درباره ی مدمره برای خدیجه نیسی

هاله انیسی :اگرچه غوغای خمپاره و موشک و یا دلهره ی لحظات فرار در کابوس های شبانه من نیست؛ اما از من دور نیست تا شقاوت جنگزدگی را بفهمم.برای من که بعد از قطع نامه در شهری به دور از زادگاه پدری و مادریم بدنیا آمدم؛ (مدمره)بسیار ملموس تر و واقعی تر از فیلم های […]

هاله انیسی :اگرچه غوغای خمپاره و موشک و یا دلهره ی لحظات فرار در کابوس های شبانه من نیست؛ اما از من دور نیست تا شقاوت جنگزدگی را بفهمم.برای من که بعد از قطع نامه در شهری به دور از زادگاه پدری و مادریم بدنیا آمدم؛ (مدمره)بسیار ملموس تر و واقعی تر از فیلم های قهرمان محور، کمدی یا مملو از مصیبت و فلاکت در این گونه ی سینمایی بود .

روایت رضایت و نارضایتی آوارگان جنگی بعد از سال ها در شهرکی در حاشیه ی مشهد که زندگیشان جاریست و دچار روزمرگی هستند اما هنوز درجنگند؛ حداقل منِ بی علاقه به کلیشه های آثار جنگی را تا پایان به تماشا کشاند.من هم خودِ سردرگمم را که امروز حس تعلقی نه به آبادان و نه به شیراز دارم را در این مستند دیدم و هم پدر و مادرم را که هیچوقت با واژه دفاع برای جنگ و کوچ برای آوارگی کنار نیامدند.

نقد و بررسی سینمایی فیلم بماند برای اهلش، اما من می خواهم از درد مشترکی بنویسم که زهرش برای چندین نسل این خطه باقی مانده ؛ از شنیدن واژه “افغانی وطنی” از زبان دبیر ادبیاتم در سال ۸۴ یعنی ۱۷ سال بعد از پایان جنگ بگویم.می خواهم بگویم فرقی ندارد فیلم روایت شهرک بهشتی مشهد باشد یا اردوگاه ها و خوابگاه های دانشجویی در شهر های دیگر؛ این فیلم به دیدگاه من می خواهد روایتگر حفظ هویت جمعی نسل های مختلف این قبلیه جدا مانده از هم باشد.