکت توزیع نیروی برق و شهرداری در جاده ساحلی حد فاصل تعیین شده در مطلب را دیدم، من کپه کپه قلیان های چاق شده و آماده مصرف را دیدم و قبلا شنیدم که استاندار گفته بود که قلیان ها را جمع آوری می کنیم، من کثیف شدن محیط زیست و ریختن آشغال روی چمن و پیاده رو را دیدم، من متلک پرانی پسران به دختران و عجیب تر دختران به پسران را دیدم و …

اما هیچ کدام از اینها زاویه دید من نشدند! هیچکدام گرانیگاه مطلبم نشدند! هیچکدام موضوع سخنم نگشتند! من از زاویه ی جدیدی با عنوان ” جامعه شناسی بدن ” نگاه کردم. موضوعی که به نظر من در جلسات رسمی دولتی دست اندرکاران و نوشته های روزنامه نگاران و دغدغه های منتقدان و گعده های دردمندان مورد توجه واقع نشده است. می خواستم زاویه دیدی جدید ارائه بدهم. طرز را عوض کنم! چشم ها را بشورم شاید دوباره بتوان بهتر دید!!!

4) اما راجع به ارجاع های درون و برون متنی یادداشت ها و مقاله های من باید عرض کنم. این یک روش تربیتی اول برای خودم و بعد پرهیز برای دیگرانی که بشدت آلوده “اختلاس ادبی و علمی” شدند! متاسفانه رویه کپی پیست ها و برداشت بدون ذکر منبع در فضای مجازی آنقدر زیاد شده است. که باید اظهار شرمساری کرد. ما در یک جامعه اسلامی زندگی می کنیم باید به “اخلاق علمی” حرمت بگذاریم. این سرقت های ادبی و علمی که در ادبیات ما رواج یافته ناشی از عدم توجه به این اخلاق است. لذا از این جهت ارجاع ها ضروری و لا جرم باید باشد. و از جهت دیگر به مخاطب علاقمند کمک می کند در صورتی که تمایل به افزایش دانش خود در باره موضوع مطلب باشد به منابع و مآخذ معرفی شده رجوع کند و آب را از سرچشمه بنوشد.

5) اما همه اینها نمی تواند سلیقه شما و هر مخاطب دیگری را محدود سازد. مخاطب حق دارد گزینش کند از مطلبی خوشش بیاید! از مطلبی بدش بیاید! نگاه نویسنده ای را تحسین یا تقبیح کند! رویکرد مقاله ای را احترام بگذارد یا شایسته احترام نداند! من به سلیقه و مرام شما احترام می گذارم و در مواردی که باعث عدول از اصول نوشتاری من نباشد، خود را اصلاح می کنم.

ارادتمند – لفته منصوری