به مناسبت سالروز شهادت آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی

شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی اگر چه مظلومانه رخ داد اما منشأ حرکت عظیم ملت ایران شد و بی شک وقوع انقلاب و تسریع تحقق آن سرچشمه از شهادت ایشان گرفته است.اول آبان ماه سالروز شهادت فرزند امام (ره) است؛ شهید آیت الله سید مصطفی خمینی که شهادتش اگرچه مظلومانه رخ داد اما منشأ […]

شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی اگر چه مظلومانه رخ داد اما منشأ حرکت عظیم ملت ایران شد و بی شک وقوع انقلاب و تسریع تحقق آن سرچشمه از شهادت ایشان گرفته است.اول آبان ماه سالروز شهادت فرزند امام (ره) است؛ شهید آیت الله سید مصطفی خمینی که شهادتش اگرچه مظلومانه رخ داد اما منشأ حرکت عظیم ملت ایران شد و بی شک وقوع انقلاب و تسریع تحقق آن سرچشمه از شهادت ایشان گرفته است.در طول این دوران اگرچه کمتر به جایگاه این فقیه شهید پرداخته شده اما یاد و نام او در قلب علاقه مندان به امام و انقلاب ثبت و حک شده است.آن چه پیش روی شماست پنجره ای است به خاطرات سال های دور دوستان و یاران ایشـان.

mostafa1

** آیت الله گرامی از مراجع تقلید قم

نامه حاج آقا مصطفی به من

نامه از ایشان دارم که در آن در پاسخ به نامه من نوشته است: «… راجع به وضع آقای والد نوشته بودید که مستحضر شوید. حالت ایشان از اینکه در عتبات هستند البته خوب است ولی من می دانم که مایل هستند خود را در میان دوستان قمی ببینند و در غم و شادی آنان شریک باشند و واقعاً متاثرند از اینکه اوضاع مطابق با ذوق و سلیقه شان نیست.حوزه چند صدساله نجف محتاج ایشان است و هر گاه در نجف درس شروع کنند باز جمعیت ایشان عدداً بیش از دیگران است و اگر در منزل شخصی در کوچه های دوردست نماز بخوانند جا برای مصلی پیدا نمی شود.موضوع تبعید به خارج از کشور برخلاف قوانین بشری و هیچ قانونی قابل تصدیق نیست چنین چیزی تا اینکه تبعید معلوم باشد. فعلاً روزگاری می گذرانیم. آقا سلام می رسانند خدمت دوستان. همه را سلام برسانید. »

** آیت الله موسوی بجنوردی

خاطره ای از روز شهادت ایشان

در شب شهادت این بزرگوار خواب دیدم گنبد مولا امیرالمومنین ریخت؛ بعد از لحظاتی دیدم طلاهای گنبد ریخته اما خود گنبد سالم است؛ صبح خبر دادند مرحوم حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند و احتمالاً فوت کرده است.رئیس بیمارستان گفت ایشان فوت شده لکن یک چیز به شما بگویم: ایشان مسموم شده. حاضرم کالبدشکافی و برای شما ثابت کنم که ایشان مسموم شده. چون در پایش لکه های مشکی پیدا شده بود.من به مرحوم حاج احمد آقا گفتم پزشک می گوید حاضرم کالبدشکافی و ثابت کنم ایشان مسموم شده است؛ حاج احمد آقا گفت بگذارید از امام سوال کنم. از امام سوال کرد و امام قبول نکرد؛ گفت سریعاً این جنازه را به کربلا ببرید، در آن جا غسل دهید و به زیارت حرم حضرت اباعبدا… الحسین و حضرت ابالفضل العباس ببرید و بعد به نجف بیاورید. همین کار را کردیم.

**حجت الاسلام سید محمود دعایی

حضور در جلسات مخالفان!

آقا مصطفی سعی می کرد حضورش را منحصر به جلسات سمپات ها و علاقه مندهای امام نکند؛ در همه محافل حاضر می شد.حتی محافلی که نسبت به مبارزات ایران و امام بی تفاوت بودند یا محافلی که گاهی عناصر مخالف امام هم در آن شرکت می کردند.ایشان با سعه صدر و بزرگواری می رفت می نشست و اگر دیگران حرف انتقادآمیز یا حتی کنایه و طعنه ای داشتند با بزرگواری گوش می کرد و به روی خودش نمی آورد.این حس سازگاری و تحمل و پذیرش نقد و حرف مخالف را نجفی ها کم دیده بودند و طبیعتا در حوزه برایشان نو بود؛ به خاطر همین برخورد بود که نسبت به شخصیت حاج آقا مصطفی یک نوع ادب و احترامی قائل شده بودند.البته به استثناء چند عنصر که ریشه ای نسبت به بیت امام و کلاً حوزه قم و اصل مبارزات کینه و عناد داشتند؛ به استثناء آن چند نفر، بقیه نسبتا داشتند خو می گرفتند.

