فلکه ى ساعت ، در باب یک یادبود هوشمندانه!

هر وقت که از فلکه ى ساعت گذشته ام ناخودآگاه به ساعتش نگاه کرده ام… و توى یک پیچ و خمى از زمان گم شده ام… اگر شانس آورده باشم ساعت ها از کار افتاده اند… و اگر شانس با من یار نباشد هر کدام از وجه هاى چهارگانه اش به یک زمانی اشاره کرده […]

هر وقت که از فلکه ى ساعت گذشته ام ناخودآگاه به ساعتش نگاه کرده ام… و توى یک پیچ و خمى از زمان گم شده ام… اگر شانس آورده باشم ساعت ها از کار افتاده اند… و اگر شانس با من یار نباشد هر کدام از وجه هاى چهارگانه اش به یک زمانی اشاره کرده که هیچ ربطى به زمان واقعى ندارد… بارها با خودم فکر کرده ام که شهردارى که نتواند یک ساعت چهار وجهى ساده را مرتب و منظم کند چطور مى شود از آن انتظار داشت که یک شهر را نظم ببخشد… براى همین است که اوضاع شهر ما این قدر بی نظم و آشفته است… ولى حالا حرف من نقد شهردارى نیست… پاراگراف بعدى را بخوانید…

امروز سالگرد بناى فلکه ى ساعت است… یکى از میدان هاى مهم و شلوغ شهر… یک ستون چهار وجهى که از وقتى یادم مانده نمایى از سنگ هاى سفید داشته… بر بالاى آن هم یک ساعت چهاروجه زنگ دار قرار داده شده… سال بناى فلکه ى ساعت ١٣٣٠ شمسى است… یعنى ۶۶ سال پیش… ساعتِ این بنا را هم مسیحیان شهر اهواز… و به روایتى دیگر ارمنى هاى شهر به اهواز هدیه کرده اند… و نکته ى جالب این است که بر خلاف تمام ساعت هاى دنیا که رأس ساعت زنگ شان به صدا در مى آمد، زنگ این ساعت در دقیقه ى ٢۵ به صدا در مى آمد…

البته من بارها گفته ام که چندان به تاریخ اهمیت نمى دهم… از این بابت چندان براى من وجه تاریخى فلکه ى ساعت مهم نیست… مهم همین تأکید مسیحیان اهواز بر دقیقه ى ٢۵ است… راستش من فکر مى کنم هیچ کسى بى جهت بناى یادبودى نمى سازد… دو تصور را از سر بگذرانیم تا شاید تفسیرى بر تأکید مسیحیان بر عدد ٢۵ باشد…ارمنى هاى جهان که مسیحى اند روز ٢۵ آوریل را به مناسبت یکى از تاریخ هاى نسل کشى بزرگ مى دارند… با فرض این که اهدا کنندگان ساعت ارمنى بوده اند مى شود تصور کرد که آن ها خواسته اند به این تاریخ اشاره کنند… اما این وجه، ضعیف است… از یک طرف اهدا کنندگان ساعت على الظاهر مسیحى اهوازى بوده اند و نه ارمنى… دوم این که روز اصلى که ارمنى ها مراسم مى گیرند هم گویا ١٣ آوریل باشد…

وجه دوم اما در ارتباط با شیخ خزعل است… مسیحیان اهواز از شرکاى اصلى شیخ و خانواده ى وى بوده اند… و در دوران حکومتگرى شیخ هم از حیث آزادى و نفوذ وضع خوبى داشته اند… با سقوط شیخ خزعل آن ها جایگاه خود را اندک اندک از دست دادند… و دولت نو اقلیت زرتشتى را با خود به این جا کوچاند… و به آن ها مرکزیت داد… حالا اگر شما مسیحیان اهوازى را اندکى داراى هوش بدانید داستان جفت و جور مى شود… سال سقوط حکومت شیخ خزعل ١٩٢۵ میلادى است… معادل ساعت ٧:٢۵ دقیقه ى عصر… که حکما صداى زنگ آن باید محکم تر مى بود…

پى نوشت: این نوشته هم هیچ ربطى به عمارت “مرکز ثقافى” که یکى از کاخ/خانه هاى شیخ است ندارد… عمارت “مرکز ثقافى” حالش کااااملا خوب است… و نباید نگران تخریبش باشیم…

عبدالقادر سواری