پرستو – ۱۲

عارف خصافی :صفی از آقایان کشیده شده بود و ته آن صف ، سه خانم ایستاده بودند .چو ویترینی می ماندند که خود را در معرض نمایش قرار داده بودند تا نظر خریداران را جلب کنند.چو ریسمانی با رنگ های گوناگون که انتهای آن به رنگ سیاه هویدا بود.اما رنگ لباس پرستو با بقیه متفاوت […]

عارف خصافی :صفی از آقایان کشیده شده بود و ته آن صف ، سه خانم ایستاده بودند .چو ویترینی می ماندند که خود را در معرض نمایش قرار داده بودند تا نظر خریداران را جلب کنند.چو ریسمانی با رنگ های گوناگون که انتهای آن به رنگ سیاه هویدا بود.اما رنگ لباس پرستو با بقیه متفاوت می نمود .خانم ها و آقایان کاندیدا ، در صف قرار گرفتند .همه ی حاضران ، فعال شده بودند تا لابیگری خود را انجام دهند .

تعامل عجیبی در این میان بوجود آمده بود.صحنه ای دیدم که مرا به خود مشغول کرد،گویی در یک بازار مبادله ی کالا به کالا قرار گرفته بودم.مه آنها کاندیدای مخصوص و ملکی داشتند تا در ازای رای دادن به طرف مقابل رای برای یار خود از او کسب کنند.انتخابات زیر سقف بود اما هیچ کدام زیر سقف انتخابات نبودند.همه در جنب و جوش عجیبی بسر می بردند.بالاخره انتخابات پایان یافت.پرستو توانست در لیست منتخبین قرار گیرد.چون زیبایی او از یک طرف و از طرف دیگر فقر و محرومیت ،سبب شد تا او در پیشگامان این انتخاب قرار گیرد.

ادامه دارد