آخرین نماز ملا یحیی!

دکتر لفته منصوری : دیشب و در مراسم اربعین مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ یاسر عماره؛ ملا یحیی عامری را دیدم که داشت وضو می‌گرفت: «ابوعلی سلام‌علیکم». روی به من برگرداند و با تبسم و خوشحالی که در سیمایش پدیدار بود، احوال‌پرسی کرد. دیدم ایستاده و منتظر است تا وضوی من تمام شود؛ به او گفتم برو […]

دکتر لفته منصوری : دیشب و در مراسم اربعین مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ یاسر عماره؛ ملا یحیی عامری را دیدم که داشت وضو می‌گرفت: «ابوعلی سلام‌علیکم». روی به من برگرداند و با تبسم و خوشحالی که در سیمایش پدیدار بود، احوال‌پرسی کرد. دیدم ایستاده و منتظر است تا وضوی من تمام شود؛ به او گفتم برو به نماز جماعت برس. بعداً می‌بینمت! خود را به نماز جماعت مغرب و عشاء رساندیم و من بعد از نماز درگیرِ استقبال از میهمانان مراسم شدم؛ و دیگر او را ندیدیم!

سکانسی غیرقابل‌بازگشت! لحظه‌ای غیرقابل تکرار! و کلمه‌ای غیرقابل اصلاح! «می‌بینمت» و بازمانی آن‌قدر کوتاه و زودگذر، چون لحظه‌های تند و سریع؛ دیگر او را «ندیدم»! و بدین ترتیب تاریخِ یک زندگی درهم پیچید!

حضرت امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ»[۱] هر نَفَس ما گامی به سمت مرگ است. ما با هر نَفَسی که غیرارادی برای ادامه حیاتمان می‌زنیم، اتفاقاً به سمت مرگ نیز یک گام خود را می‌رانیم. پس نَفْسِ زیستنِ ما مرگ ماست!

پس ترا هرلحظه مرگ و رجعتی است / مصطفی فرمود دنیا ساعتی است[۲]

در آن سال‌های دور وقتی او را بر ترکِ موتورسیکلت از ندافیه به جلسه‌های حزب جمهوری اسلامی ملاثانی می‌آوردم و در مسیر، همراه با زوزه‌های باد که چون تازیانه آرمان‌های ما را می‌نواخت از «هست‌ها» و «بایدها» می‌گفتیم! ملا یحیی «کلیدواژه»‌های خاص خود را داشت. می‌اندیشید و کلمات را با «وقف» مهار می‌کرد! «سکون [ ْ]» یکی از مهم‌ترین «حرکات» پرتکرار این مردِ متحرک و آرام بود! بر سرِ کلمات «سکون» می‌گذاشت و بر دوشِ حرکت‌ها «آرامش» می‌نهاد! گویا فیلسوفانه می‌اندیشید و متکلمانه حرف می‌زد. جهان ذهنی خود را می‌تکاند و از مفاهیم به مصادیق سیر می‌کرد! برعکس ما که روشمان استقرایی بود و از مصداق به مفهوم حرکت می‌کردیم! و همین او را انگشت‌نما می‌کرد! ویژگی‌های شریعتمداری را از مرحوم پدرش، ملا احسونی که می‌گویند عارف واصلی بود و من او را ندیدم، به ارث برده بود. در همه‌ی عرصه‌های انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی حضور فعال داشت. مردم برای او احترام خاصی قائل‌اند؛ هم به اعتبار پدرش و هم به بهای خودش!

مرگ در جامعه‌ی ما، موقعیت متناقض نمایی پیداکرده است. مرگ هم پذیرفته و هم انکار می‌شود. در زندگی حاضر است و درعین‌حال، به نحوه فزاینده‌ای از آن کنار می‌رود؛ و ما به شکل‌هایی مختلفی با مرگ مقابله می‌کنیم آن را انکار می‌کنیم، تابویش می‌سازیم، درباره‌اش سکوت می‌کنیم، پنهانش می‌کنیم و به تأخیرش می‌اندازیم! با همه‌ی نمادها و نشانه‌های که برایش ساختیم و به‌وسیله‌ی آن‌ها، این موقعیت متناقض نما را برجسته می‌کنیم.

