در برابرت احساس حقارت می کنم

دکتر محمدرضا موالی زاده : چندی پیش در جریان یک مأموریت اداری به استان اصفهان، توفیق زیارت مرقد مطهر شهید مدافع حرم، محسن حججی و دیدار با خانواده محترم ایشان را در نجف آباد یافتم. حال دل نوشته ای را که پس از شرکت در مراسم تشییع پیکر پاک آن شهید (در تاریخ ۵ مهرماه […]

دکتر محمدرضا موالی زاده : چندی پیش در جریان یک مأموریت اداری به استان اصفهان، توفیق زیارت مرقد مطهر شهید مدافع حرم، محسن حججی و دیدار با خانواده محترم ایشان را در نجف آباد یافتم. حال دل نوشته ای را که پس از شرکت در مراسم تشییع پیکر پاک آن شهید (در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۹۶ )به قلم ناتوان خویش نگاشته بودم، به یاد او و همه شهدای عزیز مدافع حرم تقدیم می کنم.

به تشییع هر شهیدی که می روم احساس حقارت می کنم. در تشییع شهدای غواص این حالت را بیشتر احساس کردم و امروز در تشییع پیکر مطهر محسن حججی بیش از هر زمان دیگری این احساس به من دست داد. امروز افتخار یافتم که به پابوس محسن عزیز مشرف شوم. غلغله ای بود. از ساعتها پیش از تشییع، جمعیت در میدان امام حسین (ع) و میدان شهدا و فاصله بین این دو و خیابانها وکوچه های اطراف موج می زد. امروز محسن برای افتتاح قطعه ای از بهشت آمده بود. قطعه ای بین دو میدان، گویی بین الحرمین دیگری، این بار در میانه این دو میدان شکل گرفته بود و نام این دو میدان چه نسبت نزدیکی با هم دارد ،امام حسین (ع ) و شهدا.

از میدان شهدا که به بالا بروی به میدان امام حسین (ع)می رسی و از میدان امام حسین (ع )که به پایین سرازیر شوی به میدان شهدا می رسی.گویی شهادت نقطه عزیمتی است برای زیارت چهره پرفروغ و مشعشع سیدالشهداء . شهادت حسین تجلی وجه غالب اوست تا جهانیان با این وجه که قابل رؤیت است، او را ببینند. این چهره زمینی این قدر غوغا کرده است، اگر زمانی چهره آسمانی او جلوه کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟

شهیدان به کم قانع نیستند، آنان اگر حجابهای ظلمانی را بدرند، یکسره به بهشت می روند. اما آنها به دنبال چیزی دیگرند (و رضوان من الله اکبر) ، رضوان الهی، آنها به دنبال چهره آسمانی، ملکوتی و اخروی حسین اند که جلوه ای خیره کننده ازجلوات الهی است.آن چهره بیشترین نسبت را با محمد مصطفی (ص)، زهرای اطهر(س) و حیدر کرار علی( ع) دارد. هم آنانی که جملگی درنزدیکترین فاصله معنوی و معرفتی و شهودی با حضرت حق جل و علا هستند. شهیدان حجابهای نورانی را می درند.آنها پیوسته با جان پاک خویش با معبود یگانه نجوا می کنند: ” إلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قلوبِنا بِضیاء نَظَرِها إِلَیْکَ…” تا بدانجا که دریدن حجابهای نورانی را از او طلب می کنند. ” حَتّى تَخْرِقَ اَبْصار الْقلوبِ حجبَ النّورِ فَتَصِلَ اِ لى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ، وَتَصیرَ اَرْواحنا معَلَّقَهً بِعِزِّ قدْسِکَ ” به درستی که هر که از عمق جان به حسین عشق ورزد نسبتی با شهادت می یابد و هرکه در پی شهادت باشد، حسین را می جوید. حسین و شهادت دو روی یک سکه اند. اصلا سکه شهادت را به نام حسین زده اند والسلام.

به محسن بازگردیم که به میهن بازگشته است.سلام بر تو ای عزیز دلها. ای که همگان را واله و سرگشته خویش کرده ای، سلام بر تو ای سردار بی سر، اما سرفراز، سلام بر تو ای چکاد شکیبایی و توکل و رشادت ، سلام بر تو ای از همه بندهای دنیوی رسته و به حضرت دوست پیوسته، سلام بر تو ای گذشته از جان و رسیده به جانان، سلام بر تو ای اسماعیل اکبر زمان، ای ذبح عظیم عصر معاصر،ای مسافر عزیز، ای بازگشته از آستان قدسی آن بانوی فرمندتاریخ، آن نماد ماندگار شکوه شکیبایی، آن شیرزن بی مثل و مانند کربلا ، زینب کبری (س) ، ای میهمان آشنا که تا همیشه تاریخ میزبان عاشقان اهل بیت (ع ) و امامت و ولایت خواهی بود و بر سفره متبرک خویش همگان را از شراب طهور الهی سیراب می کنی. ای سربه تیغ رفته شرحه شرحه تن، ای شبیه ترین پیکرتاریخ به آن تن چاک چاک مقدس که جانها همه فدای او باد.ای که با شعشعه وجودی خو

یش نور می افشانی و ظلمتها را یکسره محو و نابود می کنی، سلام بر تو که با ذره ذره وجودت در آن شمس الشموس عالم هستی که عرفان و حماسه رادر کربلا یک جا تفسیر کرد، ذوب شدی وتک تک یاخته های کالبدت به نام نامی او مهر خورد و نشان یافت. سلام بر تو ای ابرمرد، ای افسر رشید جبهه حق، ای که فخر دین و آئین و انسان و انسانیت گشتی، سلام بر تو که با جهاد خالصانه ات و شهادت قهرمانانه ات به دست سفاکان پلید دیوصفت ، هنگامه ای سترگ به پا کردی و عالمی را از صلابت نگاهت و حجم صبوری ات و ژرفای غیرت و مقاومتت و عمق اعتقاد و اندیشه و باورت و وسعت رفتار شکوهمند و فاخرت در بهت و حیرت فرو بردی

سلام ای فرازمند بشکوه، سلام بر تو که یک شبه ره صد ساله پیمودی، شتابنده و با وجودی مشتعل از عشق به دادار هستی سراپا شور و شعور شدی و سر از پا نشناختی و به رفیق اعلی عروج کردی.
محسن جان با ما چه کردی؟ چه ولوله ای دراین ایام سوگ و سوز به جان ما افکندی؟ ای پاک کننده زنگارها از دلهای غفلت زده، ای پرچم دراهتزاز غروروافتخاراین ملت تا همیشه تاریخ، چگونه تو را توصیف کنم ونسبت خویش راباتو بیان نمایم وحس وحال خودرادرمقابل شکوه و عظمتت واگویم ؟ تنهامی توانم در مقابل ضریح مطهرت و ساحت مقدست و مضجع شریفت که در حرمی به وسعت دلهای عاشق و پاک یک ملت بزرگ گسترده شده یک جمله بگویم و آن همان عنوان این دل نوشته است: در برابرت احساس حقارت می کنم

 

***دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور