آشنایی با کتاب “بهترین وقت مُردن” اثر محمد کیانوش راد

زن برگشت زیر سایه ی درختِ بی عار . خسروگفت : تنها نبودم ، تنها شدم وقتی تو آمدی. بعدها عاطفه گفت : خسرو وقتی آمد که رفته بود . عاطفه در محله ی بدنام اهواز ( باسکول یا آنچه مردم به فاحشه خانه اهواز می گفتند ) کار می کند . خسرو میانه ای […]

زن برگشت زیر سایه ی درختِ بی عار . خسروگفت : تنها نبودم ، تنها شدم وقتی تو آمدی. بعدها عاطفه گفت : خسرو وقتی آمد که رفته بود . عاطفه در محله ی بدنام اهواز ( باسکول یا آنچه مردم به فاحشه خانه اهواز می گفتند ) کار می کند . خسرو میانه ای با خدا ندارد . ژتون را روی تخت انداخت . اما کاری نکرد .یکباره برگشت و گفت : اگر خدا هم نباشد ، هرکاری مجاز نیست .
سعید خدری دانشجوی نخبه و رتبه اول ریاضی در خوابگاه دانشجویی خودکشی کرده است . او شوخ و زرنگ ، باهوش و مهربان … اما بشدت عصبی ، پریشان گو و شخصیتی دو قطبی دارد . در جبهه هم نماز نمی خواند ، اما دعای جوشن کبیر می خواند . قرآن ، تورات و انجیل می خواند . از نگاه دیگران، دنیای عجیبی دارد . گفت : واقعا دوست داشتی بمیری ؟ گفت : بی رودرواسی اولش نه . اما بعد برایم پذیرفتنی شد . نمی دانم جهانی پس از مرگ هست یا نه ؟ … اما من دوست دارم پس از مرگ دنیای دیگری باشد . نه برای آنکه اگر ستمی بر من رفته ، آنجا بازستانم . یا نه آنچنان خود را مستحق می دانم که برای بهشت و حوری و اشربه و اطمعه اش کیسه ای دوخته باشم نه . تنها بدین سبب دوست دارم دنیای دیگری باشد که با دوستانی که در این سرا داشته ام ، آنجا دمی بیاسایم .
بارمان ِ سنی ، عاشق ِ طاهره دختری شیعه شده است و به رغم مخالفت خانواده ی طاهره ازدواج می کنند و به جنگ آمده و همدم سعید است .
مجموعه داستانی « بهترین وقت ِ مردن» روایتی مستند و داستانی از رخدادها و حوادثی است که در جنوب واز زندگی مردم ، تاریخ و حغرافیا ، عشق ها و جدایی ها ، خدا و بی خدایی ، از انقلاب و جنگ ، و تحولاتِ روحی و دغدغه های فکری جوانان و دانشجویان در بخشی از دوره جنگ بازنمایی و بازگویی شده است .
بسیجیان یکبار مصرف و مرزهای لعنتی ، دشت درّاج ها ، باسکول ، سایه درخت بی عار ، از دیگر داستان های این مجموعه داستانی است .