گیله مرد

کورش سروش پور :هنر ، بهترین معلم است ، اگر نورش به هر موضوعِ عبوس و گران جانی هم بیفتد ، آن را پذیرفتنی مطبوع و ماندگار می کند . تاریخ و شخصیت های تاریخی ، در حصار کتاب و مجلدات ، کُلی ، مُجمل و ممتنع اند ، دور و ثقیل یا آلوده به […]

کورش سروش پور :هنر ، بهترین معلم است ، اگر نورش به هر موضوعِ عبوس و گران جانی هم بیفتد ، آن را پذیرفتنی مطبوع و ماندگار می کند . تاریخ و شخصیت های تاریخی ، در حصار کتاب و مجلدات ، کُلی ، مُجمل و ممتنع اند ، دور و ثقیل یا آلوده به تعصب و افراط ، اما هنگامی که به خلعت هنردرمی آیند ، وضوح و وجاهتی می یابند که آن ها را به ماهیت ِزندگی و همخونی و همگِنی با آدمیان نزدیک تر می کند . هنر ، به کالبد ِخسته و منقبض تاریخ، روح ِزندگی می دمد ، “دورانی از تاریخ” و “مردانی” از آن کامیارند و به حافظه ی مردمان بیشتر می نشینند که از طیف نمای ِهنر ، گذشته باشند .شاید اگر هنر نبود(و هنر هفتم) شخصیت هایی مانند ژندارک ، تراس بولبا ، چاپایف ، زاپاتا ، لورنس عربستان، عمر مختار ، ال سید ، بن هور باراباس ، پاپیون ، ویلیام والاس ، اسپارتاکوس و …همچنان در قفسه های تاریخ ، روزنه ای به بیرون می جُستند ، آن چنان که در ایران بسیاری از رویدادها و مردان تاریخی ، در سایه نمناک ِکتاب ها ، به انتظاری تلخ نشسته اند !

اما در میان مردان تاریخی، گویی میرزا کوچک خان و جنبش انقلابی اش ، چندان ناکام نمانده ، چرا که پس انقلاب اسلامی ، به دلیل سیاست های فرهنگی آن و شرایط خاص اجتماعی (که نوعی بازخوانی ِتاریخی آن مقطع را ضروری می نمود) چندین اثر نوشتاری و تصویری و هنری درباره او و حاشیه های جنبشش پدید آمده.بی تردید در میان این آثار معروفترین و شاید هم موفقترین اثر،مجموعه تلویزیونی “کوچک جنگلی” است.
بهروز افخمی ، یکی از مدیران آن روز تلوزیون که پیش از آن کار چندانی در حیطه ی فیلم و سینما نکرده بود ، ناصر تقوایی را پس از سال ها کار بر پروژه ی “کوچک جنگلی” برکنار کرد تا خودش مسئولیت ِکارگردانی ِآن را به گردن بگیرد او اگرچه در ترکیب افراد گروه و بازیگران به تغییراتی دست زد اما استخوان بندی فیلمنامه ی ناصر تقوایی را حفظ کرد و تنها کوشید برخی منابع و ارجاعات تاریخی را به قول خودش دستکاری کند .

از این رو ، بهروز افخمی ، در اولین تجربه جدی خود به پشتوانه فیلمنامه ی استخواندار تقوایی ، توانسته بهترین روایت تصویری از نهضت کوچک جنگلی را کارگردانی کند ، تا بر این گفته هیچکاک صحه بگذارد که “فیلمنامه همه چیز است ، حتی مقدم بر کارگردانی”. اگرچه در سال های اخیر او به هر نوعی کوشیده شخص و نقش تقوایی را در “کوچک جنگلی” کوچک کند ، اما تنها رجوع به گفت و گوهای خود او در سال های ساخت و پخش ِ نخستینِ مجموعه (و نیز آثار هر دو پیش و پس از “کوچک جنگلی”)برای نفی گفته های امروزش کافی است.مهم ترین ویژگی مجموعه ، سلاست سلامت و سادگی آن ، دوری از تصنع و پیچش کاری آثار تاریخی ، و توجه به جوهره زندگی است .