۴۹ سال از کتاب پیشگام ارنست بکر با عنوان «انکار مرگ» که در سال ۱۹۷۳ چاپ‌شده، سپری‌شده است. بکر فرض محوری خود را از فروید گرفته است: «ناخودآگاه با مرگ یا زمان آشنا نیست و انسان در نهاد فیزیکی – شیمیایی خود احساس نامیرایی می‌کند.» بر اساس این نظریه، انکار میرایی، ما را خودشیفته می‌کند: فقط به خودمان فکر می‌کنیم، دنبال اعتمادبه‌نفس می‌گردیم و می‌خواهیم قهرمان شویم. درنهایت، این خواسته را از طریق نظام نمادین اجتماعی به دست می‌آوریم که در آن خودشیفتگی به نامیرایی می‌رسیم. تمام این نظام‌ها به انسان‌ها احساس مخصوص بودن در جهان را اعطا و او را امیدوار می‌کنند تا از طریق دست‌ساخته‌های خودش «بر مرگ و زوال غالب آید.» انسان از نیستی متولد می‌شود، نام پیدا می‌کند، به نفس خود آگاه می‌شود، از احساسات عمیق درونی برخوردار می‌شود، اشتیاق درونی جانکاهی به زندگی و ابراز خود پیدا می‌کند و با همه این‌ها، دست‌آخر، محکوم‌به مرگ است. آگاهی از این موضوع وحشت وجودی خاصی در انسان‌ها ایجاد می‌کند، سرکوب و انکار مرگ نتیجه‌ی طبیعی این وحشت است.[۳]

ترسِ بنیادینِ انسان‌ها از مرگ باعث شده است که نظام اجتماعی و فرهنگی برای مدیریت آن ایجاد کنند. ما حتی اگر مرگ را انکار نکنیم آن را منزوی می‌کنیم و شکل جسمانی آن را در بیمارستان‌ها و غسال‌خانه‌ها پنهان می‌کنیم.

نوربرت الیاس (۱۹۹۰-۱۸۹۷)، جامعه‌شناس یهودی‌تبار آلمانی روایتی از مرگ و مردن در اثر تأمل‌برانگیز و متألم‌کننده‌ی «تنهایی دم مرگ» برای ما روایت می‌کند که نشان‌دهنده‌ی نظام اجتماعی و فرهنگی است که برای مرگ پی افکندیم:

«مرگ مسئله‌ای است مربوط به زندگان. از میان تمام مخلوقات بسیاری که در این خاک می‌میرند، تنها انسان‌هایند که نزد آن‌ها مرگ یک مسئله است… پاسخ به این پرسش که ماهیت مرگ چیست، درروند تحول اجتماعی تغییر می‌کند. ایده‌های مربوط به مرگ و آیین‌های وابسته به آن نیز خود به وجهی از فرآیند اجتماعی شدن بدل می‌شوند. … راه‌های مختلفی وجود دارد برای مواجه با این واقعیت که زندگی همگان، ازجمله کسانی که دوستشان داریم روزی پایان خواهد یافت. می‌توانیم بکوشیم از اندیشه مرگ دوری‌کنیم؛ آن‌هم از طریق راندن آن از خویش – یا پنهان یا سرکوب کردن این تصور ناخوشایند و شوم – یا از طریق توسل به باوری تزلزل‌ناپذیر به نامیرایی شخص خودمان، دیگران می‌میرند، ولی من نه. در جوامع پیشرفته ما، روزگار ما، گرایش سرسختانه‌ای به این باور وجود دارد.»[۴]. ما در پاسخ به پرسش مهیب مرگ، سه تغییر در «گفتمان مرگ» ایجاد کردیم:

۱- پزشکی شدن مرگ (تبدیل مردن به یک فرآیند پزشکی درمانی بهداشتی صرف)؛ ۲- عقلانی شدن مرگ (تبدیل مردن به رخدادی با معانی طبیعی و معمولی، مانند رخدادهای دیگر)؛ ۳- تجاری شدن مرگ (تبدیل مردن به کالایی بازاری و قابل‌فروش در حد خدمات اقتصادی معمول و مرسوم با انواع و اقسام مواد و مصالح از کفن تا قبر، سنگ، گل، تابوت، شیرینی، غذا، آمبولانس شیک و تشییع‌کنندگان اجاره‌ای و بازاریابی مناسب.)

خوشا به حال انسان‌های که در این دنیا پاک زیستن و با آرامش نزد خدای خود رفتند. انسان‌هایی مؤمن و خداترس چون ملا یحیی عامری، آخرین نمازش را در پیشگاه خدا به‌جا آورد و به‌سوی او شتافت. روحش شاد و یادش گرامی.

همچنان در مرگ یکسان می‌رویم / نیم در خسران و نیمی خسرویم[۵]

 

پانوشت:
[۱] – نهج‌البلاغه، نسخه‌ی صبحی صالح، حکمت ۷۴.

[۲] – مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۵.

[۳] – بیات ریزی، زهره و رضا تسلیمی طهرانی (۱۳۹۵)، مروری انتقادی بر اندیشه‌های اجتماعی در باب مرگ با توجه به وضعیت خاص ایران، مجله‌ی مطالعات اجتماعی ایران، دوره‌ی نهم، شماره ۳ و ۴، ص ۴۰.

[۴] – الیاس، نوربرت (۱۳۸۹)، تنهایی دم مرگ، ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی، تهران: انتشارات گام نو، صص ۳۱-۲۷.

[۵] – مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۱۶.