با ترامپ های درونِ مان چه کنیم؟

پس از آنکه بخش هایی از سرزمین ایران در اوایل قرن هیجدهم از ایران جدا و به روسیه ملحق شد، ناپلئون بناپارت، پیر ژوبر نماینده خود را که حامل پیامی برای فتح علی شاه قاجار بود به ایران فرستاد. او چند سال بعد کتابی با نام م‍س‍اف‍رت‌ در ارم‍ن‍س‍ت‍ان‌ و ای‍ران منتشر کرد و در […]

پس از آنکه بخش هایی از سرزمین ایران در اوایل قرن هیجدهم از ایران جدا و به روسیه ملحق شد، ناپلئون بناپارت، پیر ژوبر نماینده خود را که حامل پیامی برای فتح علی شاه قاجار بود به ایران فرستاد. او چند سال بعد کتابی با نام م‍س‍اف‍رت‌ در ارم‍ن‍س‍ت‍ان‌ و ای‍ران منتشر کرد و در این کتاب شرح سفر و حضور در ایران را گفته است.یکی از نکات جالب در این کتاب، روایت پرسشی است که عباس میرزا ولیعهد قاجار از او می پرسد. عباس میرزا پس از این مقدمه که از شهرت و فتوحات دولت فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است مع الوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی{روسی} سرگرم داشته و مانع پیشرفت کار من می شوند، از ژوبر می پرسد: نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون، جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.

با گذشت بیش از دو قرن هنوز این پرسش پیش روی تک تک ماست. پرسشی که شاید زمانی پیش روی بسیاری از ملت هایی که دوره های ضعف و مشکلات درونی را را سپری کرده اند هم بود. همین کشورهایی که ما از آنها با نام ببرهای اقتصادی یاد می کنیم کلکسیونی از مشکلات را داشتند اما از نقطه ای شروع کردند.برای اینکه راز توسعه و موفقیت را در کشورهای مختلف چه در غرب جهان و چه در شرق آسیا بدانیم، باید ببینیم این نقطه دقیقا کجا بوده است؟ به درون آن کشورها برویم، ببینیم آنها چه داشته اند و ما نداشته ایم؟ و چه کرده اند و ما چه نکرده ایم؟تفاوت در وجود منابع خدادادی و حجم نیروی انسانی و تاریخ و تمدن است یا در خصایص اجتماعی و فرهنگی جوامع.امروزه در جهان، استراتژی ملی و بسیج منابع و امکانات و سرمایه ها برای نیل به اهداف مشترک و تعهد جمعی به اهداف ملی داشتن، نقش نخبگان سیاسی و اجتماعی و اجماع آنها در تحولات مختلف جوامع را بیش از پیش ملموس کرده است.

زیاد شنیده و گفته ایم که ما در کشورمان، فرهنگ(تعهد) به کار جمعی نداریم و این باعث می شود منابع و امکانات کشور بجای آنکه در مسیر نیل به تخقق اهداف ملی هماهنگ و بسیج بشوند، در میانه ی دعاها و مشاجرات بی حد و حصر، هدر می روند.شما ببینید چقدر از وقت و انرژی نخبگان ابزاری و فکری جامعه صرف موضوعاتی می شود که برای طرد و از میان به در کردن رقیب، برساخته می شوند. موضوعاتی که چه در سطوح کلان و چه در سطوح خرد اصرار داریم بر روی آنان اجماعی نداشته باشیم. تقریبا به نظر می رسد درباره عمده مسائل اجماع نظری نداریم و در این فضای سیاست زده، مرزی قائل نیستیم و از امروز نشانه های آن را در چهره های خندان بشاشِ مخالفان دولت روحانی بخاطر خروج ترامپ از برجام خواهیم دید.برای ما زمین خوردن دیگری، حتی به قیمت آنکه منافع ملی مان مورد دستبرد دشمنان مشترک مان قرار بگیرد، خوشحال کننده است و این دردی است که تا درمان نشود ترامپ ها، از آن بهره برداری ها خواهند کرد. برای همین است که باید بگوییم اول باید فکری به حال ترامپ های درون مان بکنیم، همان خصایص فاصله دهنده و ضد اجماع و ضد هم افزاییِ ملی مان.

برگردیم به پرسش عباس میرزا از ژوبر.مدتی قبل در مقاله ای تحلیلی از یک محقق اهل کره جنوبی دیدم. دال سیونگ یو که دوره دکترایش را در ایران به پایان رسانده در مطالعه ای تطبیقی در خصوص توسعه در ایران و کره جنوبی، با تاکید بر فرهنگ سیاسی به تفسیر رویکردهای نخبگان دو کشور در کشورداری پرداخته است. او معتقد است نوع نگاه نخبگان ایرانیِ دوران قاجار و پهلوی، با بی اعتمادی به مردم و جاهل پنداری آنان، سوءاستفاده از قدرت، فرصت طلبی، عدم احساس امنیت و بدبینی به یکدیگر، موفقیتی در نیل به اجماع نظر و وفاق نداشتند و حاکمیت گفتمان توطئه پنداری نیز از عوامل شکاف میان نخبگان از یکسو و مردم و نخبگان از سوی دیگر بوده است.شاید بتوان ادعا کرد پاسخ های عباس میرزا که در دوره خود از معدود افرادِ با ویژگی های متفاوت از سایر قاجاری ها بود، تا حدود زیادی روشن است. مشکل را در خصایص فرهنگی و اجتماعی ما و نخبگان ما باید جستجو کرد و گرنه کشورهای دیگر هم جنگ و دعواها و تنش های بین المللی با حدت و شدت های متفاوت را دارند منتها بر همان مشکلات برساخته بیرونی هم با اجماع درونی و بسیج منابع و تعهد عمومی به منافع و اهداف ملی، فائق می آیند.

اگر فردای خروج ترامپ از برجام دیدید که مثلا اصولگرایان آمدند گفتند از این پس از ایران یک صدا به دنیا مخابره خواهد شد و ما از دولت روحانی بعنوان پاسدار منافع و اهداف ملی کشورمان و منتخب مردم مان حمایت می کنیم، منافع ملی را بر منافع جناحی ترجیح می دهیم، در انظار جهانیان از زمین خوردن دولت منتخب کشورمان خوشحال نمی شویم، اگر به فهم مشترکی از جایگاه و موقعیت مان در عرصه بین المللی دست یافتیم، و اگر گام های عملی برای تقویت دولت در مواجهه با مسائل اقتصادی و اجتماعی و بین المللیِ موجود برداشته شد و اگر سنگ اندازی ها کمتر شد و همدلی ها و هم افزایی ها فزونی یافت می توانیم خوشحال باشیم که ما هم آن نقطه را پیدا کرده ایم و می خواهیم شروع کنیم.باور کنید مشکل ما خروج یا ماندن ترامپ در برجام نیست. با برجام یا بی برجام، ما باید استراتژی ملی داشته باشیم، اجماع و هم افزایی ملی داشته باشیم و گرنه همچنان باید نگران تحولات و فشارهای بیرونی باشیم.گفتگوی ملی و میزگردی می تواند شروع خوبی باشد.

مهدی مکارمی