علم و ثروت در راهروهای آموزشی و نهاد کودکی!

ههمهه ی هم سن و سالان ما در دهه های پیشین در روزگارانی که خیابان ها پر بود از ریگ و خاک و عرق پیشانی ها، امروز در آغاز مهر آموختن و در یاد نگه داشتن، ناگهان در سرم فرو نشست!.فرودی که همگام با آموزش های گاه جاهلانه در آمیخته، و عنوانی که بر همگان […]

ههمهه ی هم سن و سالان ما در دهه های پیشین در روزگارانی که خیابان ها پر بود از ریگ و خاک و عرق پیشانی ها، امروز در آغاز مهر آموختن و در یاد نگه داشتن، ناگهان در سرم فرو نشست!.فرودی که همگام با آموزش های گاه جاهلانه در آمیخته، و عنوانی که بر همگان از آن زمان به ما ارث رسیده، که علم بهتر است یا ثروث؟!

عنوانی کاملا پارادوکس محور، اما ذهن کودکیم یاری نمی داد، که برای محو خاک و ریگ خیابان با ثروت میتوان خدمت نمود، یا با علم؟و زوال جهل و نادانی را کدامین حل خواهد نمود؟!نمی دانم معلم انشائ ما در آنزمان گویی که جهل ما و جامعه را دیده بود؟ یا دل کودکی ما را بازیچه؟ که آن عنوان در هر سال از زبان معلمی همچو اوراد حواریون ساری و جاری می شد!دهه ما پر بود از نفس، گرد و خاک و هلهله، معلم هم یا از نبود علم بر سر ما آخته، یا به دنبال ثروت اندوزی راه طی نموده؟هر چه بود، چه خوب و چه پلشت، اما تاکنون جوابی نیافتم میان دو امر ناهمگون (علم و ثروت) که آیا کدامیک بر دیگری ارجحیت دارد؟

اما باید معلم را ستود، چرا که جوانمردانه با غلط بودن پیشفرضی چنین، دلسوزانه و با کمال ناباوری چنان می گفت و می نمود که گویی او خود باورمند به آن است. و همچو دعا یا واجبی آن را ادا می کرد و خم به ابرو نمی آورد، فارغ از اینکه آنزمان که ما در آن هلهله کنان به مدرسه می شتافتیم، فضای انقلاب و شورای فرهنگی و ممیزی ها و تزریق روحیه ضد سرمایه داری و کرنش به قناعت های مادی (ما همیشه در قناعت خویش بیماریم- مریم هوله)، را با سرپوشی همچو علم بدنبال التیام بودند! فارغ از اینکه چه اثری بر روان کودکی در میان گردی از خاک و نفس تاکنون بر جای نهاده باشد!

حال که از آن فضا به حکم زمانه رهایی یافتیم، باید معلمان روشندل بدنبال آگاهی بخشی و زوال تناقض های فکری و آموزشی باشند، تا دانش آموزان این دوران بسان گذشتگان غوطه ور میان در امر لم یشبه نباشند و عمری در میان آگاهی (علم) و آسایش (ثروت) مجبور به انتخابی – ناشی از القای آموزشی غلط و غلط های بی شمار دیگر – سخت باشند، و نکاریم ریشه بدفهمی را، که نسلی با آن بزرگ و بزرگ خواهد شد، که حتی دیگر آن هلهله ها را ناقوس درجا زدن ها بپندارد!

هادی حزباوی