یک دنیا سخن از کرشمه های یلدا…

محمد شریفی :دلم می خواست اصل مقاله را که بسیار مفصل و مطول بود،را در این شب دل انگبز یلدایی در فضای مجازی به عنوان تحفه تقدیم حضورتان کنم، از ترس آنکه مبادا خسته شوید، مثل مش قاسم باغبان با قیچی و اره سر و ته آن خیل نوشتار را زدم، امیدوارم این نوشتار کفاف […]

محمد شریفی :دلم می خواست اصل مقاله را که بسیار مفصل و مطول بود،را در این شب دل انگبز یلدایی در فضای مجازی به عنوان تحفه تقدیم حضورتان کنم، از ترس آنکه مبادا خسته شوید، مثل مش قاسم باغبان با قیچی و اره سر و ته آن خیل نوشتار را زدم، امیدوارم این نوشتار کفاف و کفایت لازم شامل باشد، و به مذاق و ذائقه ی شما طعم انار بلواس را بچشاند.اول از همه سراغ تعداد محدودی از شاعران کهن این مرزوبوم می روم تا ببینیم در مورد یلدا چه در چنته دارند.

یلدا در کلام شاعران بزرگ

من ضمن ارادت به سعدی و حافظ ، خواجوی کرمانی را خیلی خیلی دوست دارم ، این شعر زیبای خواجو را از ته دل زمزمه کنید ،حساب کار دستتان می آید که عشق و علاقه و ارادت محمد شریفی در امور اموات کاملا روی حساب و کتاب و دفتر دستک است.دوستی من با زنده ها اگر که خیلی خیر و برکت چندانی نداشت اما در عالم مودت با درگذشتگان خاک خوش درخشید، امیدوارم ختم به دولت مستعجل نگردد.این شما و این هم کلام خواجوی کرمانی در بحر بیکران یلداسرایی.

تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
مهره مهر چو از حقه مینا بنمود
ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود

حالا یک دست قشنگ برای خواجو بزنید تا سری به دیوان شیخ علیه الرحمه سعدی شیرین سخن بزنیم ،ببینم در قوطی عطار این رند جهاندیده هفت خط یلدا در کجای دیوانش جاسازی شده است.نگردید که یافتم آن کلام اسرارآمیز را شیخ میرگوید:

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

بخش وسیعی از علایق من حول محور طنز و طنازی می چرخد، کافری است اگر یادی نکنم از شیخ عبید زاکانی که الگوی من در طنز و طنازی است. شیخ ما بعد از چندین قرن همچنان بر سریر طنر بدون رقیب سلطانی می کند.عبید می گوید:

با زلف تو قصه‌ای‌ست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور

دلم هوای سوته دلان کرد و چه سوخته دلی سزاور تر از وحشی بافقی ،آن عاشق شوریده حال با کلام سحرانگیزش یلدا را اینگونه ز گفتار به دفتر اندرآورد.وحشی می گوید:

شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

القصه هر دیوانی که در دسترس بود و تورق زدم یک عالمه از یلدا سخن در میان بود… که پرداختن به همه ی آنها مثنوی صد هزار من می طلبد که مجال ان در این مختصر و در فضای مجازی بی مروت و کم طاقت نمی گنجد.در آخر اینکه یلدا را جشن بگیرید اما در خانه و بدون دور همی تا رنجیر کرونا از هم بگسلد.شاد و تندرست باشید