میرزا کوچک خان ، به عنوان شخصیت محوری اثر ، پیش از آن که قهرمانی پاک و دست نیافتنی در لفافه تاریخ باشد ، مردی است با وجوه انسانی ، معمول و ملموس ؛ می ترسد ، نمی ترسد ، مصمم است ، سردرگم‌است ، غره می شود ، سرخورده می شود ، می جنگد ، عقب می نشیند ، با صلابت است ، متزلزل است ، مهربانی دارد ، خشونت می ورزد ، و هنگامی که سنگر به سنگر مواضعش را به دشمن واگذار می کند ، کمر به تنه ی درختی می زند ، صورتش را در دو دست می پوشاند و پُر درد می گرید ، این همه “کوچک جنگلی” را به شخصیتی ِچند لایه باورپذیر و صمیمی تبدیل می کند . گیله مردی که دست ِخودکامه تقدیر او را در “موقعیتی تراژیک” قرار داده ، و باید با نیرویی قاهر که فراتر از ابعاد ِتوانی اوست بستیزد ، “تنهایی” را به جان بخرد و “نه” مقدس را بگوید تا با فردیتی خالص ، به قربانگاهی گام بگذارد که هر قهرمان تراژیکی را انتظار می کشد . میرزا کوچک با سلامت و سادگی شخصی ، و بازنمودِ موقعیت ِ پیچیده و بغرنجی که به آن گرفتار آمده است ، همدلی ِبیننده را به خوبی برمی انگیزد .
در واقع “کوچک جنگلی” با چنین مولفه هایی از تاریخ “روایت” نمی کند از آن “درام” می سازد . آدم های تاریخ را به “شخصیت”هایی آشنا و باورپذیر تبدیل می کند در حالی که بسیاری از آثار تاریخی ،”تیپ” می سازند نه “شخصیت”. “کوچک جنگلی” ساختاری سینمایی دارد ، و هر قسمت آن تا حدودی مستقل است . ساختاری ساده سرراست به اندازه و مطبوع ، خودنمایی و بزرگنمایی نمی کند و تلاشی برای به رخ کشیدن توانمندی های فنی اش ندارد در عین حالی که زبان بصری آن ، فصیح و بی عیب است(در این مهم قطعا نعمت حقیقی نقش ِ پررنگی داشته) افخمی در آغاز می خواسته “کوچک جنگلی” را مستندگونه بسازد؛ چیزی مانند “دلیران تنگستان” اما نعمت حقیقی ، او را برآن داشت که ساختار داستانی و سینمایی را پیشه کند ، با الگو گرفتن از سبک فیلمسازی دیوید لین(دنباله نوشتار در پایین)اگر این ادعا را بپذیریم باید بگوییم نعمت حقیقی بهروز افخمی را به راهی بُرده که پیش از او به شکلی کامل ناصر تقوایی رفته بود ؛ پیروی از بزرگانی که زبان سینمایی را قالب زده اند کسانی چون جان فورد هاوارد هاکس ، دیوید لین و … که پختگی ، سلاست و سادگیِ سبکی ، آثارشان را از “حُسن تالیف”ِخاصی برخوردار کرده است .

“کوچک جنگلی” در مواجهه با تاریخ ، تانی و وقاری دارد .برای او نقب زدن به کُنه وقایع و تعمیقِ موقعیت ها ، از روایت ِصرف آن مهم تر است به همین رو تنها بخشی از حوادث جنبش جنگل(چهار سال نخست آن) را به تصویر می کشد. حتی همین شگرد گزینشی نیز در مجموعه های تاریخی کم سابقه است چرا که عموما اصرار دارند از یک شخصیت و یک واقعه ، همه چیز را ، هرچند شتابزده و ابتر ، بگویند اما “کوچک جنگی”، بهتر دید که محدوده ای از نهضتی پردامنه را عرصه کندوکاوش بگیرد ، تصمیمی که موفقیت آمیز هم بوده.دیدار دوباره ی “کوچک جنگلی” دلنشین و دردناک است ، آن چه کمال و قوت آن را موجب شده مایه ی خوشنودی است (فیلمنامه ، کارگردانی ، فیلمبرداری ، طراحی صحنه ، آواز و موسیقی ، بازیگری ، ….) و فقدان ِچنین آثاری و از گردونه بیرون شدنِ چنان هنرمندانی در روزگار کنونی جای دریغ و درد دارد . افسوس که “کوچک جنگلی” ، آخرین بازی ِ علیرضا مجلل در هنر ایران بود و دریغ و درد که ناصر تقوایی ، با ذبح “کوچک جنگلی” برای همیشه از تلوزیون ِ ایران …