مجید سیلاوی ، شهیدی که حاج قاسم به او «امامزاده» می گفت
وقتی مجید دیپلمش را گرفت، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. بعضی از همکلاسیهایش برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتند، اما جنگ تحمیلی شروع شده بود و با اینکه مجید شاگرد اول در استان بود، غیرتش قبول نکرد جبهه را خالی بگذارد و به خارج از کشور برود. شهید سیلاوی و همرزمانش به عنوان […]
وقتی مجید دیپلمش را گرفت، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. بعضی از همکلاسیهایش برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتند، اما جنگ تحمیلی شروع شده بود و با اینکه مجید شاگرد اول در استان بود، غیرتش قبول نکرد جبهه را خالی بگذارد و به خارج از کشور برود. شهید سیلاوی و همرزمانش به عنوان اولین گروهها از اهواز به جبهه رفتند.
حاجقاسم سلیمانی در همان اوایل جنگ از طریق سپاه کرمان به خوزستان آمد و به این جوانان پیوست و پاگیر جبهه شد. قرار بود عملیات شهیدان رجایی و باهنر اجرا شود. خیلیها شهید شدند. سردار شهید مجید سیلاوی هم جزو شهدای این عملیات بود که در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ به شهادت رسید. حاجقاسم بعدها در مورد او گفته بود: «همرزم بودن اینجانب با سردار شهید مجید سیلاوی از افتخارات من است.» در چهلمین سالگرد شهادت سردار شهید «مجید سیلاوی» پای صحبتهای پدر و برادر شهید مینشینیم تا از مسیر عارفانه و عاشقانه وی برایمان بگویند.
در کارگاه آهنگری کمکم میکرد
پدر شهید درباره دوران کودکی و خلقیات آقامجید میگوید: «من در اهواز کارگاه آهنگری داشتم. پنج پسر و شش دختر داشتم که مجید دومین فرزندم بود. بچه خیلی کمحرف و درسخوانی بود. با اینکه در دوران طاغوت بودیم، اما فضای خانواده ما مذهبی بود. پدرم در دورانی که امکان رفتن به سفر حج با هواپیما نبود، با پای پیاده به سفر حج تشرف پیدا کرد. مجید در کودکی روحیه شجاعی داشت و این شجاعت در رفتارهایش نمود پیدا میکرد. پسرم در سال تحصیلی، خوب درسش را میخواند و در فصل تابستان به کارگاه آهنگری من میآمد و کمک میکرد؛ گاهی هم به بنایی میرفت تا یک حرفه را یاد بگیرد. او بعد از گرفتن دیپلم وارد سپاه شد. البته اول خبر نداشتیم که مجید وارد سپاه شده، اما وقتی مطلع شدم او را تشویق کردم. پسرم با علی هاشمی سپاه حمیدیه را تأسیس کردند و کارهای متعددی در سپاه انجام میدادند تا اینکه جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران شروع شد و ما دیگر مجید را خیلی کم میدیدیم.»
مسئولیت انتقال مجروحان
وی درباره مقاومت در اهواز طی جنگ تحمیلی بیان میکند: «در زمان جنگ شرایط تغییر کرد و باید برای مردم و رزمندگان کاری میکردیم. خودم وارد کار کمکرسانی به مجروحان شدم و مسئولیت بخش حمل و نقل بیمارستان را بر عهده گرفتم؛ در دوران جنگ مجروحان را با آمبولانس و مینیبوسهایی که برای مجروحان آماده کرده بودیم، جابهجا میکردیم. البته در ابتدا در بیمارستان گلستان بودیم که بعد از بمباران این بیمارستان به هتل نادری در خیابان امام رفتیم. زیرزمین آنجا ساختمان محکمی بود که تبدیل به اتاق عمل شد.»
تشییع در زیر آتش خمپاره
پدر شهید سیلاوی درباره شهادت فرزندش میگوید: «پسرم روز ۱۲ شهریور طی اجرای عملیات شهیدان رجایی و باهنر به شدت مجروح شد. او قبل از شهادت به همرزمانش گفته بود خبر شهادتم را مستقیم به مادرم نگویید، چون طاقت نمیآورد. به داییام بگویید و به اتفاق همرزمان خبر شهادت را به پدر و مادرم بدهید. همرزمان همین کار را میکنند و بعد پیکر پسرم در اهواز که زیر آتش خمپاره دشمن بود، تشییع شد.»
شاگرد اول در استان
در ادامه پای صحبتهای حجتالاسلام حمید سیلاوی امامجمعه چوئبده آبادان مینشینیم. وی درباره برادرش میگوید: «من از مجید بزرگتر بودم. برادرم واقعاً درسخوان بود و همیشه شاگرد اول میشد. مجید توانست دیپلم رشته ریاضی صنعتی را در هنرستان فنی با معدل ۸۰/۱۹ بگیرد. در زمان طاغوت مدیران مدرسه گفتند که مجید در استان اول شده است و از مجید خواستند عکس خود را برای چاپ در روزنامه به عنوان شاگرد اول بدهد، اما مجید، چون از ظلم رژیم طاغوت و سلطه بیگانگان مطلع بود، این کار را نکرد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.»
تأسیس سپاه حمیدیه
برادر شهید سیلاوی ادامه میدهد: بعد از پیروزی انقلاب مجید به همراه دوستانش از جمله سردار شهید علی هاشمی و سیدطاهر موسوی، سپاه حمیدیه را تأسیس کردند. بعد از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، همین بنیانگذاران سپاه حمیدیه اقدام به ساماندهی و جذب نیرو کردند. مجید از همان ابتدای جنگ در خط مقدم بود تا اینکه در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ در ۲۰ سالگی به شهادت رسید. همکلاسیهای مجید با اینکه نمرات درسیشان خیلی پایینتر از مجید بود و برادرم در درسها کمکشان میکرد، به خارج از کشور رفتند، آنها حتی نامههایی برای مجید میفرستادند و از برادرم میخواستند او هم برای ادامه تحصیل به آنها بپیوندد، اما غیرت مجید قبول نمیکرد که جبهه را رها کند و به خارج از کشور برود. حتی همکلاسیهای مجید برای وسوسه کردن او اشتراک مجله انگلیسیتایمز را برای برادرم گرفته بودند تا او را به خارج از کشور بکشانند، اما مجید میگفت هر کاری کنند من در این شرایط کشورم را ترک نمیکنم
شهیدی که حاجقاسم به او میگفت «امامزاده»
وقتی مجید دیپلمش را گرفت، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. بعضی از همکلاسیهایش برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتند، اما جنگ تحمیلی شروع شده بود و با اینکه مجید شاگرد اول در استان بود، غیرتش قبول نکرد جبهه را خالی بگذارد و به خارج از کشور برود. شهید سیلاوی و همرزمانش به عنوان اولین گروهها از اهواز به جبهه رفتند.
به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: حاجقاسم سلیمانی در همان اوایل جنگ از طریق سپاه کرمان به خوزستان آمد و به این جوانان پیوست و پاگیر جبهه شد. قرار بود عملیات شهیدان رجایی و باهنر اجرا شود. خیلیها شهید شدند. سردار شهید مجید سیلاوی هم جزو شهدای این عملیات بود که در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ به شهادت رسید. حاجقاسم بعدها در مورد او گفته بود: «همرزم بودن اینجانب با سردار شهید مجید سیلاوی از افتخارات من است.» در چهلمین سالگرد شهادت سردار شهید «مجید سیلاوی» پای صحبتهای پدر و برادر شهید مینشینیم تا از مسیر عارفانه و عاشقانه وی برایمان بگویند.
در
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