**حجت الاسلام والمسلمین سید رضا برقعی مدرس حوزه علمیه

لیست 63 نفری ترور ساواک

یک روز در دفتر امام در نجف نشسته بودم. حاج آقا مصطفی گفت: «خبر رسیده که سیا، جاسوسی انگلستان، موساد و ساواک ایران یک اجتماعی داشتند، کارشناس های زبده شان راجع به مسائل انقلاب ایران و نهضت ایران بحث و بررسی کردند.نهایتا به این نتیجه رسیدند که برای مهارکردن انقلاب ایران شصت و سه نفر باید بطور مرموز ترور شوند. این لیست تهیه شد و مورد توافق همه شان قرار گرفته است؛ من و آقا هم در آن لیست هستیم. » این حرف را به ضرس قاطع گفت. بعدها که مجاهدین خلق ترورها را شروع کردند مطمئن شدم که آن لیست را از ساواک گرفتند و دارند اجرا می کنند.همان آدم هایی که اعتبار اصلی انقلاب بودند را ترور فیزیکی یا شخصیتی کردند. یعنی این حرف ایشان بعداً هم تایید شد.

**آیت الله سید رضا بنی طبا مدرس سطوح حوزه

آخرین ملاقات با ایشان

آخرین ملاقاتی که با این بزرگوار داشتم زمانی بود که در نجف خدمت ایشان رسیدم. ایشان پای پیاده از نجف به کربلا رفته بود. پاهایش آبله کرده و سخت ناراحت بود. در این مدت که خدمت ایشان نشسته بودم دائم ذکر می گفت و دائم الذکر شده بود. ایشان واقعاً بازوی امام بود و امام بی نهایت به ایشان علاقه داشت. دیگران هم به ایشان علاقه داشتند. واسطه مردم و امام بود.

**حجت الاسلام والمسلمین حلیمی از دوستان حاج آقا مصطفی

خاطره ای از سفر به کربلا

یک شب آمد حجره من و گفت که من هم می خواهم با کاروان شما بیایم کربلا. گفتم تشریف بیاورید. گاهی هم به طلبه ها نصیحت می کرد. وقتی طلبه ها می خواستند بخوابند من جایشان را مشخص می کردم که صحبت نکنند و زودتر بخوابند. و الا قصه می گفتند.یک بار کسی گفت جای ایشان (حاج آقا مصطفی) را هم عوض کنید. از بس شوخی می کرد. آدم شوخی بود. مودب بود ولی شوخی می کرد. خیلی شوخ طبع بود.

**حجت الاسلام والمسلمین رحمانی قوچانی از یاران امام(ره)

نگاه امام به ایشان

یک روز که خدمت والده آیت ا… حاج آقا مصطفی رسیده بودم ایشان فرمود: «یک بار در نجف که آقا هم بودند، حاج آقا مصطفی آمد. مسال های مطرح بود. من یک خرده تند با ایشان صحبت کردم. ایشان صبوری کرد و آن خطاب و عتاب من را پذیرفت. بعد هم آمد خداحافظی کرد و رفت. بعد حضرت امام از جای خودشان بلند شدند آمدند کنار من نشستند و دست من را گرفتند و گفتند که شما چقدر به من علاقه مندی؟ گفتم: علاقه و ارادت من به شما بی حد است.امام فرمودند که هر چقدر من را دوست داری به اضعاف مضاعف مصطفی را دوست داشته باش. خیال نکن این فقط پسر و فرزند ماست. امروز او از نظر علمی از من افزون تر و از نظر معرفتی بالاتر است و شایستگی ها و لیاقت های افزون تری دارد. » این در شرایطی است که همه می دانیم امام سخنی به گزاف نمی گفتند.

**آیت الله سجادی اصفهانی از شاگردان حاج آقا مصطفی

حدیث غاری!

ایشان در نجف جزو کسانی بود که در درس اشکالاتی طرح می کرد و شوری در درس می انداخت.مرحوم امام هم نظرشان این بود که طلبه ها همین طور از کنار درس نگذرند. لذا مرحوم آقا مصطفی خمینی معمولاً اشکالاتی می کرد.ولی با جملاتی مثل اینکه «التفات بفرمایید. »بعد هم کوتاه می آمد. موقعی که بحث می شد ادامه نمی داد. اتفاقاً آخرین اشکالی که سر درس امام کرد راجع به حدیث لا صلاه الا بطهور بود. اشکال راجع به سند بود. چند بار تبادل نظر شد که امام رد می کردند. حاج آقا مصطفی شوخی کرد و گفت: این از احادیث غار است. یعنی کسی در غار حدیث را پیدا کرده و نوشته است؛ امام خندیدند. تقریباً شاید یک هفته قبل از رحلت ایشان بود.